در آزمون دکترای دانشگاه آزاد، امسال رتبه نسبتاً خوبی در بین متقاضیان دکترای مهندسی نرمافزار آوردم (رتبه ۷۱ در کشور) و دعوت به مصاحبه شدم. امروز جلسه مصاحبه بود. با توجه به اینکه برخی دوستان ابهاماتی در مورد این جلسه دارند و گاهی استرس میگیرند، توضیحاتی در مورد آنچه اتفاق افتاد به صورت خاطرهوار مینویسم شاید مانند مطلب «در جلسه دفاع از پایان نامه چه میگذرد!؟» که بیش از ده هزار بار مطالعه شده، به درد دوستان بخورد.
محل مصاحبه دکترای دانشگاه آزاد:
اولاً مصاحبه دانشگاه آزاد در سازمان مرکزی دانشگاه آزاد، ساختمان فرهیختگان (معروف به هتل فرهیختگان) انجام میشود که ۱۲ کیلومتر بالای کوه و پشت سازمان مرکزی است. از ترمینال آزادی یک خط (لاین ۱۰) شما را با ۵۰۰ تومان مستقیماً تا دم در سازمان میبرد! (انتهای مسیر، آنجاست) و همان دم در سازمان یک مینیبوس منتظر شماست تا شما را به بالای کوه برساند. (لازم نیست چند هزار تومان پول تاکسیهای داخل دانشگاه را بدهید که نزدیک بود ما را سرکیسه کنند! وسیله ایابوذهاب رایگان در کل سازمان هست. فقط چندین خط اتوبوس واحد رایگان داخل سازمان است!!)
ما در طبقه نهم چند دقیقه منتظر ماندیم تا اسممان را یکی یکی خواندن و بعد از گرفتن کارت شناسایی و پر کردن فرمی که باید مدرک کارشناسی و ارشد و معدلها و ... را در آن بنویسید، گفتند که برویم در اتاق مصاحبه.
پشت در اتاق، دوستان جمع هستند و با هم در مورد سؤالات و ... صحبت میکنند. (یک اتفاق جالب برای من این بود یکی از عزیزانی که ظاهراً از اصفهان برای مصاحبه آمده بود تا من را دید شناخت و احوالپرسی و ... و گفتند که آقای نیرومند من از دنبالکنندگان مطالب شما هست و کلی ما را تحویل گرفتند و خلاصه یک قوت قلب بودند برای ما! :) از دوستی که آنجا بود و این مطلب را میخواند تشکر میکنم)
و اما داخل اتاق:
هفت هشت دکتر باکلاس دور یک میز نشستهاند و شما مقابلشان مینشینید. چیزی شبیه به این صحنه:
این مدارک را آماده کنید که به محض ورود باید تحویل بدهید:
- مهمترین چیز، پایاننامه شماست.
- هر مقالهای در هر کجا چاپ کردهاید یک نسخه ببرید. (من دو مقاله برای سمینارها داشتم و چند تایی در جوانی در مجلات چاپ کامپیوتری چاپ کرده بودم، بردم، صفحهی اینترنتی که این مقالات پذیرفته شده را هم پرینت گرفتم بردم. اگر شما گواهی چاپ مقاله یا سمینار دارید ببرید. به خصوص اگر کسی حتی یک مقاله ISI داشته باشد نانش در روغن است! برای ما که مقالات فارسی را خیلی به آن صورت نگاه نکردند، ظاهراً همین که ببینند شکل و شمایل مقاله دارد کافیست)
- هر کار مهمی انجام دادهاید، یک سند از آن ببرید. (مثلاً من کاتالوگهای نمرا و تستا (فرزندان بزرگم!) را چاپ کردم و خیلی شیک درستشان کردم و بردم که بسیار مؤثر بود طوری که برخی از عزیزان شماره و ایمیل گرفتند که مشتری ما شوند! جالب است که من از بس آی.اس.آی ، مای.اس.آی شنیده بودم، فکر میکردم اینها قبول نیست و نمیخواستم کاتالوگها را نشان بدهم اما همینها برگ برندهی من شد و حیفم آمد که از سیستمهای دیگرمان صحبت نکردم. البته پارسخوان هم چون به پایاننامه ربط داشت حسابی معرفی کردم...)
- هر نوع موفقیتی هر کجا داشتهاید یک سند ببرید. مثلاً من گواهی انتخاب به عنوان سایت برتر دانشگاهی و پژوهشی در سومین جشنواره رسانههای دیجیتال را بردم که هر چند که یک آقای دکتر جوان و زیرک آنجا بود و گفت که این یک سند پژوهشی و علمی به حساب نمیآید و فقط یک مدرک صنعتی است اما در کل تأثیر خوبی داشت. من حتی مدرک انتخاب به عنوان جوان موفق در شهرستان در جشنواره علی اکبر را هم بردم و نشان دادم و مؤثر بود. (البته مدارک سطح پایین را اگر لازم شد رو کنید که تأثیر منفی نداشته باشد)
- هر نوع مدرک زبان دارید با خود ببرید. به خصوص مدارک معتبر مثل آیلتس و تافل و...
- یک رزومه از خودتان و درسهایی که تدریس کردهاید و ... ایجاد و چاپ کنید و تحویل دهید. (من خودم چون نمیدانستم چی به چیست، رزومهام را تحویل ندادم و به نظرم ضرر کردم)
در جلسه مصاحبه دکترا چه سؤالاتی میپرسند؟
ببینید! همه افرادی که از اتاق خارج میشوند موافقند که «سؤالات، قابل پیشبینی نیست!» به قول یکی از عزیزانی که امروز قبل از من مصاحبه داشت: بهتر است بدون هیچ پیشفرضی وارد شوید. اما خوب بعضی سؤالات تقریباً از همه سؤال میشود که میتوانید از روی تجربهی من کشف کنید:
اولین سؤالی که از من (و تقریباً همه دوستان) پرسیدند این بود که خودت را به انگلیسی معرفی کن. (خوب، الحمد لله من انگلیسی را به اندازه کافی مسلط هستم و فکر نمیکنم از بین همه افراد مصاحبه شونده از لحاظ لهجه و تسلط کسی بتواند با من رقابت کند. دوستان هم متوجه شدند و بدشان نمیآمد بیشتر سؤال انگلیسی بپرسند. خودم را معرفی کردم و اینکه چه کار میکنم و بعد به این ختم کردم که من الان دانشجوی مترجمی زبان دانشگاه پیام نور هستم. این را که گفتم تأثیر خوبی داشت و جالب است که دانشجوی زبان بودن و احتمالاً تسلطم را به عنوان مدرک معتبر زبان قبول کردند)
یکی از عزیزان به انگلیسی و با تعجب پرسید ربط موضوع پایاننامه شما با رشتهتان چیست!؟ (راست میگفت! من رشته ارشدم شبکههای کامپیوتری بود در حالی که یک نوع پیادهسازی نرمافزاری را انتخاب کرده بودم) این را در پایاننامه هم پیشبینی کرده بودم که اگر کسی گیر داد، یک چیزهایی نوشته بودم که اینها به هم ربط دارد، همانها را به انگلیسی توضیح دادم و البته گفتم که دلیل اصلی این انتخاب این بود که کارشناسی من مهندسی نرمافزار بود و بیشتر به این گرایش علاقه داشتم...
بعد، یکیشان پرسیدند «اگر بخواهید یک درس را برای تدریس انتخاب کنید، چه درسی را انتخاب خواهید کرد؟» من که عاشق مهندسی نرمافزار بودم، گفتم «قطعاً مهندسی نرمافزار» (بعداً پشیمان شدم که چرا شبکه که مسلطتر هستم را نگفتم! یعنی نمیدانستم چرا این را میپرسند!) از قضا از شانس ما کسی که تسلطش بر مهندسی نرمافزار بود، تنها خانم دکتر جلسه بود که بسیار هم باجذبه و ابهت بود. (فکر میکنم در سازمان یک کارهای بودند...)
ایشان یک سری مفاهیم از RUP سؤال کردن که متأسفانه من نتوانستم خوب از پس پاسخ بربیایم. و متأسفانه بعد از جلسه یادم آمد که حواسش نبود که من ارشدم مهندسی نرمافزار نبوده! ایشان از ارشد مهندسی نرمافزار سؤال کرد... به هر حال، این توجیه را آوردم که مبحث RUP انتهای جزوهایست که من در دانشگاه تدریس میکنم و معمولاً جلسات دانشگاه زود تمام میشود و این بخش ناگفته میماند و برای خودم چندان تکرار نشده و الان حضور ذهن ندارم. فازها و دیسیپلینهای RUP و RT Factهای هر فاز (که ایشان سؤال کردند) یادم نبود. (اگر از مصاحبه رد شوم، هر چه هست به اینجای مصاحبه و سؤالات خانم دکتر ربط دارد!)
پرسیدند دومین درسی که انتخاب خواهی کردی چه خواهد بود؟ گفتم برنامهنویسی شیئگرا و پیشرفته. (باز هم خانم دکتر یک سری سؤال در مورد بحث Encapsulation در شیئگرایی پرسید) سومین درس؟ گفتم طراحی وب و دیگر سؤالی نپرسیدند.
یکی از دکترها به مقالهای که از روی پایاننامه بود گیر داد که: چرا اسم استاد راهنمایت را در لیست نویسندگان ننوشتهای؟ میدانی این یک جرم و یک سرقت ادبی است؟ گفتم من واقعاً این را نمیدانستم و از طرفی بعد از ارشد با ایشان چندان رابطه ندارم. گفت: این یعنی ایشان هیچ کمکی به شما نکرده و امثال این. که من اشتباه کردم گفتم: حقیقتش هم همینطور بوده و ایشان خودشان ابتدای پایاننامه گفتند چون در تخصص من نیست، من هیچ کمکی نمیتوانم کنم... و همین اظهار نظر باعث شد یک سری کدورتهایی پیش بیاید... که البته با ترفندهای روانشناسی(!) درستش کردم...
یکی دیگر از مصاحبهکنندگان که ظاهراً بیشتر مجدوب شده بودند گفتند: آقای مهندس، هیأت علمی که هستید؟ گفتم نه! با تعجب گفت: نیستید؟ گفتم: نه! حقیقتش من دنبال این قضایا نیستم. من در عمرم به یک دانشگاه یا مؤسسه درخواست تدریس و امثالهم ندادهام. من برای خودم کار میکنم و نیازی به پایبند شدن به عنوان هیأت علمی و ... ندارم.
نهایتاً هم در مورد این موضوع یک بحثهایی شد که میخواهید در دکترا روی چه موضوعی کار کنید؟ اینجا هم من ضایع کردم! آن خانم گفتند: این موضوع ارشد شما بیشتر در زمینه هوش مصنوعی است، در دکترا میخواهید چه کار کنید؟ من اشتباه کردم، با اصرار خاصی گفتم که احتمالاً همین موضوع را ادامه دهم!!! (ظاهراً ایشان خیلی بهشان برخورد و یک چیزهای منفیای یادداشت کرد!!) شاید باید میگفتم: فعلاً به طور دقیق مشخص نکردهام اما احتمالاً یک سری مباحث نرمافزاری مرتبط با همین موضوع را پیگیری کنم. (باید دفاع میکردم که پایاننامه ارشد من ربطی به هوش مصنوعی نداشت، این مرسوم شده که هر وقت بحث TTS وسط میآید همه ذهنشان میرود پیش هوش مصنوعی! در حالی که من پیادهسازی نرمافزاری یک الگوریتم را دنبال کردم)
به هر حال، تقریباً همینها بود. بعد، آخرش همه متفقالقول گفتند که: بدون شک از لحاظ عملی عالی هستید اما از لحاظ علمی (یعنی همان آی.اس.آی مای.اس.آی که من حقیقتش از شنیدن امثال این نوندونیها حالم به هم میخورد و یک سری مباحث تئوری مثل RT Fact و...) باید بیشتر کار کنید.
من از این قضیه اینطور سوء استفاده کردم: گفتم: بله، اتفاقاً میبینید که استاد راهنمای ارشد هم ابتدای پایاننامهام نوشتهاند که در عمر کاریام ایشان از معدود دانشجویانی بودند که علم را به عمل تبدیل کرده بودند. با خنده گفتم «حقیقتش من مرد عملم!» اما خوب، الان به جایی رسیدهام که احساس میکنم این عمل بدون علم دارد یک جاهایی کم میآورد. هدفم هم از دکترا همین است که عملم را علمیتر کنم وگرنه نه به مدرکش نیاز دارم نه به بقیه قضایایش. (این نوع دیدگاه خیلی برایشان جالب بود)
نکات مهم
- یکی از چیزهایی که همه در دامش میافتند مشاجره با دکترهاست. مثلاً در سؤالات بالا در آن سؤال که چرا اسم استاد راهنمایت را ننوشتهای من در این دام افتادم و به سختی توانستم خارج شوم. نفر قبلی من که چنان عصبی شده بود که صدای دعوایش تا بیرون از اتاق میآمد. یعنی شک ندارم که رد شده! چند سؤال علمی پرسیده بودند، ایشان چون نتوانسته بود جواب دهد، شروع کرده بود به داد و بیداد که: این سؤالات ربطی به رشته و پایاننامه من ندارد...
در این مورد، تا جایی که میتوانید صبورانه علاوه بر دفاع، پذیرای سطح پایین خود باشید. (کلاً کمی خاضع باشید بد نیست)
- اکثر افراد چون به انگلیسی مسلط نیستند در همان سؤال اول یک دفعه استرس میگیرند و همه چیز را غاطی میکنند! من خودم با این همه ادعا، به خاطر جو جلسه یک لحظه موضوع پایاننامهام یادم رفته بود که بخواهم به انگلیسی در موردش صحبت کنم! (حتی اولش یادم رفت به همه سلام کنم! :) )
- اگر تسلط کافی به پایاننامهتان نداشته باشید گیر میافتید!
- نکات روانشناسی مربوط به کنترل استرس و مدیریت را بخوانید و مد نظر داشته باشید.
- کل جلسه مصاحبه کمتر از ۱۰ دقیقه خواهد بود. باید در این ده دقیقه اوج هنر و استعدادی که دارید را رو کنید! وگرنه مثل من بعد از جلسه خیلی چیزها یادتان میآید که میگویید ای کاش میگفتم! (من واقعاً خودم را برای چنین جلسهای آماده نکرده بودم و تجربهاش را نداشتم وگرنه خیلی چیزها داشتم که رو کنم!)
صحبت پایانی:
نمیدانم مصاحبهی دکترای دولتی چقدر سختتر است (که قطعاً خیلی سختتر است) و قبول شدن یا نشدن چقدر برای شما مهم است اما در کل، به نظر میرسد هر چقدر برایتان مهمتر نباشد راحتتر در جلسه حاضر میشوید. ریلکس باشید. اگر خودتان را از مدتها قبل برای چنین روزی آماده کردهاید، هر چه صلاح باشد پیش میآید اما اگر یک شبه برای مصاحبه آماده شدهاید، خوب احتمالاً بخواهید یا نخواهید لو میروید. به هر حال، در هر دو صورت ریلکس باشید. (امروز یک جوان را دیدم که از استرس کم مانده بود سکته کند! نمیتوانست صحبت کند!)
امیدوارم با موفقیت از پس این خان بربیایید و دعا کنید که ما هم امروز (اگر صلاحمان در این بود) پذیرفته شده باشیم :)
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند