هر از چند گاهی از این نوع ایمیلها به دستم میرسد:
ورود به بازار کار، از آن بحثهای پیچیده است که هر جوانی در اواخر تحصیلات خود یا بعد از سربازی با آن مواجه میشود!
من در مورد کار و مسائل مرتبط، تقریباً خیلی صحبت کردهام که اگر مثل این مخاطب ما حداقل مطالب پیشنهادی سمت راست را خوانده باشید، حتماً آنها را مطالعه کردهاید:
اما میخواهم امروز در مورد یک اصل مهم در ورود به بازار کار صحبت کنم:
پادُوی
ببینید، شما زندگی هر انسان موفقی را بررسی کنید، میبینید او زمانی یک پادو و شاگرد زیردستِ یک شخص با شغلی که دوستش دارد بوده. مثلاً در سادهترین حالت (که ما میگوییم رانندگی مگر جز سه تا پدال است؟)، کسی که دوست دارد راننده کامیون شود، سالها شاگرد شوفر بوده... حالا همین را بروید بالا تا حدی که یکی از اساتید ما در دوره دکترا هفته قبل یک چیزی گفت که من خودم تعجب کردم و برایم خیلی جالب بود! میگفت این که میبینید اثباتها خیلی برای من اهمیت دارد و من خیلی راحت قضایا را اثبات میکنم به خاطر این است که در دوره فوق دکترا، شاگرد و پادو یک استاد بودم که بسیار بسیار در فرمولها و اثباتها حساس بود و ساعتها با هم در مورد قضایا تحقیق و کار میکردیم!
متوجه شدید؟ یعنی یک انسان در مقطع فوق دکترا هم نیاز دارد پادُو باشد!
حالا بگذریم از آن جمله مشهور که بین علمای دین مطرح است که: اگر انسان بخواهد ۶۰ سال زندگی کند، ارزش دارد که ۵۹ سال آنرا دنبال یک مرشد بگردد و در یک سال آخر عمر، پادوی او را کند!
اصلاً شما فقط داستان حضرت موسی و خضر (که نمونه قرآنی یک کارآموز و کارفرما است) را بررسی کنید! ببینید، موسی فقط در یک سفر چند ساعته با خضر (یک انسان کارآموخته) بود. فکر میکنید او چقدر در این سفر دانسته کسب کرد؟ وقتی میفهمید که تفسیر این سفر را برای شما بگویند. هنوز هم که هنوز است ما بعد از هزاران سال داریم از آن چند ساعت که یک کارآموز در کنار یک کارآموخته بود درس میگیریم! (و من میخواهم درسهایی از آن داستان را برای شما در این مطلب بگویم)
اینها همه اهمیت پادُوی را میرساند. همان که در دانشگاه از آن به دوره کارآموزی یا کاربینی یاد میکنند.
همه میدانیم که این دوره متأسفانه برای بسیاری از دانشجوها با خالیبندی به اتمام میرسد! یعنی دانشجو فکر میکند مثلاً زرنگبازی درآورده و سر استاد یا دانشگاه کلاه گذاشته! میرود با یک مؤسسه هماهنگ میکند، بدون اینکه جایی برود، جلو تلویزیون مینشیند و فوتبال نگاه میکند، بعد برگه کارآموزی را با نمره ۲۰ (!) و امضا شده تحویل استاد میدهد...
طبیعتاً اساتید هم آنقدر از دوره کارآموزی پول نمیگیرند که بخواهند بروند دانشجوها را تکتک چک کنند که سر کار میروند یا خیر!؟ (البته برخی اساتید را میشناسم که انصافاً دوره کارآموزی را بسیار جدی میگیرند و خودشان میروند بالای سر دانشجو میایستند و حضور و غیاب میکنند!)
هر چند من خودم هم دوره کارآموزی را همینطور گذراندم اما به این خاطر بود که قبل از آن به اندازه کافی پادوی کرده بودم.
من از روز اول ورود به دانشگاه در فتوکپی یکی از آشنایان که البته کار اسمبل کردن کامپیوتر و کلاً کارهای کامپیوتری هم انجام میداد مشغول به کار شدم و تا حدود دو سال آنجا بودم. اگر به شما بگویم من هر چه در رشته کامپیوتر دارم و اینکه میتوانم به راحتی تشخیص دهم که چه کاری میگیرد و چه کاری نمیگیرد و کجا و به چه صورت میشود برای شغل حساب باز کرد، همه و همه به خاطر آن زمانی است که آنجا بودم، دروغ نگفتهام.
درست است که ماهی ۵۰ هزار تومان بیشتر نمیگرفتم و آن، خرج کرایه راهم هم نمیشد اما من اصول کسب درآمد در رشته کامپیوتر را آنجا یاد گرفتم (البته اصول عمومی کسب درآمد را از بابای خدابیامرز یاد گرفته بودم که در مطلب «یک پدر چگونه میتواند شغل آینده فرزندش را تضمین کند؟ (کمی بحث در مورد کسب شغل)» توضیح دادهام).
من در آن دوران بازار را محک میزدم، میفهمیدم که چه چیزهایی در شهرستان ما مشتاق دارد، چقدر سود دارد و خیلی خیلی مسائل دیگر...
گذشته از اینها، آنجا سکوی پرش من بود. مثلاً قرار بود من فتوکپی بگیرم و صاحب مغازه با کامپیوتر کار کند، اما به مرور وقتی من نشان دادم که میتوانم پوستر و کارت ویزیت طراحی کنم یا فیلم میکس کنم و امثالهم، طوری شد که آن بنده خدا (که خیلی گردن من حق دارد) فتوکپی میگرفت و من با کامپیوتر کار میکردم!
به هر حال، هدفم از این نوشته این است که بگویم: دوست عزیز! این که تو چقدر در دانشگاه علم آموختهای یک طرف قضیه است! اما طرف دیگر، این است که چطور این علم را به شغل و درآمد تبدیل کنی یا حداقل به عمل تبدیل کنی. این تبدیل به عمل شدن، سریعترین راهش پادُوی و کارآموزی است.
پس، اگر میخواهی در رشتهات (هر رشتهای) موفق باشی، به نظر من در هر دورانی که هستی، اگر به مرحله کارفرمایی نرسیدهای، به دنبال یک محل معتبر بگرد و پادُوی را شروع کن. آنوقت خواهی فهمید که چه نکات ریزی بوده که بعید بود تو خودت به آنها دست پیدا کنی و به راحتی در دوران کارآموزی یاد گرفتی.
اما اگر خواستی وارد دوره کارآموزی شوی، این نکات را فراموش نکن:
نکاتی که باید در حین پادُوی مد نظر داشته باشید:
۱- هر کاری که کارفرما خواست، با کمال میل قبول کن (مگر اینکه احساس کنی فسادی در آن است و یا از عهده تو خارج است):
این شاید مهمترین اصل در کارآموزی باشد. فراموش نکن که یک کارفرمای زیرک، اول تو را محک میزند! انتظار نداشته باش همان روز اول فوت و فنها را به تو بگوید یا دسترسی تو را به جاهایی که فکر میکنی باز کند یا کارهای باکلاس و مهم از تو بخواهد! خیر، شاید همان روزهای اول از تو بخواهد زمین را جارو بزنی! یعنی پستترین کار ممکن در آن محیط را به تو خواهد سپرد! در داستان موسی و خضر، حضرت خضر یک سری ماهی داد دست حضرت موسی و گفت اینها را پشت سر من همراهت حمل کن... حالا ما باشیم لابد همان اول به غرورمان برمیخورد و میگوییم: ناسلامتی ما هم پیامبر هستیم ها!!! من آمدهام پیامبری به من بیاموزی نه حمل ماهی!
من در این حدود ده سال تدریس، دهها کارآموز داشتهام که در کارهای مختلف به من کمک میکردهاند، عجیب است که خیلیهاشان فکر میکردند اگر امروز کارآموز شوند، من همان اول از آنها میخواهم مثلاً مدیریت بخش هاستینگ را به عهده بگیرند! وقتی میگویم مثلاً تا یک هفته فقط مطالب سایت را بخوان و برای آنها کلمات کلیدی بنویس (حتی دسترسی نمیدهم که خودشان مطلب را ویرایش کنند و تگ را در مطلب بگذارند، میگویم در یک فایل ورد بنویس) به چاک غبایش برمیخورد! فکر میکند این یک نخود سیاه یا کار بیهوده است، همان اول میبینی قید کارآموزی را زد! جالب است که اصلاً من خیلی از اوقات آن کلمات را در مطالب نمیگذارم، فقط میخواهم او را تست کنم که آیا اهل پادُوی هست یا خیر!؟
۲- غرورت را کنار بگذار!
این غرور و باکلاسبازی، بلای یادگیری است! چه خوب گفتهاند که «افتادگی آموز اگر طالب فیضی / هرگز نخورَد آب، زمینی که بلند است» (زمینی که ارتفاع داشته باشد، آب به آن نمیرسد!)
ای کاش ما از این خارجیها فقط همین «دست به هر کاری زدن» را یاد میگرفتیم. کشتهایم خودمان را با این کلاسهای الکی که استاد برای دانشجو میگذارد، کارفرما برای کارگر میگذارد و...
من خودم آنقدر غرور داشتم که در دورانی که در فتوکپی کار میکردم، چون فکر میکردم این کار در شأن من نیست، از بس جوش میخوردم و فکر و خیال میکرم، معدهدردهای شدید میگرفتم! اوائل مثلاً خجالت میکشیدم کسی من را در خیابان در حالتی ببیند که یک گونی روزنامه برگشتی را برداشتهام و میبرم که تحویل محل توزیع بدهم! و خیلی جالب بود که کارفرمای من، خودش این کار را بدون هیچ خجالتی انجام میداد! یا مثلاً من غرورم نمیگذاشت شیشهها را پاک کنم اما او خودش انجام میداد چون احتمالاً میدانست غرور و باکلاس بودن مانع کسب درآمد است.
الان هم مثلاً به یک دانشجو میگویم بگرد آموزشهایی که عکسهایش ایراد دارد را پیدا کن یا کارهای سادهی مشابه، اگر انجام ندهد، من خودم با کمال میل انجام میدهم اما غرور آن دانشجو اجازه نمیدهد این کار را انجام دهد در حالی که مثلاً من گاهی هدفم از این کار این است که او مجبور شود آموزشها را مطالعه کند.
پس، لطفاً در دوره کارآموزی تا حد ممکن غرور را کنار بگذار. باز در داستان موسی و خضر، حضرت موسی نگفت من شأنم بالاست، نمیروم زیردست یکی دیگر...
۳- آماده باش: کارفرما دائم غر میزند!
ممکن است کارفرما دائم توی سر تو بزند! (یعنی تحقیرت کند) مشکلی نیست، صبور باش. اصلاً ذاتاً کارفرما همینطور است. یعنی ظاهراً غر زدن جزئی از کارفرمایی است! هر چقدر هم تو خوب کار کنی، کارفرما ممکن است ایراد بگیرد. گاهی حق هم دارد، اگر آنچه او میدانست تو میدانستی میفهمیدی که کارِ تو آنقدر که خودت فکر میکنی مناسب نیست و جای غر زدن دارد.
در همان داستان موسی و خضر، چقدر حضرت خضر با حضرت موسی تحقیرانه صحبت میکند: نگفتم سؤال نکن؟ نگفتم تحمل نداری؟ اما برخورد حضرت موسی چطور بود:
۴- سمج باش!
حضرت موسی سمجانه، ولکن نبود و هر بار عذرخواهی میکرد و اجازه میخواست که با حضرت خضر همراه باشد و این همراهی را از دست ندهد.
شما هم در دوره کارآموزی، سمج باشید! هر چقدر شما را از در بیرون کردند، از پنجره وارد شوید! بعداً خواهید فهمید که ارزشش را دارد.
۵- زیرک باش!
یک کارآموز غیرزیرک اینطور به قضیه نگاه میکند: «کارفرما میخواهد از من کار بکشد و خودش درآمدش زیاد شود و پیشرفت کند!» و بنابراین بعد از مدتی میبینی کارآموزی را رها کرد یا کمکاری و لجبازی و حتی تخریب کارفرما را شروع کرد. اما یک کارآموز زیرک اینطور نگاه میکند: «من هر کاری میکنم در حقیقت دارم برای خودم میکنم. پس هر کاری که خواستی بگو که من انجام دهم! تجربه و نکاتی که در این مسیر، یاد میگیرم به زودی من را هم به جایگاه کارفرمایم خواهد رساند...»
اگر به من بگویید حاضری در دوره کارآموزی مثلاً بروی یک ماه در شرکت گوگل زمین را جارو کنی (هر چند که احتمالاً میدانید که جاروکشهای آنجا هم تستهای سختی را پاس میکنند)، من قطعاً قبول میکنم (هر چند خیلی سخت است!) اما به شما قول میدهم به محض پایان دوره کارآموزی با کولهباری از تجربه در شرکتداری و امثالهم برمیگردم. یعنی فقط کافیست در آن محیط باشم تا زیرکانه بسیاری از نکات که برای راهاندازی یک شرکت بزرگ لازم است را یاد بگیرم.
پس، حتی اگر سادهترین کارها را انجام میدهید، مهم نیست، اصلاً نفس حضور شما در یک محیط که با شغل آینده شما متناسب باشد کافیست. همین که در آن محیط باشید کلی دانسته کسب میکنید که در آیندهی نزدیک در آن شغل به کار خواهید برد و شما هم در جایگاه کارفرما مینشینید. (البته اگر خدا بخواهد و خودتان بخواهید...)
داستان موسی را مرور کنیم: آیا ارزشش را داشت که موسی آنقدر خفت بکشد و در کنار خضر بماند؟ بله، قطعاً ارزشش را داشت! میدانید فقط همین که حضرت خضر آن پسر بچه را کشت و موسی بعداً شنید که دلیل کشتن او این بود که آن بچه بزرگ میشد و باعث کافر شدن پدر و مادرش میشد، چقدر نکته مهمی است!؟ بسیاری از چیزها در عرفان و فقه و... روی همین تکه داستان بنا شده! یعنی هر وقت شما بپرسید: آیا میشود یک مجرم را قبل از جرم، جریمه کرد؟ و جواب بشنوید که در شرایطی و توسط اشخاص خاصی میشود، به همین تکه داستان استناد میکنند (این موضوع نکات ریزی دارد که باید در موردش مطالعه کنید) و چندین اصل مهم دیگر که از همین کارآموزی برداشت میشود. یعنی موسی در دوره کارآموزیاش چیزهایی آموخت که هزاران سال در موردش بحث میشود. چه چیز از این بهتر؟
۶- آیندهنگر باش!
وقتی دارید دوره کارآموزی را میگذرانید، نگاهتان اینطور باشد که به زودی قرار است شما هم یک کارفرما در آن شغل باشید. پس حسابی به زیر و بم قضیه مسلط شوید.
در بدترین حالت، ممکن است شما مدتها کارآموز جایی باشید و آخرش به این نتیجه برسید که این شغلی که از بیرون فکر میکردید خیلی جالب و پردرآمد است، آنطور که فکر میکردید نیست. همین خودش یعنی نجات از تصمیمی که داشتید! (گاهی اوقات شما کلی پول میدهید و یک دوره آموزشی را میروید، آخرش میفهمید چیز خاصی نبود یا به درد شما نمیخورد. همین، کلی ارزش دارد)
۷- بسیاری از کارآموزها جذب محل کارآموزی خود شدهاند.
من دهها نمونه از دانشجویان و دوستانم سراغ دارم که کارآموز یک شرکت معتبر بودهاند و در پایان کارآموزی به خاطر قابلیتهایی که از خودشان نشان دادهاند جذب آنجا شدهاند! پس، چه خوب که شرکتی که میدانی شرایطش با آرزوهای تو همخوانی دارد را انتخاب کنی که اگر خواستی جذب شوی مشکلی پیش نیاید. (مثلاً ممکن است من بروم تهران کارآموز پارسآنلاین شوم، اما شرایطم طوری هست که نمیتوانم بعد از کارآموزی در تهران زندگی و در آن شرکت مشغول کار شوم. پس باز هم کارآموزیام را به نوعی سوزاندهام! میتوانستم در شهر خودمان در یک شرکت کوچکتر مشغول شوم و همانجا هم کارم را ادامه دهم)
به هر حال، خلاصه این شد که: هر کس بخواهد به شغل رؤیاییاش برسد باید حتماً در یک بازهای، پادوِ شخص یا شرکت یا سازمانی باشد که با شغل مورد انتظارش متناسب است. حالا چه خوب که این بازه را در همان دورهی کارآموزی در دانشگاه و در همان سنین طی کند. خوشبختانه بسیاری از شرکتها در سایت رسمیشان اعلام کردهاند که با شرایطی، کارآموز میگیرند. افکار منفی که کارآموزی یعنی بیگاری و امثالهم فقط و فقط یک مانع برای یادگیری است. قبول کن و زیرکانه و سمجانه مشغول شو. به زودی خواهی فهمید که همین دوره، آینده تو را میسازد...
صحبت در مورد این دوره بسیار زیاد است. من سعی میکنم به مرور مطلب را کاملتر کنم. فعلاً فرصتم برای نوشتن مطلب تمام شد:)
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند