دو نفر از از افرادی که باید در مسیر پیشرفت، خیلی مراقب آنها باشید، پدر و مادر شما هستند!
به دو دلیل:
۱- همانطور که میدانید از نظر ژنتیکی شما ۵۰ درصد از ژنهای پدرتان و ۵۰ درصد از ژنهای مادرتان را به صورت رندوم (تصادفی) به ارث میبرید. و میدانید که ژنها حاوی اطلاعاتی هستند که ویژگیهای مختلف یک انسان را مشخص میکنند (از رنگ چشم تا بیماریها و نوع راه رفتن و اخلاق و...)
۲- شما حداقل ۱۰ سال اول زندگی که نمیتوانید خوب و بد را از هم تشخیص دهید، تقریباً تمام رفتارهایتان را از پدر و مادرتان یاد گرفتهاید. البته چیزی که مشخص است این است که پسرها به طور غریزی سعی میکنند مانند پدرشان باشند و دخترها طبیعتاً مانند مادرشان. یعنی هر چند که مشهور است که دخترها بابا را بیشتر دوست دارند و پسرها مادر را، اما در عین حال، پسرها نهایتاً پدر خود را الگوی رفتار خود قرار میدهند و دخترها مادر خود را. اگر باور ندارید، به خودتان نگاه کنید؛ خواهید دید که اگر دختر هستید، ناخواسته بسیاری از رفتارهایتان شبیه مادرتان شده است و اگر پسر هستید، بسیاری از رفتارهایتان شبیه پدرتان.
علاوه بر این دو نکته، این را هم میدانیم که هر انسانی صفات بارز مثبت و صفات بارز منفی دارد.
حالا با توجه به این توضیحات، اگر یک فرزند شانس بیاورد و در این ترکیب ژنها که به صورت تصادفی است، دقیقاً صفات مثبت پدر و صفات مثبت مادر از طریق ژنها به او منتقل شود، میبینید در یک خانوادهی نهچندان مثبت، یک دفعه یک فرزند متولد شد که شگفتیساز میشود! اما از آن طرف اگر یک فرزند بدشانس باشد و از قضا فقط صفات منفی پدر و صفات منفی مادر با هم ترکیب شوند و او به وجود آید، میبینید یک دفعه یکی از فرزندان یک خانوادهی نسبتاً خوب، هفتخط شد!
اینکه چه ژنهایی از پدر و مادر با هم ترکیب شدند طبیعتاً دست ما نیست و به پدر و مادر ما بستگی دارد. (ظاهراً میشود از ترکیب دین با علم نتیجه گرفت که مثلاً مال حرام باعث میشود ژنهای منفی پدر و مادر با هم ترکیب شوند و فرزندی متولد شود که هر چه بدی در وجود پدر و مادر بوده در او مشاهده شود...)
اما چیزی که بحث اصلی من است، آن الگوگیریهایی است که انسان به ویژه طی سالهای اول زندگی از پدر و مادرش دارد.
اگر پدر و مادر یک نفر، توانسته باشند خودسازی کرده باشند و هر دو، صفات منفی خود را سرکوب و محو کرده باشند، خوش به حال فرزند خواهد شد، اما مصیبت زمانی است که پدر و مادر، پَرت باشند!
به طور مثال، پدر، از آن پولپرستها باشد که صبح میرود درِ مغازه و تا شب به فکر پول درآوردن است و این سیکل تکراری تا آخر عمر وجود داشته باشد، میبینید پسرها هم کمکم همینطور میشوند و چه بسا شغل پدر را با همان روحیات ادامه میدهند.
یا مثلاً یک پدر، از آن شاهسونهاست (شاهسون یعنی شاهدوست) و با جمهوری اسلامی رابطهی خوبی ندارد. میبینید پسر دقیقاً همان روحیات را به ارث میبرد! دقیقاً حرفهای پدرش را ضبط و تکرار میکند...
یا مثلاً یک مادر، از آنهاست که هر روز پدر خانواده را میشوید و در آفتاب میگذارد! میبینید دخترهای آن خانواده هم هیچ احترامی برای همسران خود قائل نیستند!
یا یک مادر از آن خالهزنکهای تفرقهانداز است، دخترها هم بالاخره در سنین بالاتر مثل او میشوند، هر چند که در سنین پایینتر برای خودشان خانم مهندس و خانم دکتر باشند!
یا یک مادر علاقهای به حجاب ندارد، میبینید دخترش هم او را الگو قرار داده و همانطور و چه بسا بدتر از او شده...
و خیلی نمونههای دیگر که خودتان به راحتی میتوانید با نگاه به یک فرزند و والد که در کنار هم در خیابان راه میروند متوجه بشوید...
یک خاطره
من نمونههای زیادی سراغ دارم که متأسفانه پدر و مادر مانع پیشرفت اخلاقی و دنیوی و اخروی فرزند بودهاند! مثلاً یادم هست که در نوجوانی، تصمیم گرفتم یکی از همکلاسیهایم را مسجدی کنم. خانواده او با خانواده ما از زمین تا آسمان فرق داشتند. آن زمان آنها ماهواره داشتند، دیگر حسابش را کن! به هر حال، من چند ماه روی مغز او که در یک میز مینشستیم کار کردم که او یک بار (فقط یک بار) با من بیاید مسجد و پای یک سخنرانی که میدانستم او را جذب میکند، بنشیند. یعنی باور نمیکنید چقدر خودم را کشتم تا او قبول کند! خلاصه بعد از ماهها تلاش او بالاخره قبول کرد و من هماهنگ کردم که فلان ساعت بیا مغازه پدرت، من میآیم آنجا با هم میرویم مسجد... آن ساعت آمدم، دیدم خوشبختانه آمده است! خوشحال شدم که بالاخره ترفندم گرفته و فکر میکردم بابایش هم کلی از من تشکر خواهد کرد که میخواهم پای پسرش را به مسجد باز کنم، اما در کمال تعجب، وقتی گفتم بیا بریم، گفت: بابام نمیذاره! شاخ درآوردم! آمدم داخل مغازه و به بابایش گفتم: فلانی، اجازه بده پسرت فقط همین امشب با من بیاد مسجد... جملهای گفت که من در این ۱۵ سال هر چقدر تلاش میکنم نمیتوانم فراموش کنم! گفت: «فلانی، بچه ما رو بیخیال شو، میبریش مثل خودت شیخ میکنی، بیچاره میشه!!» یعنی مات و مبهوت ماندم! بدون هیچ حرفی خودم تنها رفتم مسجد... (سالهاست او را زیر نظر دارم که ببینم حالا که ما او را مثلاً شیخ نکردیم و بیچاره نشد، در عوض چه گلی به سر خودش و جامعه زد!؟ چند روز پیش او را با تیپی ژولیده دیدم. گفتم چه خبر؟ چه کار میکنی؟ گفت: هیچی با بابام در فلان جا کار میکردم، ورشکست شدیم، حالا یک جای دیگر فلان کار را شروع کردهایم... درس را هم که در حد همان دیپلم رها کردم... خبر داشتم ازدواج کرده، پرسیدم: به سلامتی بچهدار شدید؟ گفت: کجایی؟ زنم را طلاق دادم!... گفت: تو چه کار میکنی؟ گفتم: هیچی اکثراً در خانه هستم و برنامهنویسی میکنم... گفت: درآمدش خوبه؟ در خانه خسته نمیشوی؟ گفتم: الحمد لله درآمدم فلان قدر است... هر وقت خسته شدم برای تفریح میروم دانشگاهها تدریس میکنم... دارم دکترای کامپیوتر و رشته زبان و رشته علوم قرآن و حدیث و... را پیش میبرم و... گفت: خوش به حالت، تو از اول بچه درسخون بودی! میخواستم بگویم: نه، من از اول بچهمسجدی بودم...)
