در مسجد، کنار یکی از آشنایان نشسته بودم که یکی از مایهداران شهر است. چندین دهنه مغازه و چندین برج و ویلا و غیره دارد.
حاج آقا بالای منبر گفت: پناه میبریم به خدا از شر حرارت آتش جهنم! که در روایات داریم كم عذابترين اهل جهنم دو كفش از آتش به پا دارد كه از حرارت آنها مغزش به جوش مىآيد*.
این بنده خدایی که کنار من نشسته بود، یواش سرش را به من نزدیک کرد و به شوخی گفت: مهندس! حال میده آدم بره جهنم، بستنیفروشی راه بندازه! میدونی چه کار و کاسبیش میگیره!؟**
هر چند یک شوخی بود و من به ظاهر خندیدم، اما چشمانم از تعجب گرد شد! تا وقتی بیایم منزل به این فکر میکردم که یک نفر، بیجهت مایهدار نمیشود! او حتی در شوخیترین مسائل هم انتخاب بهجا و درستی دارد!
در مسائل دیگر هم مشخصاً همینطور است. او میداند چه شغلی را انتخاب کند که سود بیشتری داشته باشد. او میداند مردم در این لحظه بیش از هر چیز به چه چیزی نیاز دارند. او به خوبی تشخیص میدهد که امروز روی چه چیزی سرمایهگذاری کند که سود بیشتری عایدش شود.
***
یکی از دوستان (که مطمئناْ این مطلب را خواهد خواند) دیروز ایمیل زد و از پروژههایی که در سر دارد تا برای ماههای آینده روی آنها کار کند گفت.
بعد از خواندن صحبتهایش برایش نوشتم: هر چند نمیخواهم آیه یأس بخوانم و حتی اگر پروژههایت هیچ سود مادی در بر نداشته باشند، اما تجربه خوبی هستند، اما در کل، انتخابهای درستی نداری.
مثل این است که یکی در جهنم، چای بفروشد! چرا؟ چون مثلاً خودش به چای علاقه زیادی دارد. او به جای نگاه کردن به نیاز مردم و جامعه، به علایق خودش نگاه میکند!
ما پروژههای زیادی داریم که هنوز هیچ کس روی آنها کار نکرده است، اما مثلاً تا دلت بخواهد سیستم مدیریت کتابخانه و حسابداری و امثالهم داریم.
***
یکی از دانشجویان را که دورههای طراحی وب مقدماتی و پیشرفته را مدتی پیش با بنده گذرانده بود، دیدم. گفتم در این مدت روی پروژهای کار نکردی؟ گفت چرا و روی لپتاپ پروژهاش را نشان داد. دیدم دارد روی سیستم مدیریت وبلاگ کار میکند!!
تصور کنید! دهها سیستم مدیریت وبلاگ مثل وردپرس، جوملا، دروپال و غیره وجود دارد که سالهاست به امکانات و افزونههای خود افزودهاند و تست شدهاند، ایشان هم روی همان موضوع کار میکرد! حالا بر فرض او بتواند سیستم را با بهترین امکانات به اتمام برساند. آیا کسی راضی میشود وردپرس و جوملا با آن همه امکانات را رها کند و از سیستم او استفاده کند؟
از قضا همین دانشجو در همین هفته در درس «محیطهای چند رسانهای»، بعد از ساعتها وقت گذاشتن، پروژهای را آماده کرده بود در مورد «فروشگاههای زنجیرهای شهروند» فقط به این دلیل که همگروهیاش آنجا کار میکرد. (فروختن چای در جهنم فقط به این دلیل که به چای علاقه دارد)
به او گفتم آخر این پروژه به درد چه کسی میخورد؟
به جای کار کردن روی موضوعاتی که هر روز در موردشان جشنواره و مسابقه برگزار میشود مثل: نماز و حج و مسائل ملی و تاریخی و غیره، روی یک موضوع کار کرده است که شاید به درد کارمندان فروشگاههای شهروند هم نخورد...
***
مدتی پیش، مدیر دانشگاه یک دانشجو را پیش بنده آورد. قبل از آمدن دانشجو به من گفته بود که به خاطر پیدا نکردن شغل و مسائل اقتصادی، کمی روحیهاش را از دست داده.
وقتی دانشجو را دیدم، گفتم: چه مهارتهایی داری؟ گفت: مدرک CCNA را از فلان مؤسسه در تهران گرفتهام، اما به دردم نخورده.
دقت کنید! شاید چند صد هزار تومان فقط خرج رفت و آمد او به تهران شده باشد! چه مدرکی گرفته؟ CCNA ! مهارتی که در شهرستانی مثل شهرستان ما به درد لای جرز دیوار هم نمیخورد!
به او گفتم اگر در همین شهر، مدرک MCITP (و یا حتی ICDL) میگرفتی، خیلی از جاها با بهترین حقوق به کار گرفته میشدی.
***
در دوران کارشناسی، برای درس پروژه، ۷۰ نفر از همدورهایهای من پروژه تحویل دادند، من هم تحویل دادم. شاید مدت زمانی که همهمان صرف کردیم، یکی بود. پروژه من تستا شد و بقیه تا جایی که میدانم هیچ دردی از جامعه و حتی خودشان دوا نکردند. چون انتخابشان تابع محیط و شرایط نبود.
- در جهنم، چای نفروشید!
اینها فقط نمونههای انگشت شماری از چایفروشان در جهنم بود که در این سالها با آنها برخورد داشتهام.
یکی از بزرگترین مشکلات جوانان به خصوص جوانان برنامهنویس، همین انتخاب غلط پروژه و مهارت است. ساعتها از عمرشان را روی موضوعی صرف میکنند که حتی اگر به بهترین نحو ارائه شود، اما هیچ بازار فروش یا حتی استفاده رایگان ندارد!
- برای پول کار نمیکنم، برای دلم کار میکنم!
ممکن است یکی از دوستان که مطلب مجانی کار کنید تا پولدار شوید! را خوانده است، بگوید: شما در آن مطلب گفتید مجانی و برای دلتان کار کنید، پول به همراهش میآید.
بله، اما مثل این است که یکی بگوید من خیلی مؤمن هستم! به نامحرم نگاه نمیکنم! بعد ببینی او کلاً جامعه را رها کرده و در غار زندگی میکند! شما هم اگر بهترین پروژه را از نگاه خودتان ارائه کنید، اما نیم نگاهی به جامعه نداشته باشید میشوید آن مؤمن! پروژهای که در جامعه به کار گرفته نشود، محک زده نمیشود...
اگر حتی برای دلتان کار میکنید، میتوانید کمی بیشتر جستجو کنید. مطمئناً چیزی گیر میآید که هم جامعه نیاز داشته باشد و هم باب طبع شما باشد. چرا آنرا انتخاب نمیکنید!؟
اگر از کار شما استقبال نشود، به مرور فکر میکنید که شما ناقص کار کردهاید و ایرادی داشتهاید که کسی استقبال نمیکند! حواستان نیست که کسی نیاز ندارد که استقبال کند!!
- مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد!
ممکن است یکی بگوید من به استقبال دیگران نیازی ندارم!
اگر مخاطبان من در پروژههایی مثل تستا و نمرا و پارسخوان نبودند، من اعتراف میکنم که هرگز انرژی لازم برای تولید محصولات بعدی را نمیداشتم. همین که ببینم صدها آموزشگاه و مؤسسه و دانشگاه، تستا را نصب کردهاند و استفاده میکنند، صدها سایت با ذوق خاصی پارسخوان را به کاربرانشان معرفی کردهاند، ترغیب میشوم که روی نسخههای بعدی کار کنم. هم خودم علاقه دارم و هم بازار کاربری خوبی دارد. همین میشود پایاننامه ارشد من و من با یک تیر چندین نشان را زدهام.
حالا که قرار است وقت بگذارید، روی چیزی وقت بگذارید که ارزشش را داشته باشد.
موفق باشید،
حمید رضا نیرومند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* منظور از کفش در این روایت، شاید گناهانی باشد که بر اثر قدم گذاشتن به جایی مرتکب شده. انسان به یاد آنها که میافتد و میفهمد خیلی از عقبماندگیهایش به خاطر آن کار بوده، مغزش انگار که آتش میگیرد.
** از برداشت مثبتی که از حرف او داشتم که بگذریم، برایم جالب بود که او حاضر است به جهنم برود اما کار و کاسبیاش بگيرد!