شنبه ۱ دی ۱۴۰۳ |  عضویت / ورود

گلستان سعدی؛ هدیه​ای برای تابستان


نمايشگاه کتاب هر سال فرصتی​ست برای من که غذای یک ساله روحم را برگیرم.
امسال هم مثل هر سال ليستي كه تهيه كرده بودم الحمد لله موجود بود.
خلاصه، کتاب​ها را تا این روزها که امتحانات دانشگاه تمام شود تقریبا دست نخورده گذاشته بودم تا اینکه امشب از «گلستان سعدی» شروع کردم.
عجب کتاب معرکه​ای​ست! الحق که راست گفته​اند که سعدی «استاد سخن» است! آنقدر از دیباچه زیبایش لذت بردم که حیفم آمد به شما پیشنهاد نکنم که اگر تا به حال مثل من بي​نصيب بوده​ايد، خواندن اين کتاب را در رأس کارهایتان قرار دهید.
تازه مي​فهمم قديمي​هاي ما چرا اين کتاب را در مکتب​خانه​ها مي​آموختند و حفظ مي​کردند و جالب اينجاست که خيلي بيشتر از ما به اصطلاح متمدن​ها، مي​فهميدند. من در اين شک ندارم!
شايد برخي حکايت​ها و شعرهاي گلستان را هر روز با خود زمزمه کنيد و به عنوان ضرب​المثل استفاده کنيد، اما نمي​دانيد که سخن​سراي آن، سعدي​ست!
من بخش​هایی از دیباچه به انضمام حکایت اول این کتاب ارزشمند را اینجا می​آورم تا شما هم پی به شیرینی سخنان سعدی ببرید و شايد (مثل من) مشتاق شديد که اين کتاب را حفظ کنيد... (إن شاء الله)

در ديباچه، سعدي اينطور شما را تشويق به خواندن گلستان مي​کند:
به چــه کار آيـــدت ز گل طبقـي ....... از گلـســــــتان مــن بـبـــر ورقــــي
گل همين پنج روز و شش باشد ....... وين گلستان هميشه خوش باشد

اين چند بيت زيبا در بخشي از ديباچه آمده است:
سخنــدان پرورده پير کهن ....... بينديــشــــد آنگه بگويـــــد سخن
مزن تا تواني به گفتار، دم ....... نکو گـــــوي، گر دير گويي چه غم
بينديش و آنـگه برآور نفس ....... وزان پيش بس کن که گويند بس
به نطق آدمي بهتر است از دواب ....... دواب از تو به گر نگويي صواب

اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوايب زيردستان بپوشند و در افشاي جرائم کهتران نکوشند، کلمه​اي چند به طريق اختصار از نوادر و امثال و حکايات و سير ملوک ماضي رَحِمَهمُ الله در اين کتاب درج کرديم و برخي از عمر گرانمايه بر او خرج.
موجب تصنيف کتاب اين بود و بالله التوفيق:
بمانَد سال​ها اين نظم و ترتيب ....... ز ما هر ذره خاک افتاده جايي
غرض نقشي​ست کز ما بازماند ....... که هستي را نمي​بينم بقايي
مگر صاحبدلي روزي به رحمت ....... کند در کار درويشان دعايي

امعان نظر در ترتيب کتاب و تهذيب ابواب، ايجاز سخن مصلحت ديد تا بر اين روضه​ي غنا و حديقه​ي عليا چون بهشت، هشت باب اتفاق افتاد. از آن مختصر آمد تا به ملال نينجامد. (من ديوانه اين جمله و تأکيد سعدي بر اختصار در کلام، شدم! سعدي معتقد است سخن و حکايت طولاني، ملال​آور است و مشتاقي ندارد و اين چيزي​ست که بسياري از نويسندگان ما اصلا به آن توجهي ندارند! گاهي اوقات از خواندن کتاب​هاي بعضي نويسندگان خنده​ام مي​گيرد! آنقدر موضوع ساده​اي را طولاني مي​کنند که گاهي فعل و زمان جمله با هم نمي​خواند!)
باب اول در سيرت پادشاهان
باب دوم در اخلاق درويشان
باب سوم در فضيلت قناعت
باب چهارم در فوايد خاموشي
باب پنجم در عشق و جواني
باب ششم در ضعف و پيري
باب هفتم در تأثير تربيت
باب هشتم در آداب صحبت

و شعر پاياني ديباچه که نمي​دانم چرا اشک از چشمان من جاري مي​کند! انگار انسان افسوس مي​خورد که چرا چنين انسان​هايي عمر طويل نداشتند که بشر را به فيض اکمل برسانند:
در اين مدت که ما را وقت خوش بود ....... ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
مراد مــا نصيحـــت بـــــود و گفتيـــم ....... حــــوالت با خـــــدا کرديـــم و رفتيــــم

و اما حکايت اول از باب اول،​حسن ختام کلام من:

حکايت

پادشاهي را شنيدم به کشتن اسيري اشارت کرد. بي​چاره در آن حالت نوميدي مَلَک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن، که گفته​اند هر که دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد!
وقت ضرورت چو نماند گريز ....... دست بگيرد سر شمشير تيز

اِذا يَئِس الناسُ طال لِسانُهُ ....... کَسِنّورِ مغلوبٍ يصولُ علي الکَلب

ملک پرسيد چه مي​گويد؟ يکي از وزراي نيک​محضر گفت: اي خداوند! همي گويد: والکاظِمينَ الغَيظَ و العافينَ عنِ النّاس. ملک را رحم آمد و از سر خون او درگذشت. وزير ديگر که ضد او بود، گفت ابناي جنس ما را نشايد در حضرت پادشاهان جز به راستي سخن گفتن! اين، ملک را دشنام داد و ناسزا گفت.
ملک روي از اين سخن در هم آمد و گفت: آن دروغ وي، پسنديده​تر آمد مرا زين راست که تو گفتي! که روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي و خردمندان گفته​اند دروغي مصلحت​آميز به که راستي فتنه​انگيز!
هر که شاه آن کند که او گويد ....... حيف باشد که جز نکو گويد

بر طاق ايوان فريدون نبشته بود:
جهــان اي برادر نماند به کس ....... دل انـــدر جهـــان​آفــرين بنـــــد و بس
مکن تکيه بر ملک دنيا و پشت ....... که بسيار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهــنگ رفتن کند جان پاک ....... چه بر تخت مردن چه بر روي خــــاک

باور کنيد حکايت​ها يکي زيباتر از ديگري​ست! اميدوارم تابستان امسال را با گشتي در گلستان، سرسبزتر و زيباتر کنيد.
موفق باشيد؛
حميد

[ارسال شده در مورخه : جمعه، 15 تیر، 1386 توسط Hamid]
[ #از همه جا]



بازدیدها از این مطلب: 11655 بار   امتیاز متوسط :   تعداد آراء: 5   امتیاز دهید:

نظرات طرح شده

نام: [ کاربر جدید ]
ایمیل:

نظر:


اجازه استفاده از تگهای HTML را ندارید


جمع عدد 13 با 6 را در كادر زیر وارد نمایید:
(این كار برای جلوگیری از فعالیت موتورهای اسپمر است)


* توجه: نظر شما بعد از بررسی، نمایش داده خواهد شد.