دلم واقعاً به حال او و خیلی از جوانهای دیگر میسوزد که چوب حماقتها و کمکاریهای پدر و مادرشان را میخورند. اصلاً به همین دلیل بود که یک جایی گفته بودم:
ترجیح میدهم به جای تلاش برای هدایت یک پسر، برای اصلاح پدرش تلاش کنم و ترجیح میدهم به جای تلاش برای هدایت یک دختر، برای اصلاح مادرش تلاش کنم…
و این مقاله را هم از مجله نیویورکتایمز لینک داده بودم: برای اینکه به بچهها کمک کنید که پیشرفت کنند، والدین آنها را تربیت کنید!
وظیفه ما؟
وظیفه ما فرزندان، این است که با تحلیل رفتار پدر و مادر، ببینیم چه صفات مثبت و چه صفات منفیای را از پدر و مادر خود به صورت ژنتیکی یا به صورت اکتسابی به ارث بردهایم؟ سپس تلاش کنیم که آن صفات منفی را تضعیف و آن صفات مثبت را تقویت کنیم.
مثلاً من خودم آنقدر رفتار پدر و مادرم و همینطور خودم را زیر ذرهبین گذاشتهام که دقیقاً میدانم که چه صفاتی را به صورت ژنتیکی و چه صفاتی را طی سالها زندگی مشترک، از پدر یا مادرم به ارث بردهام!
مثلاً یکی از صفات بارز منفی مادر ما «همه چیز را برای خودش خواستن» است. (چون از یک خاندان سلطانمآب بودهاند و خلاصه یک روحیات خودخواهانه دارند! دوست دارند همه فدا شوند ولی آنها تکان نخورند)، از آن طرف، پدر ما صفت بارزش «همه چیز را برای دیگران خواستن» بود! یعنی دائم میگفت: خاک پای مردم باشید! یا صفت منفی دیگر اینکه مادر ما هیچ علاقهای به علم و ادبیات ندارد، از آن طرف پدر ما عاشق علم و ادبیات بود. از آن طرف، صفت بارز منفی پدر ما یکدندگی و تعصب روی حرفش بود و البته مادر ما هم همینطور!! یا مثلاً روانشناسی مادر ما فوقالعاده است و البته پدر ما هم همینطور...
خلاصه، با تحلیل رفتار پدر و مادر و یافتن صفات منفی و مثبت آنها میتوانید ردی از آنها را در وجود خود بیابید و وظیفه شما این است که برعکسِ آن صفات منفی را تقویت کنید تا کمکم آن صفت منفی سرکوب شود. مثلاً اگر پدر یا مادر شما خسیس هستند، شما سعی کنید با انفاق و هدیه دادن و تمرین این موضوع آن صفت منفی را در خود نابود کنید.
سوره زخرف که من این روزها در حال حفظ کردنش هستم و اصلاً دلیل نوشتن این مطلب هم این سوره جذاب است، در این زمینه آیات جالبی دارد.
آیات ۲۱ تا ۲۴ این سوره را بخوانید:
أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ ﴿۲۱﴾
آيا به آنان پيش از آن [قرآن] كتابى داده ايم كه بدان تمسك مى جويند (۲۱)
بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ ﴿۲۲﴾
[نه] بلكه گفتند ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما [هم با] پیگيرى از آنان، راه يافتگانيم (۲۲)
وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ ﴿۲۳﴾
و بدين گونه در هيچ شهرى پيش از تو هشداردهندهاى نفرستاديم مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند ما پدران خود را بر آيينى [و راهى] يافته ايم و ما از پى ايشان راهسپريم (۲۳)
قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آبَاءَكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ ﴿۲۴﴾
گفت هر چند هدايتكنندهتر از آنچه پدران خود را بر آن يافتهايد براى شما بياورم؟ گفتند ما [نسبت] به آنچه بدان فرستاده شده ايد كافريم (۲۴)
خیلی جالب است! ببینید انسان چقدر میتواند روی الگوگیری از رفتار پدر و مادر خود تعصب داشته باشد!؟ پیامبر هر قومی به آنها میگوید: من یک چیز بهتر از آیین پدرانتان آوردهام، باز میگویند: ما راه پدرانمان را ادامه میدهیم.
حالا جالبتر این است که خداوند به فاصله یک آیه، یک مثال زیبا از کسی میآورد که رفتار بد پدران خود را زیر پا گذاشت و با آنها مخالفت کرد و به والاترین جایگاهها رسید: حضرت ابراهیم. آیات بعد را بخوانید:
فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ﴿۲۵﴾
پس، از آنان انتقام گرفتيم پس بنگر فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است (۲۵)
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ ﴿۲۶﴾
و چون ابراهيم به [نا]پدرى خود و قومش گفت من واقعا از آنچه مى پرستيد بيزارم (۲۶)
إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ ﴿۲۷﴾
مگر [از] آن كس كه مرا پديد آورد و البته او مرا راهنمايى خواهد كرد (۲۷)
آیات مشابه با این آیات در قرآن زیاد است که اشتباه انسانها از الگوگیری از رفتار غلط پدر و مادر را متذکر میشود؛ مثلاً:
وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (سوره عنکبوت آیه ۸)
و به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکى کند و[لى] اگر آنها تلاش میکنند تا چیزى را که بدان علم ندارى با من شریک گردانى از ایشان اطاعت مکن سرانجامتان به سوى من است و شما را از [حقیقت] آنچه انجام مىدادید باخبر خواهم کرد
هدف این است که به فرزندان برساند که نکند مهر و محبتی که به پدر و مادرتان دارید را با موضوع مهمی به نام سعادت مخلوط کنید و آن مهر و محبت باعث شود هر چه پدر و مادر گفتند و انجام دادند را تأیید و تقلید کنید...
هشدار!
دقت کنید که این مطلب به معنی بیاحترامی به پدر و مادر نیست. فراموش نمیکنیم که همهی این چیزها یک آزمایش است. یعنی خداوند خواسته ببیند آیا شما با این شرایطی که برایتان ایجاد کرده (که میشود ثابت کرد که هر شرایطی باشد، برای همه برابر است، چون هر پدر و مادری یک سری خوبیها دارند و یک سری بدیها) آیا میتوانید اولاً احترام آنها را حفظ کنید و ثانیاً به خدا برسید؟ یا اینکه بهانه میآورید که من پدر و مادرم کمکاری کردهاند پس من مقصر نیستم و کمکاری من قابل بخشش است!؟ و به این بهانه تلاش نمیکنید... یادتان باشد که اگر قرار بود همه شرایط خوب باشد که دیگر چه تلاشی و چه آزمایشی لازم بود!؟ برای همه یک سری شرایط بد پیش میآید و هنر انسانها این است که آن شرایط را به نفع خود تغییر دهند.
همان خدایی که میگوید رفتار بد پدر و مادر خود را الگو قرار ندهید، میگوید:
وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ
و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش کردیم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنیا آورد و باربرداشتن و از شیرگرفتن او سى ماه است تا آنگاه که به رشد کامل خود برسد و به چهل سال برسد...
و یا
وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا
و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید اگر یکى از آن دو یا هر دو در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى
خلاصهی مطلب اینکه: خواهش میکنم مراقب پدر و مادر خود باشید! و این جمله، دوپهلو است، یعنی هم واقعاً از آنها مراقبت کنید و به آنها احترام بگذارید و در عین حال، مراقب باشید که فکر نکنید که آنها همیشه بر حق هستند! خیر، بسیاری از پدرها و مادرها صفات ناپسندی دارند که اگر شانس آورده باشید و به صورت ژنتیکی به شما منتقل نشده باشد، احتمالاً به صورت اکتسابی در سنینی که به هیچ کس جز پدر و مادرتان وابسته نبودید به شما منتقل شده است و یکی از کارهایی که باید در این بازی دنیا بکنید این است که صفات منفی پدر و مادرتان را شناسایی کنید و پادزهر آن صفات را هم شناسایی کنید و به خود بزنید تا همهمان به آنجا که باید برسیم، برسیم، إن شاء الله.
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند