یکی از بدترین حالاتی که ممکن است من و شما در آن گیر کنیم، گیر کردن سر چند راهی است! که انگار این چند راهیها تا آخر عمر دست بردار نیست!
مثلاً: اول دانشگاه بروم یا سربازی؟ اول سربازی بروم یا اول زن بگیرم؟ اول زن بگیرم یا صبر کنم خانه و ماشین بخرم، بعد؟ اول ارشد بگیرم یا زن بگیرم؟ سراغ کار اداری بروم یا آزاد یا کار در منزل یا تأسیس دفتر یا...
خلاصه گاهی اوقات آنقدر این راهها زیاد میشود که مثل من در مطلب «ماشین تصمیمگیری» دعا میکنید ای کاش یک ماشین تصمیمگیری اختراع شود که انسان شرایطش را به او بگوید و او بعد از پردازش، بگوید انتخاب کدام یکی بهتر است!؟
در طی هفته بارها ایمیل دریافت میکنم که جوانان هم سن و سال و یا کوچکتر از خودم نوشتهاند: من سر یک چند راهی گیر کردهام! نمیدانم بروم سربازی؟ برای ارشد بخوانم؟ زن بگیرم؟ یا کدام زبان برنامهنویسی را یاد بگیرم؟
و خیلی ابهامات دیگر که من سعی کردهام در این چند سال برخی از این ابهامات را در مطالب مختلف تا حدی که از دستم برمیآمده رفع کنم.
و اما امروز لای کلاسوری که گهگاه برای خطاطی برمیدارم و جلو تلویزیون مینشینم و ضمن خطاطی، «خندهبازار» و امثالهم را گوش میکنم دنبال یک برگه کاغذ میگشتم که چشمم به برگهای خورد که دو سال پیش قبل از اقدام برای ارشد، چیزهایی روی آن نوشته بودم:
گذشته از اینکه ممکن است مطالب نوشته شده روی این برگه، خاص زندگی و شرایط من باشد، اما میخواهم این روش رفع ابهام را به شما یادآوری کنم.
این روش را فکر میکنم مادرم پیشنهاد داده بود (یا شاید در یک کتاب یا مطلب اینترنتی خوانده بودم). او همیشه وقتی سر چند راهی گیر بیفتیم پیشنهاد میدهد که یک برگه بردارید و هر چه هست روی آن بنویسید. به همین دلیل من هم برای فرزند آیندهام نوشتهام: امید من! بنویس تا ذهنت از تشویش خارج شود… (امید من! هر گاه تصور کردی کارهای بسیار بر سرت ریخته و ذهنت مشوش است، کاغذی بردار و بر روی آن کارهایت را بنویس. تمام که شد خواهی دید که آنطورها هم که فکر میکردی کارها زیاد و درهم و برهم نیست. خیالت آسوده خواهد شد و حالا راحت به انجام تک تک آنها خواهی پرداخت…)
درخت تصمیمگیری
یکی از روشهای تصمیمگیری در مباحث بسیار پیچیده که دانشجویان رشته کامپیوتر در درس سنگین پایگاه دادهها یا مهندسی نرم افزار با آن آشنا میشوند، درخت تصمیمگیری است.
من از بین تمام مباحث پایگاه داده، آن قسمتش را بیش از بقیه دوست دارم. واقعاً زندگی را متحول و تصمیمگیری را ساده میکند. روزانه دارم برنامه مینویسم و روزانه آن درخت، ناجی من در مسائل پیچیده است.
اگر کسی خواست در مورد درخت تصمیمگیری بیشتر بداند، جزوه مهندسی نرم افزار که بنده در دانشگاه تدریس میکنم را از اینجا دانلود و بخش «درخت تصمیمگیری» (صفحه ۵۱) را مطالعه کند.
به طور خلاصه، درخت تصمیمگیری میگوید شما از شرط پایه شروع کنید و مقابل آن شاخههایی ایجاد کنید که نماد اتفاق افتادن یا نیفتادن آن است و سپس جلو آن شاخهها، شاخههای دیگری که نماد این است که این شرط خودش چه چیزهایی را به دنبال میآورد و همینطور هر شاخه ممکن است شاخههای دیگری را ایجاد کند. در نهایت باید بنشینید درخت را هرس کنید. یعنی برخی حالات که اصلاً اتفاق نمیافتد را حذف کنید و خلاصه به یک درخت ساده برسید.
درخت تصمیمگیری چگونه در زندگی کمکتان خواهد کرد؟
در مورد چند راهیهای زندگی این درخت را رسم کنید. خواهید دید که خیلی راحتتر میتوانید تصمیم بگیرید.
ارشد بگیرم یا نگیرم؟
یک بار دیگر به تصویر بالا دقت کنید.
مشکل اصلی من در آن تصویر این است که «ارشد بگیرم یا نگیرم؟»
پس ابتدا نوشتهام «ارشد» حالا بررسی میکنم که اگر بگیرم مزایا و معایب آن چیست و اگر نگیرم چه؟
اگر ارشد بگیرم چه میشود؟
مزایای ارشد داشتن:
- شخصیت والاتر
- حقوق بالاتر
- جایگاه بهتر
معایب ارشد داشتن:
- اگر ارشد بگیرم نمیتوانم به هر کاری دست بزنم. نمیتوانم هر جایی بروم. طبیعتاً هر جایگاهی شرایط خاص خودش را دارد. یکی از دردسرهای ارشد و مراتب بالاتر این است که شخص نمیتواند هر کاری که خواست انجام دهد. (همین الان وقتی یک مطلب خودمانیتر مینویسم، برخی دانشجویانم ایمیل میزنند که: استاد! این مطلب در شأن شما نبود!!!! :) ) به هر حال، اینها دردسرهای مراتب بالاتر است. حتی شما نمیتوانید مثل گذشته در هیأت محلهتان زنجیر بزنید!
حقیقتش من از این لوسبازیها خوشم نمیآید! من دلم میخواهد در نوشتن و رفتار، آزاد باشم و شاید بیشترین چیزی که در مورد ارشد من را آزار میداد و میدهد همین است!
- هزینهها میتواند برای خیلی از افراد کمرشکن باشد. من که هیچ کدام از کلاسها را نرفتم (یعنی هزینه رفت و آمدم ناچیز بود) حداقل ترمی ۲ میلیون (به جز ترم آخر که فقط یک پایاننامه ۲ میلیون میشود! و مجموعاً حدود ۴ میلیون تومان میشود) هزینه دارد. یعنی مجموعاً یک ارشد در دانشگاه آزاد حدود ۱۰ میلیون تومان آب میخورد.
سپس در یک ستون نوشتهام که اگر «بله» را انتخاب کنم، چه اقداماتی لازم است که برایش انجام دهم:
- باید کارهای جانبیتان را تقریباً تعطیل کنید. (مثلاً طراحی سایت و تفریحات طولانی و حتی تدریس بیش از حد در دورانی که میخواهید برای ارشد بخوانید باید تعطیل شود. حداقل به مدت ۶ ماه)
- باید خودتان را برای رو به رو شدن با شکست احتمالی آماده کنید. یعنی این همه خواندهاید، آخرش قبول نمیشوید و مثلاً باید بروید سربازی و طبیعتاً همه چیز دوباره شروع میشود! تحمل این را دارید؟ پس بخوانید...
- مطالعه بسیار. بله، باید کلی تست و کتاب مطالعه کنید تا در رشته مورد نظرتان قبول شوید. آیا حوصلهاش را دارید؟
اگر ارشد نگیرم چه میشود؟
مزایا:
- زندگیتان مثل گذشته با آرامش و بدون دردسرهای «در نگاه بودن» و «توقع نداشتن» و امثالهم در جریان خواهد بود. شما در سطح عموم مردم جامعه خواهید بود. کسی که قدش از افراد اطرافش بلندتر شود، بیشتر در چشم خواهد بود. اگر ارشد نگیرید، قدتان همسطح عموم مردم جامعه خواهد بود و زندگی آرامتری خواهید داشت.
- با توجه به اینکه موفقیت شما هرگز به ارشد داشتن یا نداشتن بستگی ندارد، اگر به فکر این باشید که در یک جمع، جلوه کنید، یک «لیسانسه موفق» بیشتر جلوه میکند تا «فوق لیسانس موفق». مثلاً مرحوم دولابی یا کربلایی کاظم ساروقی چرا اینقدر در تاریخ ماندند؟ چون بیسواد بودند و به آن مقامات رسیدند. یعنی اگر شما بخواهید یک شغل موفق راه بیندازید، اینکه بگویند: «او لیسانس هم ندارد اما چقدر موفق است» بهتر از این است که بگویند: «هنر نکرده! ارشد داره! میخواستی بلد نباشه!؟» حالا شما هی قسم بخور بابا به خدا من یک کلاس ارشد هم نرفتم و ارشد یک جمله هم به بار علمی من اضافه نکرد!!!! :)
معایب ارشد نداشتن:
- به زودی حداقل مدرک عموم جامعه، لیسانس خواهد بود. پس داشتن ارشد یک برگ برنده و تقریباً تضمینی برای یک آینده بهتر خواهد بود. پس اگر ارشد نگیرید آیندهتان در خطر خواهد بود.
- اگر ارشد نداشته باشید نمیتوانید جاهای مختلف تدریس کنید...
- طبیعتاً حقوق کمتری خواهید داشت.
- با آمدن یک ارشد در محیط کار، ترس و اضطراب خواهید داشت که نکند من را از رده خارج کنند!؟ در حقیقت ارشد یک خیال آسوده برای شماست.
در یک بخش هم راه حلهای جایگزین برای «خیر» نوشتهام.
یعنی اگر ارشد نگیرم یا قبول نشوم و ناامید شوم، چه راه حلهای جایگزینی میتوان برای حالت «خیر» در نظر گرفت؟
- اگر ارشد نشد، دنبال یک شغل میگردم که نیاز به ارشد نداشته باشد. مثل خیلی استخدامیها که نیازی به ارشد ندارد. باید مقابل این گزینه معایبش را مینوشتم که ننوشتهام. از جمله اینکه: قبول شدن در آزمون استخدامی به همین راحتیها که فکر میکنم نیست! فقط کافیست یک نفر از نظر امتیازاتی که در نظر میگیرند؛ مثل متأهل بودن و خانواده فرهنگی و شهید و غیره، رتبهاش بالاتر شود.
- میتوانم در منزل کار کنم. و مقابل آن، معایبش را نوشتهام: فروشگاه: همه این روزها فروشگاهدار شدهاند. راهاندازی یک هاستینگ قدرتمند: مشکلات خاص خود را دارد. افراد به شرکتهای معتبر اعتماد میکنند نه به هاستینگ شخصی و ...
- به ذهنم آمد که اگر ارشد نشد، دورههای آزاد (مثل ICDL و فتوشاپ و طراحی وب و امثالهم) را تدریس میکنم. معایب: بعد از مدتی در شأن تو نخواهد بود. با آن سطح دانش فنی حیف است... از طرفی، جوانترها جای تو را میگیرند. ضمن اینکه این روزها افراد کمتر به کلاسهای آموزشی میروند و ترجیح میدهند با سی.دیهای آموزشی و کتاب مباحث را یاد بگیرند. پس کم کم از رونق میافتد.
ـ چند کار همزمان. یعنی ترکیبی از کار در منزل و تدریس در دورههای آزاد و تدریس با لیسانس در دانشگاه (اگر بود که بود، اگر نه، مهم نیست)...
- چیز دیگری که به ذهنم رسید، راه اندازی یک مؤسسه آموزشی بود. معایب: مؤسسه زیاد شده است. ضمن اینکه در شأن تو نیست برای جذب کارآموز این در و آن در بزنی.
- همکاری با شرکتهای ISP و امثالهم... که خوب، برای من زیردست بودن سخت بوده و هست.
به هر حال، هدف اصلیام این بود که بگویم اگر در یک چند راهی ماندید یک درخت تصمیمگیری تشکیل دهید و نسبت به آن تصمیم بگیرید.
خوب، در مورد خودم، من حتی به اساتید خودم ایمیل زدم و معایبی که مد نظرم بود را مطرح کردم. مثلاً گفتم: استاد! شما الان که ارشد دارید و طبیعتاً نمیتوانید دست به هر کاری بزنید، احساس ناراحتی نمیکنید؟ یکیشان گفت: همه این تفکرات به خودت بستگی دارد. اگر خواستی، میتوانی راحت زندگی کنی و اگر نه، خودت را آنقدر معذب کنی که از ارشد داشتن پشیمان شوی. بعد از بررسی شرایط و مشورت، «بله» را انتخاب کردم و البته تا زمانی که بخواهد تکلیف ارشدم به طور کامل مشخص شود، با راه حلهای جایگزین پیش رفتم.
مهم این است که در این مواقع، هر چه به ذهنتان میآید، روی یک برگه به صورت منظم بنویسید.
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند