چند روز پیش یک بنده خدایی که خودش از اساتید دانشگاه بود پرسید: فلانی، دانشجوها از من سؤال میکنند که ما چطور اهل مطالعه شویم؟ من خودم یک چیزهایی میگویم اما میخواهم نظر شما را هم بدانم.
سؤال ایشان باعث شد به ذهنم بیاید که یک مطلب در این زمینه بنویسم.
من شخصاً بر اساس تجربهای که دارم (که البته چکیدهای از آنچه در این زمینه خواندهام نیز هست)، پاسخ به این سؤال را این اینطور میدهم:
برای اینکه اهل مطالعه شوید، سه اصل لازم است:
۱- سرفصل (یا سیر مطالعاتی) [Outline]
این خیلی مهم است که شما برای مطالعهی خود هدف داشته باشید. کسانی که هر کتابی به دستشان رسید برمیدارند و میخوانند، آخرش نه تنها به مطالعه علاقهمند نمیشوند بلکه به مرور احساس میکنند اگر وقتشان را مثلاً در تلگرام یا گشتوگذارهای وب صرف کنند مفیدتر خواهد بود! اما اگر یک سیر مطالعاتی را طی میکردند، آخرش متوجه میشدند که چقدر پیشرفت کردهاند.
این سرفصل میتواند توسط یک متخصص به شما داده شود، مانند چیزی که در مطلب «15 کاری که قبل از 20 سالگی باید انجام دهید» چهار سال پیش به آن اشاره کردم:
چهارده ساله بودم که به پیشنهاد پدر معنویام، نامهای به «مرکز پاسخ به سؤالات حوزه علمیه قم» نوشتم و گفتم که میخواهم در زمینه تاریخ و مسائل اسلامی مطالعه کنم. لطفاً من را راهنمایی کنید و یک سیر مطالعاتی برایم تعیین کنید. شاید باور نکنید که بعد از 12 سال، من هنوز آن نامه را دارم! عکس گرفتم که ببینید:
اما چیزی که من قبلاً در مطلب «پیشنهاد برای فارغ التحصیلان: در رشتههای دیگر تحصیل کنید!» گفته بودم، بهترین حالت است!
یعنی شما مثلاً الان فارغ التحصیل رشته صنایع هستید و به رشته کامپیوتر علاقه دارید. خوب، بهترین سرفصل همان سرفصلی است که دانشگاه برای دانشجویان رشته کامپیوتر تعیین کرده. اگر نمیخواهید در دانشگاه ثبتنام کنید و پول بدهید، حداقل چارت دروسی که دانشجویان آن رشته پاس میکنند را به دست آورید سپس منابع هر درس را به دست آورده و طبق آن چارت و سرفصلها مطالعه کنید.
دقت کنید که چارت دروس و سرفصلها توسط خبرهترین افراد در سطح جهان انتخاب شدهاند و بارها بهبود یافتهاند تا چیزی شدهاند که الان هست.
فراموش نکنید که هر درس در این چارتها هدفی دارد. مثلاً ما آن زمان که دانشجو بودیم میگفتیم آخر، درس «فیزیک» (آن هم سه درس: فیزیک پیش، فیزیک ۱ و فیزیک ۲) به چه درد دانشجویان رشته کامپیوتر میخورد!؟ یا مثلاً «کارگاه عمومی» (که در آن ما چکش ساختیم و با ریختهگری یک قطعه تولید کردیم و با جوشکاری چیزهای مختلف ساختیم و...) به چه درد رشته کامپیوتر آن هم نرمافزار(!) میخورد؟ اما الان که بررسی میکنم میبینم انصافاً آن ذهنیتی که ما از خیلی از مباحث داریم (مثلاً هِد خواندن و نوشتن در هارد دیسک که یک سیملوله است که ما در فیزیک آشنا شدیم و...) خیلیهایش در دروس فرعی که فکر میکردیم مهم نیست کسب شد.
پس، به هر مبحثی که علاقه دارید، یک رشته دانشگاهی در مورد آن پیدا کنید و چارت درسی آن رشته را به دست آورید و طبق آن پیش بروید. من خودم تجربه بسیار خوبی در این زمینه دارم. همانطور که دوستان میدانند الان ترمهای آخر رشته مترجمی زبان هستم و رشته علوم قرآن و حدیث را هم که شروع کردهام و اگر عمری باقی باشد و خدا بخواهد، بعد از آنها رشتههای پزشکی و طب سنتی و الکترونیک و عمران و... را هم طی ده پانزده سال آینده خواهم گشت. واقعاً سرفصلهای دانشگاهی به ویژه سرفصلهای دانشگاه پیام نور را بسیار بسیار میپسندم.
۲- اجبار [Force]
این یک حقیقت تلخ است که ما انسانها تا وقتی زور بالای سرمان نباشد کاری را انجام نمیدهیم. اما خوب، از این صفت نسبتاً منفی میتوانیم به نفع خودمان استفاده کنیم! یعنی: برای اینکه هر کاری را انجام دهیم، کافیست یک زور بالای سر خودمان قرار دهیم! در همه کارها این زور، خیلی ارزش دارد و من خودم حاضرم گاهی بابتش کلی هزینه بدهم. مثلاً یک مشتری یک سفارشی را میدهد که من خودم دنبالش بودم که پیادهسازی کنم اما چون زور بالای سرم نبوده انجام ندادهام. با اینکه ممکن است هزینهاش خیلی زیاد باشد اما اگر بدانم آن محصول یا ماژول، خیلی لازم است، حاضرم از بخش زیادی از هزینه چشمپوشی کنم و هزینه کمتری بگویم که آن مشتری قبول کند و با پولی که پرداخت میکند من را مجبور کند که آن کار را انجام دهم. طبیعتاً اگر انجام ندهم آن شخص گلایه میکند و مشکلات بعدی پیش خواهد آمد؛ بنابراین این استرس و فشاری که از طرف آن مشتری و سفارش اعمال میشود یک نیرو (Force) برای انجام آن کار خواهد بود.
در مورد مطالعه هم همینطور. شما یک اجبار و یک زور بالای سر خودتان حاکم کنید. این اجبار میتواند از روشهای مختلف به دست آید؛ مثلاً میخواهید در زمینه الکترونیک مطالعاتی داشته باشید؟ مثلاً به یک مغازه تایپی بسپارید که اگر پایاننامه یا یک متن مرتبط با رشته الکترونیک داشت بدهد شما تایپ کنید و اعلام کنید که مثلاً نصف قیمت بازار میگیرید... یا مثلاً در سایتهای واسط قبول کنید که کار ترجمه متون انگلیسی مرتبط با رشته الکترونیک را با قیمت کمتر انجام دهید. (میدانید چقدر دانشجو هست که تکالیف و پایاننامه و ... در این زمینه دارد و دربهدر دنبال یکی میگردد که ترجمه کند؟) و خیلی راههای دیگر...
اما همچنان، آن چیزی که در مطلب بالا گفتم بهترین حالت است: هیچ نیرو و اجباری قویتر از نمره نیست! در یک رشته دانشگاهی ثبتنام کنید و دروس را گام به گام و با آرامش طی کنید. خیلی جالب است که با اینکه من اصلاً به مدرک رشتههای دیگر نیاز ندارم اما همچنان از افتادن یا نمرهی کم گرفتن ترس و استرس دارم و همین نیروی خدادادی (یعنی استرس) باعث میشود صبحها زودتر بیدار شوم و از وقتهای آزاد بهتر استفاده کنم تا نکند آن درس را بیفتم!
حتی اگر نمیخواهید در دورههای دانشگاهی شرکت کنید، برخی مؤسسات هستند که به صورت مجازی برای شما درس ارائه میکنند و تکلیف و نمره و همان جریانهای دانشگاه را فراهم میکنند تا فارغ التحصیل شوید. مثلاً اگر به دروس دینی علاقه دارید، میتوانید در حوزههای مجازی شرکت کنید. یکی از دوستان در همین سایت یک لطف بزرگ به من کرد و دانشگاه مجازی یاسین را به من معرفی کرد. در این دانشگاه مجازی شما همان دروسی که طلاب در حوزه طی میکنند را شما به صورت مجازی و با همان سیستم آموزشی طی میکنید و نهایتاً حتی مدرک هم میگیرید... من ترم قبل ثبتنام و انتخاب واحد کردم اما چون فعلاً بیشتر از این نمیتوانم درگیر درس باشم درخواست دادم که یکی دو ترم دیگر کار را ادامه دهم. در ترم گذشته بررسی کردم، دیدم کارشان خیلی منظم و جالب است. در مورد رشتههای دیگر هم سایت زیاد است و با کمی جستجو پیدا خواهد شد.
۳- پاداش [Reward]
انسانها با پاداش زندهاند! تئوریهای مختلفی وجود دارد که بیان میکند که انسان تمامی تصمیمهایش را بر اساس پاداشی که میبرد میگیرد. (جالب است که اگر دقت کنید بخش زیادی از آیات قرآن هم درباره جزای بد و پاداش خوب به جهنمیان و بهشتیان است. یعنی شاید بشود گفت در تمام صفحات قرآن آیاتی مثل «لهم جناتٍ تجری من تحت الانهار» و امثالهم وجود دارد)
اگر میخواهید در هر کاری موفق شوید، سعی کنید یک پاداشِ محرِک برای انجام آن کار پیدا کنید.
اگر این پاداش نباشد، شما به مرور از انجام آن کار خسته میشوید. ممکن است شما دو موردِ ۱ و ۲ را تأمین کنید یعنی مثلاً در دانشگاه پیام نور در رشته الهیات شرکت میکنید و این یعنی سرفصل را دارید و اجبار هم هست اما بعد از یکی دو ترم و مطالعه در این زمینه، کمکم به این فکر میکنید که: من چرا دارم اینها را مطالعه میکنم؟ به چه دردم میخورد؟ و کمکم آن رشته را رها میکنید... اما اگر به طور مثال جایی باشد که شما هر چه یاد گرفتید را ارائه کنید و کسانی که آن مطالب را یاد میگیرند شما را تحسین کنند، میبینید شور و اشتیاق شما برای مطالعه چند برابر شد!
یکی از دلایلی که خیلیها مثل من مدرس میشوند این است که تدریس، پاداش خوبی برای مطالعهی بیشتر است. یعنی همین که من یک مطلب را برای دانشجوها ارائه میکنم و آنها چیزی یاد میگیرند و لذت میبرم، همین لذت، یک پاداش برای مطالعهی من است.
یا مثلاً دوستانی که اکانت توئیتر من را دنبال میکنند میدانند که من تقریباً هر کتابی که میخوانم نکات جالب آن را در آنجا ارسال میکنم. این یک راه برای پاداش به خودم است. یعنی همین که یک نفر آن مطالب را بخواند و یک چیزی یاد بگیرد و مثلاً یک Like زیر آن بزند، این یک پاداش مناسب برای تشویق من به مطالعه بیشتر است.
یکی از بهترین راههای کسب پاداش در مطالعه، ارائهی آن است، حتی اگر شده برای یک نفر!
یک وبلاگ یا سایت یا کانال یا هر مسیر دیگری که دسترسی دارید، راهاندازی کنید و خلاصهای از آنچه مطالعه میکنید را در آنجا منتشر کنید...
یادم هست که در همان سنین نوجوانی، آن پدر معنویِ ما برای تشویق ما بچههای مسجد به مطالعه، یک کتاب به ما میداد و میگفت اگر این کتاب را بخوانید و خلاصهنویسی کنید، نه تنها آن کتاب از خودتان خواهد شد، یک کتاب دیگر هم به شما میدهم که اگر آنرا خلاصهنویسی کنید، یک کتاب دیگر و به همین صورت... من یک دفتر داشتم که خلاصهی کتابهایی که آن زمان میخواندم را در آن مینوشتم و هر چند آن زمان خلاصهنویسی خیلی برایم سخت بود اما چون پاداش آن جذاب بود، هر طور شده انجام میدادم که آن پاداش را به دست آورم. همان پاداشها باعث شد هم به مطالعه علاقهمند شوم و هم خلاصهنویسی را یاد بگیرم.
دقت کنید که مورد دوم و سوم در کتب علمی، زیرمجموعهی بحثی قرار میگیرد با عنوان «Motivation» (انگیزش یا محرِک). انگیزش را اینطور تعریف کردهاند:
انگیزش به فرایندهایی ارتباط دارد که به رفتار، نیرو و جهت میدهد.
انگیزش یکی از مهمترین مباحث در زمینههای مختلف مانند زبانآموزی و مطالعه و حتی موفقیتهای سازمان است. صدها نفر را دیدهایم که در کلاسهای مکالمه زبان شرکت میکنند اما به خاطر نبودن انگیزش، کمکم آن را رها میکنند؛ یعنی نه اجباری برای انجام این کار دارند و نه اینکه آن یادگیریشان را جایی ارائه میکنند که بابتش پاداش بگیرند. اما مثلاً من که رشتهام با زبان انگلیسی پیوند خورده و تدریس هم دارم، انگیزشهای لازم برای یادگیری زبان را داشتم و یاد گرفتم...
به هر حال، بحث Motivation بحث گستردهای است و این روزها موارد زیادی برای ایجاد انگیزش در کارها مطرح شده است که میتوانید آنها را با جستجو پیگیری کنید.
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند