شنبه ۱ دی ۱۴۰۳ |  عضویت / ورود

از دوران بیکاری نهایت بهره را ببرید... (چند نکته درباره بیکاری)


چیزی که این روزها تقریباً هر روز درباره‌اش یک ایمیل از کاربر و دانشجو و حتی فامیل نزدیک دریافت می‌کنم، بحث بیکاری است. اکثراً پیغامشان این است که فلان جا کار می‌کرده‌ام، تعدیل نیرو کرده‌اند یا قرارداد را تمدید نکرده‌اند و الان بیکارم...

در این زمینه چند نکته به نظرم می‌رسد که شاید مفید باشد:

۱- جیک‌جیک مستونت بود، فکر زمستونت بود؟

متأسفانه بزرگ‌ترین مشکلی که ما در بحث شغل داریم این است که شخص وقتی یک جا مشغول به کار می‌شود و یک مقدارکی درآمد خوب پیدا می‌کند، انگار که به تمام آرزوهایش رسیده است! انگار که وارد بهشتی شده است که «خالدون فیها» (همیشه در آن جاویدان است!). من می‌خواهم در این زمینه یک داستان قرآنی از سوره‌ی پرمحتوای کهف را برایتان تعریف کنم (پیش از این چند باری تأکید کرده‌ام که این سوره که مستحب است هر جمعه بخوانید، هزاران نکته دارد که اگر در زندگی به کار بگیرید خیلی از مشکلات پیش نخواهد آمد)

آیات ۳۲ تا ۴۴ این سوره جریان دو مرد است که در کنار هم باغ دارند. یکی باغی پر از میوه (شغلی پردرآمد) و یکی باغی معمولی:

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعًا ﴿۳۲﴾ كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا ﴿۳۳﴾
و براى آنان آن دو مرد را مثال بزن كه به يكى از آنها دو باغ انگور داديم و پيرامون آن دو [باغ] را با درختان خرما پوشانديم و ميان آن دو را كشتزارى قرار داديم (۳۲)
هر يك از اين دو باغ محصول خود را [به موقع] مى‏ داد و از [صاحبش] چيزى دريغ نمى‌‏ورزيد و ميان آن دو [باغ] نهرى روان كرده بوديم (۳۳)

آنقدر قرآن در این آیات روان داستان تعریف می‌کند که نیاز نیست من توضیح بدهم:

وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا ﴿۳۴﴾

آن یکی که باغش میوه فراوان داشت هر وقت با دوستش گفتگو می‌کرد می‌گفت: من از تو مال بیشتری دارم و از حیث تعداد افراد (کارگر زیردست و فرزند و...) هم از تو قوی‌تر هستم.

این آیه همان حرفی است که افرادی که استخدام رسمی می‌شوند می‌زنند و چقدر خنده‌دار است که گاهی یک نفر که شغل پیمانی دارد از این خیال‌ها برش می‌دارد:

وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا ﴿۳۵﴾ وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا ﴿۳۶﴾

وارد باغش که می‌شد در حالی که (با این افکار و بیان‌ها) به خودش ظلم می‌کرد، می‌گفت: «مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا» فکر نمی‌کنم این (نعمت) هرگز از بین برود! (فکر نمی‌کنم دیگر هرگز بیکار بشوم!)

تا آنجا مغرور شد که گفت:

و فکر نمی‌کنم اصلاً قیامتی در کار باشد! تازه اگر هم در کار باشد و به نزد پروردگارم بروم، (همانطور که اینجا این همه نعمت داشتم آنجا نیز) بهتر از این نصیبم خواهد شد!

توصیه‌های دوستش بسیار شنیدنی‌ست:

قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا ﴿۳۷﴾ لَكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا ﴿۳۸﴾
رفيقش در حالى كه با او گفت و گو می‌کرد به او گفت آيا به آن كسى كه تو را از خاك سپس از نطفه آفريد آنگاه تو را [به صورت] مردى درآورد كافر شدى!؟ (۳۷) اما من [مى‏‌گويم] اوست‏ خدا پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى‌سازم (۳۸)
 
وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مَالًا وَوَلَدًا ﴿۳۹﴾ فَعَسَى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْرًا مِنْ جَنَّتِكَ وَيُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَانًا مِنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِيدًا زَلَقًا ﴿۴۰﴾ أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَبًا ﴿۴۱﴾
و چون داخل باغت‏ شدى چرا نگفتی «ماشاء الله نيرويى جز به [قدرت] خدا نيست»؟ اگر مرا از حيث مال و فرزند كمتر از خود مى‌‏بينى (۳۹) اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرمايد و بر آن [باغ تو] آفتى از آسمان بفرستد تا به زمينى هموار و لغزنده تبديل گردد (۴۰) يا آب آن [در زمين] فروكش كند تا هرگز نتوانى آن را به دست آورى (۴۱)

بقیه داستان همان سرنوشتی است که افرادی که بیکار شده‌اند درک می‌کنند:

وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَدًا ﴿۴۲﴾ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مُنْتَصِرًا ﴿۴۳﴾ هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا ﴿۴۴﴾
[تا به او رسيد آنچه را بايد برسد] و [آفت آسمانى] ميوه‌هايش را فرو گرفت، پس به خاطر [از كف دادن] آنچه در آن [باغ] هزينه كرده بود دست‌هايش را بر هم مى‏‌زد در حالى كه داربست‌هاى آن فرو ريخته بود و [به حسرت] مى‌گفت اى كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمى‌ساختم (۴۲) و او را در برابر خدا گروهى نبود تا ياريش كنند و توانى نداشت كه خود را يارى كند (۴۳) در آنجا [آشكار شد كه] يارى به خداى حق تعلق دارد اوست بهترين پاداش و [اوست] بهترين فرجام (۴۴)

 

این داستان، درس بزرگی است برای کسانی که الان یک نعمتی را دارند و چنان با آن نعمت خوش می‌شوند که اصلاً یادشان می‌رود که ممکن است در یک لحظه از اوج آن نعمت به انتهای ذلت برسند! (همین دیروز در شهر ما یک نفر رئیس دانشگاه بود، امروز و به خاطر یک عکس از کار برکنار شد. یکی دیگر را همه تعظیم می‌کردند، به خاطر یک اشتباه در مباحث مالی چنان به خفت افتاده که... بهترین ماشین را داری، یک لحظه تصادف، چنان نابودش می‌کند که... بهترین خانه را داری، یک تکان چند ریشتری کافی‌ست... و یک شغل خوب داری، یک تکان در بازار، یک تغییر در سیاست‌ها، یک تغییرِ رئیس کافی‌ست تا از کار بیکار شوی...)

راه حل؟

راه حل، همان است که گفتم: حالا که جیک‌جیک مستونت است، به فکر زمستونت باش... یعنی حالا که یک شغل مناسب داری، به آن دلخوش نباش و به سرعت خودت را برای شغل بعدی آماده کن. هیچ وقت فکر نکن که این شغل فعلی ابدی است (اصلاً اگر چنین فکری کنی خداوند عمداً حالت را خواهد گرفت!)

- الان طراح وب هستی؟ فکر می‌کنی این دوزاری که درآمد داری، همیشه پایدار خواهد ماند؟ پس صبر کن که آنقدر بازار از طراح وب اشباع شود که سالی یک سفارش هم به تو نرسد...

- الان مدرس و هیأت علمی هستی؟ صبر کن که به همین سرنوشتی دچار شوی که اخیراً در تلگرام دست‌به‌دست می‌شد:

پیام وارده از یکی از اساتید رنج کشیده: داستان زندگی دکتر بوووووق از اعضای هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلطون آباد😁
استاد دانشگاه بودم
برای خودم برو بیایی داشتم
اکثر مدیران کل ورزش، مربیان معروف و بازیکنان فوتبال و رؤسای فدراسیون
ها و هیأت های ورزشی دانشجوم بودن
کلی بهم احترام میذاشتن
هفته ای فقط دو روز میرفتم دانشگاه
با شاسی بلند میومدن سراغم
روی ابرها بودم
شبها در استادسرامیخوابیدم
غذا و سرویس همه مجانی بود
اینها که گفتم خواب نبود بلکه قصه واقعی زندگیم بود
بارها برای دوستان تعریف میکردم و هیچ وقت از تکرار این قصه ها خسته نمی شدن
هر هفته که بار میبستم تا برم اراک برای تدریس، پدرم با دعا و قرآن بدرقه ام میکرد همسرم با افتخار و البته شوق دیدار مجدد پشت سرم آب میریخت و یه «بهت افتخار میکنم عزیزم» خاصی تو نگاهش بود....
هفته ای 3 بار پیتزا میخوردیم
کارگر نانوا خودش نون می آورد در خونه ام..........
اما ناگهان انتخابات شد
و از توی لپ لپ(صندوق رای) محمود اومد بیرون
بنا به مصلحت این قسمت سانسور می شود تا......
.......تا اینکه
کم کم اوضاع عوض شد
سرویس حذف شد
غذا پولی شد
همه چیزای مجانی حذف شد
احساس کردم مثل انقلابیون مصر، رکب خوردم.
گفتن باید بجای 2 روز 4 روز بیای
گفتیم چشم 4 روز میایم
گفتن نه بهتون اعتماد نداریم باید کارت بزنی تا مطمئن بشیم
دوباره گفتن کارت هم قابل اعتماد نیست
انگشت بزن
زدیم... گفتن نمیشه هر وقتی از شبانه روز که عشقت کشید انگشت بزنی
از 7 تا 7 بزن . زدیم .....
اونقدر اعتقاد داشتن که »کار از محکم کاری عیب نمیکنه« که با پلیس راه
تفاهم نامه امضا کردن تا اساتیدی که زودتر از موعد دانشگاه را ترک می
کردن در اولین پلیس راه متوقف و جریمه شوند(تفاهم نامه درآمدهای غیرشهریه
ای دانشمند بنیان با سهم 50 به 50 درصد برای هر طرف)
دیگه بهونه ای نداشتن
یکباره گفتن چرا دمت درازه؟
من ساده لوح هم تا برگشتم پشت سرم رو ببینم که دمم چقدر درازه، دیدم 10
درصد حق جذبم کم شد.
بازم هنری نداشتیم جز قبول حرف زور منطقی...دیدم کسی اعتراضی نداره، آخه
درست نیست همرنگ جماعت نشد
به قول دوست شاعرم، واژه ها ابعاد جدیدی یافتند. در حکم کارگزینی، این بندها با تاکید بر حفظ شان هیات علمی، اصلاح شد:
حق جذب شد حق دفع😳
بدی آب و هوا شد خوشی آب و هوا
ولی خداروشکر درصدهاش دیگه هیچ تغییری نکرد
کم کم اونقدر از حقوقم کسر شد که ستون سمت چپ فیش حقوقیم از ستون سمت راست پیشی گرفت.
همسر و خانواده م متوجه قضیه شدن
گفتن تو برا چی میری اراک؟
گفتم به عشق علم و خدمت به میهن و ازین جور حرفا که خاوری و ب. ز. و ... میگفتن
کم کم سختگیری های خانواده و ممانعت اونا بیشتر میشد
بعضی وقتا ماشینم رو پنچر میکردن تا نرم اراک
ولی من همچنان به اراک میام یواشکی حتی شده سینه خیز
چون معتقدم که رمز پیشرفت هر انسانی پشتکار و امیده،
درست مثل بیرانوند.
بالاخره یکی از دانشجوهای سابقم که پیتزا فروشی داشت یه پیشنهاد جالب برام داشت
گفت عموم کارواش داره یک کارگر ساده می خواد بیا برو اونجا
گفتم آخه جای خواب ندارم
گفت اشکال نداره شبا بیا توی پیتزا فروشی خودم بخواب
وای خدای من...... دیگه داشتم از خوشحالی بال درمیووردم
اشک شوق تو چشام حلقه زده بود
حالا دیگه دقیقا شرایطم مثل بیرانوند شده بود
می تونستم از اینجا شروع کنم و برم لیگ برتر
ولی افسوس 40 سالم شده بود.😞
در اوج ناراحتی و ناامیدی اما یک درس بزرگ یاد گرفتم:
اینکه به فرزندم بگم: فرزندم درس رو ول کن برو دنبال فوتبال چرا که
فوتبال بهتر از علم است.مثل علیرضا بیرانوند که این سال‌ها با قراردادهای میلیاردی در تیم پرسپولیس تهران و تیم ملی بازی می‌کند و خاطره کارواش و نانوایی وکارگری دیگه اذیتش نمی کنه.

- استخدام دولت هستی و فکر می‌کنی دیگر اخراج معنی ندارد؟ پس صبر کن که به مرور دولت مجبور شود تا جایی که می‌تواند از حقوق کارمندان خود بزند که در جای دیگر کم نیاورد، آن‌وقت می‌بینی آن کسی که کنار خیابان خیار گوجه بساط کرده درآمدش از تو بیشتر خواهد شد!

هر شغلی که داشته باشی و به آن دلخوش شوی ممکن است به همین سرنوشت دچار شوی؛ بنابراین همین حالا دست به کار شو و برای بیکاری خود برنامه‌ریزی کن. اگر همین فردا گفتند دیگر سرِ کارِ فعلی نیا، آیا کار دیگری بلد هستی که از آن درآمد کسب کنی؟

و شغل بعدی تو بستگی به این دارد که از زمان‌های آزاد در شغل فعلی چگونه استفاده کردی؟ آیا نشستی تمام بازی‌های جام جهانی را ویدئوچک کردی!؟ و حداقل ۱۰۰ دقیقه برای هر کدام تلف کردی؟ یا اینکه رفتی در کنار رشته فعلی‌ات در یک رشته دیگر هم تحصیل کردی که اگر این شغل یک روز بازار کار خوبی نداشت به شغلی در آن رشته سوئیچ کنی؟ یا رفتی زبان انگلیسی‌ات را قوی کردی که علاوه بر تدریس، اگر لازم شد بتوانی با تعامل با کشورهای دیگر برای کشور حتی ارزآوری کنی؟ یا رفتی در این بازه‌ی چند ساله که شغل فعلی را داری یک هنر آموختی که حتی اگر بازنشسته شدی، در آن هنر استاد شده باشی و در دوران وحشتناک بازنشستگی که اوج بدبختی خودِ فرد و اطرافیان او خواهد بود مجبور نباشی بروی صبح تا شب در پارک بنشینی و تعداد کلاغ‌ها را بشماری!؟

یک انسان هوشمند حتی به این فکر می‌کند که: من (در کنار توکل به خدا) برای هر شرایطی، یک شغل و حرفه یاد بگیرم: یعنی مثلاً اگر امروز اتفاقی افتاد و دستانم را از دست دادم، آیا می‌توانم بدون دست کسب درآمد کنم؟ (مثلاً این دانش را دارم که آموزش‌های صوتی تهیه کنم و بفروشم) اگر چشمانم را از دست دادم چطور؟ (مثلاً کوزه‌گری یاد گرفته‌ام و می‌توانم با آن خودم را سرگرم کنم) اگر نتوانستم حرف بزنم چطور؟ (مثلاً خطاطی و تذهیب و معرق و... یاد گرفته‌ام و می‌توانم کارهای هنری تولید کنم) اگر پاهایم را از دست دادم چطور؟ ...

من خودم با اینکه خداوند لطف کرده و فعلاً بهترین شغل‌ها را نصیبم کرده (از نظر معنوی معلم و مدرس هستم که بهترین شغل معنوی‌ست و از نظر مادی مهندس نرم‌افزار و برنامه‌نویس هستم که سال‌هاست که به عنوان بهترین شغل دنیا از نظر کمترین زحمت و بیشترین درآمد معرفی می‌شود) و شاید ما از حقوق‌نجومی‌بگیرها هم نجومی‌تر درآمد داشته باشیم اما کاملاً متوجه هستم که این شغل‌ها احتمالاً به زودی بازار کار خود را از دست خواهد داد؛ چرا که سر کلاس‌های برنامه‌نویسی من بچه‌های چهارده پانزده ساله می‌نشینند! و این یعنی این بازار خیلی زود اشباع خواهد شد. (همانطور که مثلاً سال‌های ۸۷ تا ۹۲ داشتن فروشگاه اینترنتی محصولات آموزشی و مستند و... بسیار سودمند بود چون افراد اینترنت پرسرعت نداشتند و نمی‌توانستند خیلی چیزها را دانلود کنند، بنابراین سفارش می‌دادند اما به مرور که اینترنت‌ها پرسرعت و بدون محدودیت ترافیک شد، دیگر همه، همه چیز را دانلود می‌کنند... کسی که به آن فروشگاه دل خوش کرده بود الان دارد سماغ می‌مکد! یا مثلاً طراحی سایت با وردپرس در سال‌های قبل از ۹۵ بازار خوبی داشت اما الان بچه‌های ده ساله هم بلد هستند یک سایت با تمام امکانات را با وردپرس بالا بیاورند! و همین قصه درباره برنامه‌نویسی‌های پیشرفته که خیلی‌ها به آن دل بسته‌اند جاری خواهد شد...)

به هر حال، خلاصه نکته اول این شد که: اگر کسی در یک شغل بود و سپس به او برچسب «بیکار» زده شد، هیچ کس را مقصر نداند؛ به قول آیات بالا: «وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ» خودش به خودش ظلم کرده! انسان هوشمند در حالی که الان بهترین شغلی که می‌توانسته را انتخاب کرده، اما در کنارش «به طور جدی» خودش را برای شغل بعدی آماده می‌کند.

 

۲- از دوران بیکاری نهایت بهره را ببرید.

فرض کنیم الان کسی نکته اول را رعایت نکرده (یعنی برای شغل بعدی خودش را آماده نکرده) و الان بیکار شده یا کلاً شغلی نداشته و الان دنبال کار است. خوب، یک انسان ناهوشمند می‌نشیند زانوی غم بغل می‌کند و افسرده می‌شود و شروع می‌کند نظام و آخوند و ماخوند و احمدی‌نژاد و روحانی و نیرومند (Frown) و... همه را ناسزا می‌گوید! همه حق او را خورده‌اند!! (یعنی خدا می‌داند یکی دو تا از اقوام و دانشجوها را دیده‌ام که به من طوری نگاه می‌کند که انگار مثلاً نیرومند چون درآمدش خوب است و بهترین پنت‌هاوس شهرشان را خریده و یک ماشینک شاسی‌بلند(!) دارد، حتماً حق او را خورده! از نگاه‌هایش می‌شود فهمید!)

اما یک انسان هوشمند، اصلاً دنبال این است که یک بازه‌ای بیکار بشود! این دوران نعمتی است که شخص وقتی درک می‌کند چه نعمت بزرگی بوده که آنقدر درگیر کار می‌شود که فرصت فکر کردن را هم از دست می‌دهد!

عزیزم، دوران بیکاری تو، حتماً یک حکمتی دارد... بگرد و ببین باید چه کاری را انجام دهی که لازم بوده زمانی را بدون درگیری با شغل و مال و قسط و... طی کنی و به انجام آن بپردازی؟

از این فرصتِ غنیمت، نهایت بهره را ببر.

بهترین کاری که می‌توانی بکنی، فکر کردن به توانایی‌هایت و پرورش آن‌ها و برنامه‌ریزی برای راه‌اندازی یک شغل عالی در آن زمینه است.

بسیاری از کسانی که به درآمدهای میلیاردی رسیده‌اند قبل از آن، این بازه بیکاری و فشار را تجربه کرده‌اند. آنها به جای نق زدن و انداختن تقصیرها به گردن دیگران، نشسته‌اند و فکر کرده‌اند و سپس برنامه‌ریزی کرده‌اند.

از بهترین کارهایی که می‌توان انجام داد، مطالعه در زمینه «موفقیت» است. من در مطلب «لیست تعدادی کتاب در مورد موفقیت که من خوانده‌ام» لیست برخی کتاب‌ها را معرفی کرده‌ام. تا می‌توانی کتاب‌های موفقیت را بخوان و تمرین‌های عملی آن‌ها را انجام بده. به ویژه کتاب «آینده خود را خلق کنید» از «برایان تریسی» (و کلاً کتاب‌های ایشان مملو از انرژی و برنامه‌ریزی صحیح است...)

همانطور که یازده سال پیش در مطلب «از نواقص ظاهری خود نهايت بهره را ببريد!» آن جمله را گفته بودم، حالا می‌گویم «از بیکاری خود نهایت بهره را ببرید!» فقط باید نق زدن را کنار بگذاری و به هر اتفاقی به دید مثبت نگاه کنی... (درباره نگاه مثبت، یک مطلب جداگانه و شاید یک سری مطلب ارسال خواهم کرد).

 

۳- به بیکاری عادت کن!

حقیقت این است که جامعه امروزی ما به سمت ماشینی شدن پیش می‌رود.

- اگر تا دیروز هزاران انسان لازم بود تا نخ بریسند، امروز یک ماشین نخ‌ریسی کار هزاران نفر را با سرعتی صدها برابر انجام می‌دهد.

- اگر تا دیروز جامعه به تاکسی و باربر و... نیاز داشت، امروز هر خانواده‌ای چندین ماشین دارد و دیگر نیازی به این شغل‌ها نیست.

- اگر تا دیروز هزاران کشاورز سنتی لازم بود، امروز یک گلخانه مصنوعی صدها برابر یک کشاورز محصول می‌دهد.

- اگر تا دیروز هزاران مدرس لازم بود، امروزه هزاران سایت، کلاس‌های بهترین اساتید دنیا را به صورت ویدئویی ارائه می‌کنند.

- اگر تا دیروز تایپیست و گرافیست و طراح وب لازم بود، امروز، افراد برای گوشی‌ای که در دست دارند می‌خوانند و او می‌نویسد، میلیون‌ها طرح گرافیکی آماده وجود دارد که فقط کافی‌ست متن مورد نظر شخص روی آن درج شود، هزاران قالب و سایت آماده با چند کلیک در دسترس خواهد بود.

- اگر تا دیروز انسان‌ها بسیاری از وقت خود را صرف آوردن آب از آب‌انبارها می‌کردند، بسیاری از وقت خود را صرف بیرون رفتن و روزنامه خریدن می‌کردند، بسیاری از وقت خود را صرف در بازار گشتن و خرید کردن می‌کردند، بسیاری از وقت خود را صرف پرورش گل می‌کردند، بسیاری از وقت خود را صرف آرد کردن گندم و نان پختن می‌کردند، بسیاری از وقت خود را صرف غذا پختن می‌کردند، بسیاری از وقت خود را صرف قالی بافتن می‌کردند،... امروز همه این‌ها در یک قدمی آن‌ها قرار گرفته و با کمترین زمان و انرژی و هزینه در دسترس است...

- ماشین بسیاری از شغل‌ها را نیز خیلی زود نابود خواهد کرد. همین چند روز پیش هوش مصنوعی در یک رقابت توانست در تشخیص بیماری از خبره‌ترین پزشک‌های جهان سبقت بگیرد! هوش مصنوعی به مرور برنامه نیز خواهد نوشت یعنی «خودنابودگری!»

حقیقت این است که اگر بزرگ‌ترین مشکل جسمی بشر را را در عصر حاضر، Over Eating (زیاد خوردن) می‌دانند، من فکر می‌کنم طی چند سال آینده، بزرگ‌ترین مشکل روحی بشر را «بیکاری بیش از حد» (Over Idling) بدانند. نه به این خاطر که دولت‌ها کم‌کاری کرده‌اند یا انسان‌ها تنبلی کرده‌اند، بلکه به این خاطر که «شغلی نمانده که انسان‌ها انجام دهند»!

به همه این‌ها اضافه کنید «افزایش چشمگیر جمعیت بشر» را. مثلاً ایران ٢٠ میلیونی در ابتدای انقلاب کجا و ایران ٨٠ میلیونی فقط چهل سال پس از آن زمان کجا؟ زمانی در کل دنیا فقط ۵٠٠ میلیون انسان زندگی می‌کرد و حالا بیش از ٧ میلیارد! به هر حال، رشد علم پزشکی باعث کاهش مرگ و میرهای گروهی (مثل مرگ و میر به خاطر وبا و...) شده و این انسان دو پا حتی سرطان و ایدز را هم بالاخره به کنترل خود در آورده! و این افزایش جمعیت در کنار ماشینی‌شدن (که یک ماشین کار صدها انسان را می‌کند) طبیعتاً کاهش فرصت‌های شغلی را در پی دارد.

پس، ای انسان! باید خود را برای بیکار بودن آماده کنی. نمی‌دانم این مصیبت خواهد بود یا واقعاً درهای نعمت الهی باز شده. (من شخصاً فکر می‌کنم درهای نعمت باز شده. از در و دیوار جوامع انسانی دارد نعمت مادی می‌بارد. این زمان را مقایسه کنید با سی چهل سال قبل که مادر ما می‌گفت ما سالی یک بار برنج می‌خوردیم! رنگ برخی میوه‌ها مثل موز را نمی‌دیدند. این زمان را با قحطی‌هایی مقایسه کنید که انسان‌ها خاک می‌خوردند! ... به اطراف خود نگاه کنید! چه چیزی برای زندگی نیاز دارید که در اطرافتان نیست؟ انواع وسایل، انواع فرش، یخچال، کولر، آب آشامیدنی، حمام گرم ... یعنی من می‌ترسم یک روز برویم آن دنیا و خدا بگوید: احمق‌ها! آن بهشتی که من وعده داده بودم همان جایی بود که در آن زندگی می‌کردید، کور بودید؟ ندیدید آن همه نعمت در اطرافتان را؟) (اینکه اینجا می‌تواند بهشت باشد، یک دیدگاه عرفانی است؛ به این معنی نیست که تلاش کن که این دنیایت را مثل بهشت کنی بلکه با نگاه عرفانی یعنی همان نگاهی که مثلاً حضرت زینب سلام الله علیها نگاه کرد نگاه کن، آن وقت اگر ۷۲ تن از پاره‌های تنت را هم جلو چشمت با آن وضع بکشند می‌گویی «ما رَأیتُ إلّا جمیلاً: من چیزی جز زیبایی ندیدم». با دیده عرفانی این جهان لحظه لحظه‌اش نمود خداوند است و «أَینََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه: هر طرف را که بنگری چهره خدا را می‌بینی» و چیزی لذت‌بخش‌تر از دیدن «وجه الله» نیست. به نظر می‌رسد این دیدگاه درست باشد: تنها چیزی که باعث می‌شود شما اینجا را بهشت ندانید این است که یک چیزهایی می‌خواهید که ندارید. یعنی نگاه به نداشته‌ها. اگر اینطور بخواهیم نگاه کنیم، در بهشتی که بعد از این دنیا منتظرش هستید هم یک چیزهایی را خواهید خواست که نخواهید داشت! مثلاً همنشینی با پیامبر یا لقاء الله که به هر بهشتی‌ای داده نمی‌شود. پس با این نگاه، آنجا هم بهشت نیست! و اگر بهشت این باشد که به چیزی که دارید قانع باشید و به داشته‌هایتان نگاه کنید، پس اینجا هم می‌تواند بهشت باشد... در این زمینه شما را ارجاع می‌دهم به یکی از بهترین برنامه‌های سمت خدا که چهارشنبه اخیر یعنی ۱۳ / ۴ / ۹۷ توسط حجة‌الاسلام لقمانی برگزار شد: از اینجا دانلود کنید)

به هر حال، به نظر می‌رسد دنیا به سمت بیکاری مطلق پیش می‌رود. چیزی که در کارتون بسیار مهم Wall-E از دنیا به تصویر کشیده شده بود (اگر این کارتون را ندیده‌اید، نیمی از عمرتان از دست رفته!):

https://img.aftab.cc/news/95/future_humans.jpg

ما واقعاً به سمت دنیایی پیش می‌روید که اصلاً لازم نیست کار کنیم!

بنابراین، هدف در دنیای آینده این نیست که شما کارِ خوبی داشته باشید، بلکه باید «بیکاری خوبی» داشته باشید!

بخواهیم یا نخواهیم بسیاری از زمان‌هایی که ما صرف کارهایی مثل آرد کردن، نان پختن، آب آوردن، روزنامه خریدن، غذا پختن و... می‌کردیم آزاد شده است. حالا باید برای این زمان‌های آزاد شده برنامه‌ریزی کرد.

حالا اینکه شما از این بیکاری خود چطور استفاده می‌کنید، خودش یک بحث مفصل است. به نظر می‌رسد این زمان بهترین زمان برای سه کاری باشد که هدف اصلی فلسفه بوده است: شناخت خود، شناخت جهان و شناخت خدا. و به نظر می‌رسد بهترین راه برای این هدف، مطالعه باشد. (البته اگر یک روز نیاید که به همه ما بخندند! بگویند نیرومند خودش را کشت این همه کتاب را در چند ترم خواند، من همه را می‌ریزم روی فلش و می‌زنم به مغزم، همه در یک ثانیه منتقل می‌شود به مغزم!! ای انسانی که ۳۰ سال بعد از نوشتن این مطلب داری این مطلب را می‌خوانی خواهش می‌کنم به ما نخند!)

https://img.aftab.cc/news/97/books_niroomand.jpg

جدا از شوخی، حقیقتاً راست است که از قدیم می‌گفتند: «کتاب، دوست مهربان است». اگر عادت به مطالعه کنید، خواهید فهمید که اگر همه دنیا شما را تنها بگذارد، شما با دوست عزیزتان کتاب، بهترین اوقات را خواهید داشت. اصلاً شاید مثل خواجه عبد الله انصاری و بسیاری از علما از تنهایی استقبال کنید: اگر علم خواهی به تنهایی خو کن. (و شاید مثل من باشید که به رفقا و خانواده و... می‌گویم: من از هر نوع قهری استقبال می‌کنم!!!)

کتاب و مطالعه، در عین حال که شما را از فکر کردن به بیکاری باز می‌دارد، لذتی نصیبتان می‌کند که هیچ کار دیگری آن لذت را نخواهد داشت. اسپینوزا (فیلسوف مشهور هلندی) چقدر زیبا گفت: بزرگترین و مهمترین انگیزه رفتار انسانی «جلب لذت و دفع درد» است و او معتقد بود که «لذت عبارت است از انتقال از حالت کمتر کمال به حالت بیشتر آن»

بنابراین اگر به دنبال لذت بردن از بیکاری خود هستید، تلاش کنید که با مطالعه و با هر روشی که صلاح می‌دانید، مراحل بالاتر کمال را فتح کنید.

و اینکه: اگر الان بیکار هستی، در عین حال که تمام تلاشت را می‌کنی که به بهترین شغل‌ها برسی اما نگرانی و جوش خوردن ندارد. خیلی‌ها به خاطر آنچه گفتم بیکار هستند و خیلی‌ها هم به مرور به این جمع خواهند پیوست. باید به بیکاری خو کرد و آن را جزئی از زندگی امروزی دانست که باید برایش برنامه‌ریزی شود. یعنی در حقیقت باید تلاش کنیم در بیکاری بیکار نباشیم...

 

جوک پایانی:

یک دانشجو می‌گفت: استاد، با این تفاسیر الان «نون، تو چیه؟» گفتم: حقیقتش را بگویم؟ تحمل و عرضه‌اش را داری؟ نتیجه بررسیِ بازارِ کارِ رشته‌های مختلف را به تو می‌گویم: «الان نون تو شهادته»! (اللهم ارزقنا...) (زرنگ‌ها می‌دانند که نون توی کارهای سخت است که هر کسی نمی‌تواند به آن‌ها دست پیدا کند و شهادت تقریباً سخت‌ترین کار دنیاست و نونش هم مستقیم از طرف خدا می‌رسد: وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ. هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.).

موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند


[ارسال شده در مورخه : یکشنبه، 17 تیر، 1397 توسط Hamid]
[ #مطالب مفید مرتبط با روانشناسی]



بازدیدها از این مطلب: 13778 بار   امتیاز متوسط : 0  تعداد آراء: 0   امتیاز دهید:

نظرات طرح شده

نام: [ کاربر جدید ]
ایمیل:

نظر:


اجازه استفاده از تگهای HTML را ندارید


جمع عدد 15 با 14 را در كادر زیر وارد نمایید:
(این كار برای جلوگیری از فعالیت موتورهای اسپمر است)


* توجه: نظر شما بعد از بررسی، نمایش داده خواهد شد.

qwerty13                توسط qwerty13 در مورخه : یکشنبه، 17 تیر، 1397(لینک نظر)
و باز هم یکی از گره های ذهنی من!
هوش مصنوعی در آینده بسیاری از شغل هارو از ما میگیره؛ تقریبا هم شبیه هین صحنه وال ای میشیم؛ اما کد ها و دستگاه هایی که کار مارو میکنن دست کیه؟ کی نگهداری و پشتیبانیشون میکنه؟ پول برقشو کی میده؟ آیا رایگان هست؟ بعید میدونم.
اونوقت مردم که بیکارن پول این خدمات رو چطور میدن؟ از طریق دیدن تبلیغات هم که نمیشه چون همه میدونن مخاطب پولی نداره که آگهی موفق بشه...

به نظر شما چی میشه؟


[ ارسال جوابیه ]

    a_computing_engineer (امتیاز : 1)
    توسط a_computing_engineer در مورخه : سه شنبه، 19 تیر، 1397
    با سلام.
    من بعنوان یک مهندس، اصلا ابهامی در این زمینه نمی بینم! کاملا واضح است که تمامی این تکنولوژی ها فقط ابزار هستند، ابزارهایی که کارهای ما را آسان می کنند. به نظر من، صاحبان کسب و کارها، خدمات، تولیدی ها و بیزنس ها، چه کوچک و چه بزرگ، به مرور بیشتر و بیشتر از اتوماسیون بهره خواهند برد تا محصولات با کیفیت تر و ارزانتری تولید کنند (و به قول شما پول برقش را هم پرداخت خواهند کرد). کسانی هم که قبلا بعنوان کارگر مشغول به کار برای کارفرمایان خود بوده اند، به مرور و با کساد شدن بازار کارگری، کسب و کارهای کوچک و بیزنس های شخصی خود را، راه خواهند انداخت و آنها نیز در محدوده ی کاری خود از اتوماسیون بهره خواهند برد. به نظر من این اصلا آینده ی تاریکی نیست :) نگران نباشید انسان موجود بسیار منعطفی است. شوخی نیست، اجداد غارنشین ما عصرهای یخ بندان دایناسورکش را پشت سر گذاشته اند. بالاخره برای هر مشکلی، راه حلی پیدا می شود ...

    واقعیت این است که کارگری، پدیده ی مدرنی است که موقتی بوده و به مرور کم رنگ خواهد شد و انسان به زمانی بازخواهد گشت که مانند دوران قبل از انقلاب صنعتی، اغلب تولید کننده ی محصول یا خدمات باشد تا کارمند دیگران. زمانیکه انقلاب صنعتی در اروپا رخ می دهد و میلیون ها انسان بعنوان کارگران ساده در کارخانجات به کار گرفته می شوند، چارلی چاپلین در فیلم "عصر جدید" از آن وضعیت انتقاد می کند و از اینکه ارزش و شان انسان آنقدر پایین آمده که درواقع به نوعی تبدیل به چرخ دنده های بی روح کارخانجات شده است، انتقاد می کند:

    https://www.aparat.com/v/9I7ST/%DA%A9%D8%A7%D8%B1_%D8%AF%D8%B1_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87_-_%DA%86%D8%A7%D8%B1%D9%84%DB%8C_%DA%86%D8%A7%D9%BE%D9%84%DB%8C%D9%86

    خب، در واقع با توسعه ی اتوماسیون، مشکلی که از نگاه منتقدانی مثل وی، گریبان جوامع را گرفته است نیز برطرف می گردد.

    البته اگر از روزی ترس دارید که هوش مصنوعی بر انسان ها حکومت کند، به نظر من اگر ساکن کشور کره ی شمالی نیستید، نباید نگران باشید! مسلما افرادی مثل حاکم مستبد کره ی شمالی همین الان هم حاضرند کل بودجه ی کشور را صرف توسعه ی یک ماشین متفکر بکنند که افکارشان را حتی چندین قرن بعد از مرگشان بر مردم بیچاره ی اونجا دیکته کند. اما باید خدا رو شکر کنیم که ما در کشور متمدنی زندگی می کنیم و من اطمینان دارم که هوش مصنوعی و اتوماسیون در ایران نیز بعنوان یک ابزار سودمند مورد استفاده ی عموم مردم و در راه رفاه عمومی قرار خواهد گرفت.

    درضمن از پاسخی که به مطلب من در مورد نام کشور عراق داده بودید، تشکر می کنم، از دانش شما بهره بردم.


    [ ارسال جوابیه ]


مهراد                توسط مهراد در مورخه : سه شنبه، 19 تیر، 1397(لینک نظر)
ممنون، خدا خيرت بده برای اینهمه وقتی که گذاشتی و نوشتی
واقعا آینده پیچیده و عجیبی در پیش داریم و باز هم معتقدم شاید فقط هنر برای انسان باقی بماند ، یعنی انسان فقط برای هنر انسانی ارزش قائل شود و مابقی هنرهای ساختگی کم ارزش یا بی ارزش باشند.


[ ارسال جوابیه ]


کارشکی                توسط کارشکی در مورخه : سه شنبه، 19 تیر، 1397(لینک نظر)
سلام
متوجه منظور نهایی از مطالب آخر نشدم (لذت بردن از بیکاری).

تا آنجا که از زندگی فهمیده ام. انسان ها اکثرا در دست افکارشان زندگی میکنند. یعنی یک روز به فکرشان میزند که بروند به دنبال کشاورزی ، و کشاورز میشوند و حالا این میان اگر به فکرشان برسد که نانوا شوند،‌ نسبت به کشاورزی دلسرد میشوند و به نانوایی رو می آورند و احتمالا یک روز فکر نانوایی از سرشان بیرون میرود و به کار دیگری روی می آورند.

اما آنطور که آدم های موفق زندگی میکنند برعکس این است. یعنی افکارشان در دست سبک زندگیشان است. آنها تصمیم میگیرند یک کشاورز شوند پس تمامی فکرشان را روی کشاورزی معطوف میکنند و اگر روزی به فکرشان زد (چرا که فکر همیشه سرکش است و برای خودش به هر سویی کشیده میشود) که نانوا شوند. چند وقتی به آن بی محلی می کنند و هدف خودشان (کشاورزی) را ادامه میدهند تا فکرشان کم کم بیخیال آن شود. البته مشخص است که این فکر سرکش رهایشان نمیکند و فردا روزی پیشنهاد (مثلا)‌ عارف شدن را به آنها میدهد.

در نهایت هدفم از این صحبت ها این است که بیکاری سودی نخواهد داشت وقتی میدانیم که باید به نحوی شکممان را سیر نگه داریم. خانواده تشکیل دهیم و امنیت مالیشان و نیازهایشان را برطرف کنیم. بهتر است یکبار هدفی انتخاب کنیم که از زندگی الانمان بهتر است و بخواهیم به آن هدف نایل شویم و دیگر هیچگاه به افکارمان اجازه جسارت در جهات دیگر را ندهیم.


[ ارسال جوابیه ]


افشین (امتیاز : 0)(لینک نظر)
توسط افشین در مورخه : سه شنبه، 2 مرداد، 1397
مهندس جان... آینده مهندس ها حداقل در ایران روشن و پر از امید واریه. چرا؟ چون همه ایران دارن تجربی و پزشکی میخونن. رهبری هم تشر زده که ما در آینده کمبود نیروی مهندس پیدا خواهیم کرد. زمانی که ما (وشما) مهندسی خوندیم توی مدارسمون یه کلاس تجربی بود و شیش هفت تا کلاس ریاضی و الان برعکس شده. زمانی میرسه این حجم از درمانگاه ها و کلینیک های لوکس و بیمارستانهای خصوصی، در به در دنبال یه شرکت هستن که سرش خلوت باشه و سر موقع بتونه شبکه و کامپیوترهاشون رو پشتیبانی کنه. (همین الان یه تعداد کلینیک این مشکل رو دارن، میگه شبکه از دیروز مشکل داره... پشتیبانش خیلی وقتا اصلا گوشیشو جواب نمیده بس که سرش شلوغه!)

برای مقابله با بیکاری مردم و دولت هم میتونن با فرهنگسازی موثر باشن. در آمریکا هر چندوقت یکبار تعدادی از پل ها رو که عمر مفیدشون هنوز تموم نشده زودتر خراب میکنن و دوباره میسازن تا تعداد زیادی شغل حفظ بشه.
در ژاپن تعداد زیادی از محصولات برقی در کارگاه های کوچک و متوسط با دست مونتاژ میشن (ژاپن پدر علم رباتیک دنیا هست؛ منتها برای همسایه!). ژاپنی ها خرید محصول غیر ژاپنی رو زشت و وقیحانه میدونن. بیست تا برند موبایل دارن که فقط در ژاپن فروخته میشه و ما به کل خبرنداریم و این موبایلها اصلن منوی انگلیسی ندارن یعنی محاله یه غیر ژاپنی بتونه باهاش کار کنه. هزینه های تولید در ژاپن بسیار بالاست چون مجبورن انرژی رو به نرخ روز و با دلار بخرن و کلی مسیر حمل کنن و بیارن ولی ما توی خوزستان هرجا رو نیم متر گود کنیم نفت میپاشه بیرون(!) ولی این گرون بودن هزینه های تولید براشون اهمیتی نداره چون اطمینان دارن از این که مردم کالاهای تولیدی داخل رو میخرن و نمیرن جنس خارجی بخرن. بخش زیادی از کشاورزی و باغات و صنعتشون با نیروی کار انسانی انجام میشه و رباتهاشون رو در مالزی و سنگاپور و غیره نصب میکنن! اصلن هم کمبود شغل ندارن و 126 میلیون نفر رو به خوبی توی یه مجموعه جزیره جا دادن و مدیریت میکنن. اگر کل مردم ژاپن رو بیاریم ایران و خودمون بریم یه جای دیگه، توی 5سال جمعیتشون میشه بالای 200 میلیون و میشن ابرقدرت دنیا... ... .


[ ارسال جوابیه ]


Gunash                توسط Gunash در مورخه : جمعه، 5 مرداد، 1397(لینک نظر)
سلام
استاد نیرومند، آیا منظور شما از جمله زیر خبر خاصی بود؟
همین چند روز پیش هوش مصنوعی در یک رقابت توانست در تشخیص بیماری از خبره‌ترین پزشک‌های جهان سبقت بگیرد!
ممنون میشم اگر مطلب مفیدی که در زمینه هوش مصنوعی و مسائل پزشکی را میدانید را لینک بدهید.


[ ارسال جوابیه ]

    Hamid (امتیاز : 1)
    توسط Hamid در مورخه : جمعه، 5 مرداد، 1397
    سلام.
    خبر مربوطه:
    http://yourl.ir/7n1
    و
    http://yourl.ir/7n0
    و
    http://yourl.ir/7n2


    [ ارسال جوابیه ]


Alireza (امتیاز : 0)(لینک نظر)
توسط Alireza در مورخه : یکشنبه، 7 مرداد، 1397
سلام اقای نیرومند،
به هیچ عنوان به این شکلی که گفتید با شما موافق نیستم.
مهم ترین دلیل بیکاری مردم ما نوع حکومت هست، اگر ما یک physical system که همان مرز های جغرافیایی کشور ایران هست رو در نظر بگیریم، این مرز در طول تاریخ بیشترین تعداد تغییر پایتخت رو داشته و این عدم ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این کشور هست. کاملا وابسته به نوع حکومت سیاسی و اقتصادی این کشور هست، از دیکتاتوری تا انارشیسم، از لیبرال تا کمونیسم، به نظرتون این Frame ها و قالب های کلی تاثیری بر روی اجزای موجود در این سیستم که ایرانی هاس هستند ندارند؟ حرف شما این هست که بدون توجه به نوع سیستم در جهت پیشرفت خود تلاش کنید و ان را هم نهایت و هدف فلسفه میدانید که به فکر خود و جهان و خدا باشیم! پس فلسفه اخلاقیات چه؟ به نظر شما در این سیستم جایی میماند؟ کشوری مثل نروژ رفاه محور هست و یک جامعه سرمایه داری نیست و سبک تفکر و زندگی انها فرق دارد، بهتر است به جای قران و حدیث کمی فلسفه سیاسی و اقتصادی و اخلاقی بخوانید تا فکرتان بازتر شود و نقطه شروع جهان بینی و تفکر شما نظام سرمایه داری و حکومت..... شیس.ی نباشد.


درمورد اتوماسیون هم که شما خرد گرا هستید، و با تئوری کار میکنید، ولی انسان به زودی از ماهیت بیولوژیکی به ماهیت الکتریکی سویچ خواهد کرد و دیگر موجودی با پوست و گوشت و استخوان نخواهد بود، و مثل انیمیشن wall-e یک تکه گوشت و پوست و استخوان بی خاصیت و چاق نخواهد بود، حتی میتوان اینده ای مثل فیلم ماتریکس را پیش بینی کرد که انسان به شکل فیزیکی تحرک ندارد و بلکه با مغزش زندگی میکند در دنیای مجازی.

درمورد برنامه نویسی هم به عنوان همکارتان با شما به هیچ عنوان موافق نیستم، چون که پروژه های ساده برنامه نویسی شاید ولی پروژه هایی که نیاز به محاسبات سنگین و استفاده از ریاضیات پیشرفته و سطح اطلاعات زیادی دارد عملا کار تخصصی هستند که با کمک هوش مصنوعی جایگزین میشوند ولی ایا ما به نهایت تکنولوژی رسیده ایم؟ شاید فلسفه علم هم بخوانید کمکتان کند، هوش مصنوعی حتی اگر ما یک موجود بیولوژیکی به خاطر تصمیم های مردم باقی بمانیم میتواند یک ابزار کمکی باشد در راه پیشرفت تکنولوژی و علم، شاید هم مثل ترمیناتور شد که دیدید همه به استفاده نظامی از هوش مصنوعی دارند اعتراض میکنند.


[ ارسال جوابیه ]

    Alireza (امتیاز : 0)
    توسط کاربر مهمان در مورخه : پنجشنبه، 11 مرداد، 1397
    سلام مجدد،
    بابت لحنم عذر خواهی میکنم.


    [ ارسال جوابیه ]


آسنا صادقی (امتیاز : 0)(لینک نظر)
توسط آسنا صادقی در مورخه : شنبه، 17 شهریور، 1397
سلام
این پست رو قبلا خوانده بودم ، اما امروز به کتاب صوتی ابن مشغله ی نادر ابراهیمی گوش میدادم. این جمله ی " کار باید در انتظار انسان باشد نه انسان در انتظار کار" من رو بیاد این پست شما انداخت، آمدم که دوباره بخوانم. باشد که رستگار شوم!


[ ارسال جوابیه ]