پیش از این در مطلب «در جلسه دفاع از پایان نامه چه میگذرد!؟ (نکاتی در مورد انتخاب موضوع پایان نامه تا بعد از دفاع!)» در مورد موضوع پایاننامهی کارشناسی ارشد و دیگر نکات آن صحبت کرده بودم. این مطلب را بیشتر برای دانشجویانی مینویسم که در مقطع کاردانی و کارشناسی با بنده درس پروژه را برمیدارند اما طبیعتاً به درد همهی دانشجویان کاردانی و کارشناسی و حتی شما که مدرس دانشگاه هستید و یا خواهید شد نیز میخورد.
اولاً متأسفم که اعلام کنم وضعیت پروژههایی که در دانشگاهها به خصوص دانشگاههای غیردولتی ارائه میشود اسفناک است!
ضایع بودن پروژهها چند دلیل میتواند داشته باشد:
۱- گاهی مشکل از اساتید است:
اکثر اوقات یک مدرس بدون شناخت تواناییهای یک دانشجو (و جالب است که گاهی حتی بدون اینکه حتی از او بپرسد که چه بلدی یا به چه بحثی علاقه داری) یک سری موضوع نجومی جلو دانشجوی مظلوم قرار میدهد و دانشجو که معمولاً از روال انتخاب و ارائه پروژه سر در نمیآورد فکر میکند باید حتماً یکی از آنها را انجام دهد و بعد هم که میبیند توانایی انجام آنرا ندارد، پس یا میرود از اینترنت از صدها سایت که پروژههای آماده دارند برمیدارد یا میخرد و پرینت میگیرد و تحویل استاد میدهد (و گاهی حتی آرم آن سایت را هم برنمیدارد!!) و یا پول میدهد یک نفر دیگر برایش انجام دهد!
حق هم دارد! وقتی یک دانشجو الفبای برنامهنویسی را بلد نیست، شما به او گفتهاید برود مثلاً یک فروشگاه یا یک برنامه تحت شبکه بسازد؟ (ده سال است برنامهنویسی میکنم هنوز جرأت نکردهام به سیستم فروشگاه حتی فکر کنم! چه برسد به پیادهسازی!)
۲- گاهی مشکل از دانشجو است:
بارها شده که به یک دانشجو میگویم چه بلدی یا به چه علاقه داری؟ میگوید: استاد! حقیقتش من کلاً به این رشته هیچ علاقهای ندارم! فقط برای مدرکش آمدهام! و از این جور حرفها... که وقتی میشنوی فکر میکنی داری وقتت را تلف میکنی که با او صحبت میکنی چه برسد به اینکه بخواهی با او روی یک پروژه هم کار کنی!
۳- گاهی مشکل، بحث هزینه است:
در اکثر دانشگاهها (به خصوص قبل از ارشد و دکترا) هزینهی پروژهای که بابت هر دانشجو به مدرس میدهند کمتر از دو سه ساعت تدریس است! یعنی مدرس تا بخواهد به دو تا از ایمیلهای دانشجو پاسخ بدهد، شارژش تمام میشود!! طبیعتاً مدرس که گاهی زوری زیر بار پروژه رفته میبیند ارزش ندارد که بخواهد بیش از هزینهاش برای آن پروژه وقت بگذارد و مشخص است که این پروژه چه میشود!
۴- سیستم آموزشی هم که طبیعتاً مشکل دارد:
ما (به خصوص قبل از ارشد و دکترا) هیچ مرجعی نداریم که حتی یک نگاه به پروژه دانشجوها بیندازد چه برسد به اینکه بخواهد چک کند که این پروژه توسط خود دانشجو انجام شده یا نه و اصلاً به درد میخورد یا نه؟ یا مثلاً یک سری قواعد درست و حسابی در مورد پروژه وضع کند و به دانشگاهها بفرستد... همه چیز در نگارش و آرایش تقریباً صحیحِ پروژه خلاصه میشود و تمام!
...
به هر حال، اینها هیچ کدام دلیل نمیشود که شما به عنوان یک دانشجو، درس مهمی به نام «پروژه» را شوخی بگیرید!
نکات مهمی در مورد پروژه:
- اولاً: هدف از پروژه، کسب اعتماد به نفس برای ورود به بازار کار است
بارها به دانشجویان و حتی به عنوان یک عضو شورای پژوهشی به اساتید همکار گفتهام که هدف از پروژه، کسب اعتماد به نفسِ کافی برای ورود به بازار کار است. حالا شما میآیید یک موضوع به دانشجوی بیچاره میدهید که نمیتواند انجام دهد و میرود میدهد بیرون برایش انجام دهند. قرار بود شما به او بباورانید که میتواند با همین دانستهها وارد بازار کار شود اما شما چه چیزی را به او القا کردید؟ اینکه: من یک انسان بیعرضه و ناموفق هستم! نشانهاش هم این است که نتوانستم خودم یک پروژه تحویل بدهم و دادم بیرون برایم انجام دادند!
به همین صورت، هدف از یک پایاننامه ارشد، کسب اعتماد به نفس برای ورود به دنیای تدریس و تحقیقات و پژوهش است و هدف از رساله دکترا، ورود به دنیای بزرگتر و اثبات اینکه من حرفی برای گفتن در دنیا دارم... حالا هر چقدر این کارها را خودتان انجام ندهید، عکس آنرا به خودتان ثابت کردهاید!
- پروژهی کاردانی و کارشناسی یا پایاننامهی ارشد و رساله دکترا، میتواند آیندهی شغلی و تحصیلی شما را رقم بزند!
من طبق معمول، تجربه خودم را بگویم: همانطور که در سال ۸۷ در مستندات پروژه تستا گفته بودم، تستا پروژه کارشناسی من بود. در حالی که اکثر دانشجوها در آن زمان یک سری تحقیق از اینترنت میآوردند و تحویل میدادند و ۲۰ هم میگرفتند اما من اصرار داشتم که یک چیز که به درد جامعه بخورد تحویل بدهم... همان هم شد و به لطف خدا تستا همین چیزی شد که شما در جریانش هستید و مسیر زندگی من را مشخص کرد. یا مثلاً پایاننامه ارشد هم در راستای کارهایم بود و البته یک روز صدای تاری که در آن پایاننامه نواختم درخواهد آمد!
بنابراین بعد از انتخاب یک موضوع مناسب، تا جایی که میتوانید آنرا جدی بگیرید و برایش وقت بگذارید. ارزشش را دارد!
- پروژه کاردانی و کارشناسی باید چکیدهی هر چه در این دوران یاد گرفتهاید و ترجیحاً یک «پیادهسازی» باشد نه تحقیقاتی!
در دوران کاردانی و کارشناسی شما هنوز به آن حد بلوغِ درسی نرسیدهاید که بدانید تحقیق و پژوهش چیست و چطور تحقیق کنید و در کجا تحقیق کنید و... به همین دلیل هم هست که شما معمولاً در کاردانی و کارشناسی درسی به نام «روش تحقیق» ندارید (مگر اینکه رشتهی شما کلاً تئوری باشد و واحد عملی و پیادهسازی نداشته باشد مانند رشتههای زبان و ادبیات و ...) اما در ارشد دارید...
موضوع پروژه کاردانی و کارشناسی باید طوری باشد که تمام چیزهایی که در آن دوران یاد گرفتهاید در آن به کار گرفته شود و خروجیاش بیشتر از هر کسی برای شما فایده داشته باشد.
یعنی هدف این است که شما بتوانید هر چه یاد گرفتید را ترکیب کنید و در قالب یک پروژه ارائه کنید تا به شما ثابت شود که میتوانید کارهای بزرگی انجام دهید.
- پروژه قرار نیست یک نوآوری یا یک چیز بسیار پیچیده باشد!
اگر قرار بود نوآوری باشد مانند ارشد و دکترا ابتدا میگفتند بروید بررسی کنید که شخص دیگری روی آن موضوع کار نکرده باشد! خیر، پروژه میتواند یک چیز بسیار تکراری اما آموزنده باشد. مثلاً ممکن است شما پیادهسازی یک سیستم مدیریت کتابخانه که همه جا وجود دارد را انتخاب کنید. مشکلی نیست. مهم این است که شما بتوانید خودتان این کار را انجام دهید...
تا جایی که میتوانید در دوران کاردانی و کارشناسی پروژه را ساده بگیرید. (البته نه آنقدر ساده که لازم نباشد هیچ تحقیق و مطالعهای برای پیادهسازیاش داشته باشید!)
خارج از بحث: ساده بودن را شوخی نگیرید! این جمله که شعار شرکت اپل است همیشه سرلوحه کارهایتان باشد: Simplicity isn't simple (ساده بودن، ساده نیست!)
(یادم هست یک بار در کلاسهای مکالمه، استاد ما یک مهمان خارجی را آورده بود سر کلاس. بعد، خودش کمی صحبت کرد و ایشان را معرفی کرد و کمی هم با ما کار کرد و بعد، از آن مهمان خواست نظرش را در مورد کلاس و سطح بچهها و ... بگوید. آن مهمان اولین چیزی که گفت این بود: آقای فلانی، شما خیلی سخت صحبت میکنید! تا جایی که میتوانید ساده صحبت کنید. خودش هم که صحبت میکرد همه ما خیلی خوب متوجه میشدیم اما استادمان که صحبت میکرد همه هنگ میکردیم!! به هر حال، میخواهم بگویم فکر نکنید ساده بودن ساده است!)
خیلی از پروژههای سادهای که من به دانشجوها میسپارم، تهیه یک آموزش ویدئویی یا PDF از یک موضوع که به آن بیشتر علاقه دارند یا به دردشان یا به درد جامعه میخورد است. شاید در نگاه اول خیلی ساده به نظر برسد، اما وقتی وارد عمل میشوی میبینی نیاز است که اولاً خودش به آن موضوع مسلط شود. بعد سناریوی آموزش بنویسد، بعد لازم است که مثلاً فتوشاپ بلد باشد، Word بلد باشد، مالتيمدیا و خیلی چیزهای دیگر بلد باشد یا اگر بلد است با هم ترکیب کند تا آن پروژهی ساده ایجاد شود.
- پروژه، بهانه خوبی برای یادگیری آنچه که آرزویش را داشتید است!
اگر شما هم مثل من تا زور بالای سرتان نباشد تن به کار نمیدهید (که ظاهراً همه انسانها همینطور هستند) پروژه، زور خوبی است برای اینکه چیزی که آرزویش را داشتید انجام دهید. مثلاً آرزو داشتید یک سایت طراحی کنید؟ خوب، موضوع پروژهتان را همین انتخاب کنید. شاید بگویید آخر اگر بلد بودم که آرزو نمیشد! خوب، مشکلی نیست شما چند ماه فرصت دارید! سریعاً دست به کار شوید و در آن زمینه کلاس بروید، ویدئوی آموزشی ببینید، کتاب بخوانید، جستجو کنید و خلاصه خودتان را آماده کنید و حالا بنشینید روی پروژه کار کنید.
فقط مهم این است «بخواهید»! همین!... یادتان باشد: هیچ مانعی بزرگتر از «نخواستن» وجود ندارد!
چه موضوعی انتخاب کنم؟
در مورد موضوع پروژه، اگر از همان اواسط تحصیل به فکر باشید خیلی بهتر است. در حین تحصیل و مطالعه و ... ببینید چه موضوعی هست که احساس میکنید جذابتر است و دلتان میخواهد بیشتر روی آن کار کنید؟ همه اینها را یادداشت کنید، بعداً به درد میخورد. من خودم روی گوشی یک فایل دارم که از همین الان که هنوز دکترا قبول نشدهام، موضوعاتی که به صورت روزانه برمیخورم و میبینم که راه حلی برایش وجود ندارد یادداشت میکنم که شاید برای موضوع رساله دکترا انتخاب کنم.
اما به هر حال، اگر در ترم آخر هستید و تازه به فکر موضوع افتادهاید، این مراحل را طی کنید تا بالاخره یک موضوع مناسب پیدا کنید:
۱- از خود بپرسید: من دوست دارم در این رشته، چهکاره شوم؟
مثلاً دوست دارید مدرس شوید؟ یا برنامهنویس؟ یا مدیر شبکه؟ یا طراح وب؟ یا رئیس یک شرکت نرمافزاری؟...
بالاخره انسان شناخت کافی نسبت به خود دارد. بنابراین میتواند بفهمد که دوست دارد چهکاره شود. چقدر عالی خواهد بود که موضوع پروژه را در زمینه شغلی که دوست دارید انتخاب کنید. بررسی کنید که در زمینهی مورد علاقهتان چه احساسِ نیازی داشتهاید؟ چه کمبودی را دیدهاید؟
مثلاً من از دوران راهنمایی دوست داشتم مدرس شوم! حتی هنوز آن تخته وایتبورد که برای همکلاسیها کلاس خصوصی برگزار میکردم و روی آن درس میدادم را دارم! در اواسط دوران دانشگاه هم که مدرس دورههای ICDL بودم و هر بار که با برگه، آزمون میگرفتم میدیدم چقدر سخت است اگر بخواهم بفهمم چند درصد و چه کسانی یک سؤال را درست زدهاند یا مثلاً میانگین نمرات افراد چقدر شد. همین شد که گفتم بنشیتم یک سیستم برای برگزاری آزمون آنلاین طراحی کنم...
۲- بررسی کنید که از کدام درس بیشتر لذت بردید؟
اگر نمیتوانید با روش اول موضوعی پیدا کنید، چشمهایتان را ببندید و یک بار کل دوران تحصیل خود را مرور کنید. ببینید چه درسی بود که بیشتر از همه از آن لذت بردید؟ معمولاً آن درس مورد علاقهی شما بوده. و یا چه درسی را بهتر از همه یاد گرفتید؟ باز هم این نشان میدهد که به آن درس خیلی علاقه داشتهاید وگرنه انسان چیزی را که علاقه نداشته باشد به سختی یاد میگیرد! حالا بررسی کنید که در آن زمینه آرزو داشتید که چه چیزی را خودتان هم تجربه کنید؟ مثلاً از درس شبکه لذت بردید؟ دلتان میخواست خودتان یک بار یک شبکه کلاینت/سرور را ببندید؟ خوب، چه موضوعی بهتر از این: آموزش ویدئویی پیادهسازی یک شبکه کلاینت/سرور. خودتان یک دوره بروید یا کتاب بخوانید و حسابی کار کنید، آماده که شدید، یک آموزش ویدئویی بسازید... سطحتان بالاتر است؟ موضوعات سنگینتر انتخاب کنید!
تجربه شخصی خودم: من از ترم یک دانشگاه عاشق برنامهنویسی بودم. یعنی حاضر بودم هیچ درسی را نخوانم اما تمام وقتم را بگذارم روی برنامههایی که استاد میدهد و هر طور شده حلش کنم! یادم هست که در یک کلاس ۵۰ نفری تنها کسی بودم که چند برنامه سنگین چند نمرهای که استاد تعیین کرده بود را تحویل دادم! خوب، طبیعیست که پروژه من به سمت برنامهنویسی برود و رفت.
۳- اگر شاغل هستید، پروژه، فرصت مناسبی برای درخشیدن در شغلتان است:
خیلی از دانشجویانی که شاغل هستند وقتی با من پروژه برمیدارند میگویم طی یک هفته آینده در مورد کمبودهای شغلت و یا مهارتهایی که در شغلت بلد هستی و دیگران بلد نیستند فکر کن و یک موضوع در مورد آن کمبود یا مهارت برای خودت تعریف کن.
مثلاً یک دانشجو میگفت من در یک شرکت صنعتی کار میکنم. یک برنامه برای بخشی که در آن کار میکنم نوشتهاند که خیلی ضایع است و دلیلش هم این است که کسی که آنرا نوشته خودش یک بار هم در شغل ما کار نکرده وگرنه از این سوتیها نمیداد! گفتم خوب، تو بیا و با نرمافزار اکسس (که یادگیری آن شاید سه چهار روز بیشتر طول نکشد) همان برنامه را طراحی کن اما کمبودهایش را جبران کن. همین موضوع یک استارت برای یادگیری مباحث دیگر میشود. مثلاً ممکن است ببیند اکسس در یک جاهایی کم میآورد، بنابراین به مرور میرود سراغ برنامهنویسی پیشرفتهتر و...
۴- ترجیحاً موضوعی انتخاب کنید که یک مشکل واقعی را برطرف کند
ببینید، شما بخواهید یا نخواهید قرار است ساعتها وقت روی پروژه بگذارید. (حتی اگر بخواهید بدهید یک نفر دیگر انجام دهد، کلی وقت لازم است که آن طرف را پیدا کنید و هماهنگ کنید و ...) خوب، حالا که قرار است این وقت را صرف کنید، چرا روی یک موضوعی کار نکنید که یک مشکل واقعی را حل کند؟ چقدر این روزها موضوعاتی که میبینیم تخیلی شده است! مثلاً یک مدرس به یک دانشجوی کاردانی، موضوع «تکنیک و برنامهریزی آدموارهها با استفاده از هوش خبره» را پیشنهاد داده! باور میکنید بارها شده یک دانشجو میآید پیش من میگوید من اصلاً نمیتوانم این موضوعی که استاد داده را بخوانم!!! این همه مشکلات و کمبودهای کوچک در کشور و دنیا داریم که به صورت روزانه لمس میشود! چرا در مورد این مشکلات و کمبودها موضوع انتخاب نکنیم؟ (حیف که من نمیتوانم سیستمهایی که لیست کردهام و باید به مرور پیادهسازی کنیم را اینجا بگذارم وگرنه میدیدید که چقدر برنامه هستم که اگر ارائه شود یک بار بزرگ از روی دوش خیلیها برداشته میشود)
چه استادی انتخاب کنم؟
هر چند در هر درسی انتخاب استاد مهمتر از هر چیز دیگری است اما در مورد پروژه و پایاننامه، اهمیتش چند برابر میشود. استادی انتخاب کنید که در زمینهی موضوعات مورد علاقه شما کار کرده باشد و از آن مهمتر اینکه سختگیر باشد و بخواهد و پیگیر باشد که پروژه را خودتان و به صورت عالی انجام دهید نه اینکه تنها چیزی که برایش مهم باشد، تحویل یک سری برگه پر از متن در قالب یک صحافی زیبا باشد!
تجربهام نشان میدهد که استاد، هر چه سختگیرتر باشد، بعداً بیشتر قدردان او خواهید بود و درس او را بیشتر به یاد خواهید آورد.
[هر چند روز یک بار (به خصوص انتهای هر ترم) از این نوع ایمیلها دریافت میکنم که پیش از این هم چند تایی از آنها را اینجا گذاشتهام:
(ایمیلی که دو روز پیش رسیده. هر چند که در جواب به او گفتم: با این خزعبلاتت وقت من رو نگیر!، اما نمونه خوبی از رضایت از سختگیریها و حتی گاهی برخوردهای تند است! (البته برخوردهای تند هدفمند))]
من خودم در کارشناسی پروژه را با استادی برداشتم که هر وقت اسمش میآمد همه از ترسِ سختگیریها و نمره ندادنهایش میلرزیدند! اما در مستندات تستا هم نوشتهام که من مدیون سختگیریهای او هستم (شاید ما در حین انجام پروژه حتی یک بار هم در مورد تستا با هم صحبت نکردیم اما همین که من میدانستم او یک چیز عالی میخواهد باعث میشد عالی کار کنم). در ارشد هم از بین همه اساتید یک استاد داشتیم که باور کنید اشک همه را در آورده بود! با اینکه حدود ۶۰ سال سن داشت اما مثل معلم ابتدایی مشق میگفت و جوابها را هم چک میکرد!! و من با اینکه بیشترین تلاش را برای آن درس کردم و تا حد ۲۲ روی برگه نوشتم اما کمترین نمره ارشد را از او گرفتم! (دلیل: میگفت باید حتماً سر کلاسهای من میبودی... و من یک جلسه هم نرفته بودم! فقط صداها را از بچهها میگرفتم و گوش میکردم و تکالیف را زودتر از همه میفرستادم). اما خدا میداند از آن همه درس، شاید فقط جملات آن درس در ذهنم مانده و الان برای دانشجوها به کار میگیرم. در کل هیچ وقت از استاد سختگیر فرار نکردهام و ضرر هم نکردهام.
خلاصه اینکه، نترسید! یک استاد سختگیر و منظم برای پروژه انتخاب کنید و سعی کنید از سختگیریها و خشم او(!) استفاده کنید تا پروژهای عالی تحویل دهید.
صحبتی با اساتید:
گاهی اوقات یک دانشجو برای پروژه یک سری مطلب تهیه میکند و تحویل میدهد اما ما مدرسها انصافاً نمیتوانیم بفهمیم که خودش زحمت کشیده یا داده بیرون برایش انجام دادهاند!؟ من در مورد این نوع دانشجوها به حداقلها راضی میشوم و چنین ترفندی به کار میگیرم (البته جدیداً برای همه دانشجوها اینها را الزامی کردهام): ویدئوی آموزش ورد برای پایاننامه را به رایگان به او میدهم و از او میخواهم که بعد از دیدن ویدئو، مو به مو نکات آنرا در تایپ پروژه به کار بگیرد (برای دانشجویان برتر، دیسک LaTex را میدهم و میخواهم که با لاتک ارائه کنند) و بعد یک پاورپوینت از مطالب پروژه تهیه کند و بیاید برای چند دانشجوی دیگر و یا حتی فقط برای خود من در عرض یک ربع ارائه دهد. این باعث میشود که اولاً مطالبش را مطالعه کند و خودش بفهمد و یاد بگیرد که چه تحویل داده و حداقل، کار با نرم افزار ورد و پاورپوینت را یاد بگیرد و مهمتر اینکه استرس شیرین ارائهی پروژه پایانی را تجربه کند! (واقعاً چقدر استرس روزهای ارائه شیرین است... من عاشق این استرس هستم)
دعای آخر(!) اینکه امیدوارم همه اساتید به جای اینکه موضوعات مورد علاقه خودشان را در اولویت قرار دهند، به موضوعات مورد علاقه دانشجو یا حداقل موضوعاتی که به درد او یا جامعه بخورد توجه کنند.
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند