یکی از سؤالاتی که دائم از من پرسیده میشود این است که:
پیشنهاد شما برای یادگیری زبان انگلیسی چیست؟
هر چند قبلاً مطالبی در این زمینه داشتهایم، اما بد نیست کمی جزئیتر در اینباره صحبت کنیم:
۰- پیشنیاز مهم: Motivation
چند سال پیش، در مستند How to learn a language از BBC دیدم که روی یک کلمه خیلی تأکید میشود: Motivation به معنی انگیزه یا عامل محرکه. واقعاً این موضوع، خیلی مهم است. دقت کنید: توانایی، عامل توانستن نیست (خیلیها میتوانستهاند کارهایی را انجام بدهند اما انجام ندادهاند)، بلکه «خواستن» عامل توانستن است و این خواستن، نیاز به انگیزه دارد.
در همه کارها، اگر شما بتوانید برای خود یک محرِّک ایجاد کنید، ۹۰درصد راه را رفتهاید!
پس، قبل از پاسخ به این سؤال که «زبان انگلیسی را چطور یاد بگیرم؟» شما باید بتوانید به این سؤال پاسخ دهید: «چطور انگیزه یادگیری زبان انگلیسی را در خود ایجاد کنم؟»
خودتان خوب فکر کنید و ببینید چه انگیزههایی میتوانید برای یادگیری زبان، در زندگی خود ایجاد کنید، اما من هم چند انگیزه که خودم به آنها رسیدهام را اینجا لیست میکنم:
- العلمُ سُلطان: علم، قدرت میآورد! شما هر چقدر که علمتان بیشتر باشد قدرت بیشتری در همه مسائل خواهید یافت. این باعث سرشکستی شما نیست که یک پیغام روی گوشیتان ظاهر شود و نتوانید بفهمید چه میگوید؟ و مثلاً بروید پیش فرزند خودتان یا برادر کوچکتر خودتان که ترجمهاش کند؟ (یک بنده خدایی که خیلی هم سرمایهدار بود به من میگفت: فلانی! این همه سرمایه چه فایده وقتی یک اس.ام.اس (آن هم فینگلیش نه انگلیسی) میآید باید بدهم بچه ۱۵ سالهام برایم بخواند!؟)
- کسی که زبان را به راحتی متوجه میشود، به دنیایی از اطلاعات بهروز و معتبر و دستاول دسترسی خواهد داشت. آن کجا که شما حرفهای ترجمهشده را بخوانید و آن کجا که متون اصلی که خودِ نویسنده نوشته را بخوانید؟ مثلاً خواندن قرآن با زبان فارسی چه لطفی دارد؟ کسی که به عربی مسلط باشد میفهمد معجزهی اصلی در همان کلمات و جملاتی است که به آن زیبایی انتخاب شدهاند...
- قبلاً در مطلب «آموزش مقدمات و توضیحاتی درباره زبان چینی» گفته بودم که یادگیری یک زبان جدید، باعث میشود ذهن انسان دیرتر پیر بشود. یعنی بیماری زوال عقل که متأسفانه هزاران پیرمرد و پیرزن ایرانی دچارش هستند و اطرافیانشان را میآزارند (بله، یک بیمار که به خاطر کمتوجهی و کمکاری بیمار شده، نه تنها خودش، بلکه بیشتر از خودش، دیگران را آزار میدهد و سربار آنهاست) به سراغ شما نخواهد آمد.
آن عکسی که ۹ سال پیش در مطلب «ناگفتههای «ایرج حسابی» از پدرش، پرفسور حسابی» قرار داده بودم یادتان هست؟ عکسی که الگوی من در تمام زندگی بوده است:
پرفسور حسابی یک روز قبل از وفات در سن حدود ۹۰ سالگی، در حال مرور زبان آلمانی:
نه یک زبان، بلکه چندین زبان جدید را به مرور یاد بگیرید؛ گفته بودم که شخصاً علاوه بر انگلیسی و عربی که به حد روان بودن رساندم، ترکی، فرانسوی و چینی را هم دارم با کلاس یا نرمافزار، پیش میبرم و بعد از آنها اگر عمری بود سراغ روسی، یونانی، عبری و... هم خواهم رفت و چه لذتی دارد وقتی تا حدودی میفهمی که الان کاندیدای ریاست جمهوری فرانسه دارد چه میگوید و بقیه که اطرافت هستند نمیفهمند.
- اگر فردی مذهبی هستید، شما باید بیشتر از همه انگیزش داشته باشید. یک فرد مذهبی باید در علوم روز، سرآمد باشد. اگر نیتتان را الهی کنید و بگویید: خدایا، به زبان پیامبرت گفتی «اُطلبوا العلم ولو بالصین» (علم بیاموزید حتی اگر شده تا چین بروید) و گفتی: «اُطلبوا العلم من المهد إلی اللحد» (از گهواره تا گور دانش بجویید) من هم برای علمآموزی اقدام میکنم قربتاً إلی الله...، حالا کلاس زبان هم که میروید برای شما اجر عظیم مینویسند. به این فکر کنید که برای اینکه یک تأثیر جهانی روی مردم دنیا داشته باشید، باید ابتدا بتوانید کاملاً روان با آنها ارتباط برقرار کنید. من خودم چنین هدف بلندمدتی را برای خودم در نظر گرفتهام...
- اگر قصد ادامه تحصیل دارید، باید خدمت شما عرض کنم که در مقطع دکترا، علاوه بر اینکه به مدرک زبان، قبل از آزمون جامع نیاز دارید و خیلیها چندین بار باید امتحان بدهند تا امتحانی که من در همان بار اول حدود ۸۰٪ زدم را با نمره ۴۰٪ پاس کنند (یکی را در آزمون EPT دیدم که ششمین بارش بود که از یک منطقه دور به تهران سفر میکرد که در آزمون شرکت کند و هنوز قبول نشده بود!)، از آن مهمتر، در کلاسها، کسی که انگلیسیاش ضعیف است کاملاً تابلو میشود (انگار که یک نفر با سطح پایینتر را در جمع بزرگان راه دادهاند) و کسی که انگلیسی قویتری دارد انگار که کلاس در دستانش است. (بهخصوص رشتههایی مثل کامپیوتر که همه چیز به زبان انگلیسی است)
- انگیزشهای دیگری مثل سفر به خارج از کشور، یا سروکار داشتن با خارجیها در محیطهایی مثل شرکتهای صنعتی و... هم وجود دارند که برای افراد خاصی است و اجباراً پیش آمده.
به هر حال، بدون ایجاد Motivation در خود، هرگز وارد زبانآموزی نشوید چون ممکن است بعد از مدتی بیرغبت شوید و آنرا رها کنید و بعداً هم که انگیزه ایجاد شد، به خاطر آن خاطرهی بد، دیگر سراغش نروید.
۱- کلاس بروم یا در خانه کار کنم؟
این سؤال، خیلی مطرح میشود که آیا بدون کلاس میشود زبان را یاد گرفت؟ پاسخ قطعی من یک کلمه است: خیر!
به خصوص اگر منظور شما دقیقاً زبان انگلیسی باشد و این اولین زبانی باشد که میخواهید یاد بگیرید، به هیچ وجه نمیتوانید در خانه به جایی برسید (حالا اگر مثلاً انگلیسی را به جایی رساندهاید و میخواهید مثلاً مثل من که در مطلب «ویدئو: آموزش مقدمات و توضیحاتی درباره زبان چینی» گفتم، زبان چینی را کار کنید و کلاس در دسترس نیست، بله، با برنامهریزی و همت، ممکن است اما زبان اول به هیچ وجه!). اصلاً به نظر من نباید در خانه این کار را انجام دهید.
دلیل: یادگیریِ مکالمهی زبان نیاز دارد که شما در یک جمع با استاد و دیگر افراد باشید تا بتوانید مکالمه کنید، تنهایی میخواهید با که مکالمه کنید؟ و وجود افراد مختلف در کلاس، بحثهای مختلفی را پیش میآورد و شما دانستههای بسیار بیشتری کسب میکنید. مثال سادهاش این است: شما میرسید به بحث لباسها. بعد، مدرس وظیفه دارد که از افراد کلاس تکتک سؤال کند که شما چه لباسی میپوشید؟ [What are you wearing?] چون در یک کلاس، افراد مختلف، لباسهای مختلف دارند، طبیعتاً شما با کلمات مختلف آشنا میشوید و مهمتر از آن، اینکه: شما خیلی از کلمات و جملات را نمیتوانید خودتان بسازید و مدرس فعلاً کمکتان میکند تا کمکم راه بیفتید. در خانه، شما اگر خیلی زرنگ باشید، فقط چند کلمه و جمله در همان سطح کتاب یاد میگیرید.
از همه مهمتر اینکه: اصلاً دلیل اصلی کلاس رفتن، داشتن یک اجبار و یک بهانه برای دور نشدن از هدف است. یعنی کلاس باعث میشود شما هر طور شده وقتتان را آزاد کنید که برای جلسه فردا مطالعه کنید و چون پول دادهاید و یا حضور و غیاب برای شما و مدرس مهم است، مجبورید حداقل ۶ ساعت در هفته سر کلاس و در جو زبان باشید. شما در خانه، چند روز یا نهایتاً چند ماه اول شوروشوق دارید و منظم (مثلاً روزی یک ساعت) کار میکنید اما به مرور که کارهای مهمتری پیش میآید و از زبان میزنید که به آن کار برسید، کمکم متوجه میشوید مثلاً یک ماه است که اصلاً سراغ زبان نرفتهاید و تمام شد! تمام زحماتتان به باد میرود.
پس: به کلاس، فقط به دید یک بهانه و یک اجبار برای ماندن در جوّ زبان نگاه کنید و نه چیز دیگر.
۲- کلاس خصوصی زبان انگلیسی یا کلاس عمومی؟
یکی از بزرگترین اشتباهات در زبانآموزی، رفتن به کلاس خصوصی است! (مگر در شرایط خیلی خاص)
به همان دلایل بالا شما حتماً باید در یک کلاس عمومی باشید تا در مورد چیزهای مختلف بحث کنید. دلیل دیگر این است: معمولاً کلاسهای خصوصی هزینههای سرسامآور دارند و برای هر کسی مناسب نیستند (بله، اگر شما رئیس یک شرکت هستید و میخواهید خیلی سریع زبان را یاد بگیرید و به یک سفر تجاری بروید شاید کلاس خصوصی مناسب باشد) افراد عادی معمولاً چند جلسه که میآیند میبینند خرجشان خیلی بالا رفت و کمکم بیخیال میشوند و اصلاً یک ذهنیت بدی هم نسبت به کلاس و مدرس و ... پیدا میکنند. من خودم از کلاسهای خصوصی با هزینههای بالا متنفرم! با اینکه برای من به عنوان مدرس سود بیشتری دارد اما چون شخص پول بیشتری داده، فکر میکند باید یک معجزهای در کلاسهای خصوصی رخ بدهد و چون رخ نمیدهد یک حسی در او ایجاد میشود شبیه به اینکه: فلان استاد یا مؤسسه ما رو چاپید!! حواسش نیست که هزینه بالا به خاطر چیز دیگری است نه به خاطر معجزهای که قرار است رخ بدهد! (هزینه بالا برای این است که یک مدرس و یک کلاس را برای شما شاهزاده کنار گذاشتهاند...)
۳- در مسیر زبانآموزی «مانع» زیاد است شما باید از روی همه این موانع بپرید تا به خط پایان برسید.
باید دقت کنید که زبانآموزی از آن کارهاست که خیلی «مانع» دارد. کسی به خط پایان میرسد که با همت، از روی همه بپرد. من وقتی در ۱۵ سالگی وارد کلاس زبان شدم، در کلاسمان حدوداً ۲۰ زبانآموز وجود داشت. هر ترم که پیش میرفتیم، چند نفر به خاطر یکی از موانع از ادامه مسیر باز میماندند و همینطور تعدادمان کمتر میشد. ترم دوم، مثلاً ۱۷ نفر، بعد ۱۵ نفر، ۱۰ نفر، ... ۵ نفر... جاهایی دو تا کلاس را ادغام کردند که به حد نصاب برسد، ... خلاصه به جایی رسیدیم که من یادم هست ترم ۱۵ و ۱۶ من و یکی دیگر از دوستان باقی ماندیم و کلاس، حُکم کلاس خصوصی را پیدا کرد!
۳.۱- برخی از موانع که شما را از زبانآموزی باز خواهد داشت اینها هستند:
۳.۱.۱- در ترمهای اول، معمولاً بهانه این است: این همه کلاس رفتیم هیچچی یاد نگرفتیم!
این بیشترین عامل ترک ادامه مسیر است و معمولاً از طریق افراد منفینگر و تنبل در زمانهای استراحت کلاس منتشر میشود و بقیه هم تأیید میکنند و کمکم همدست میشوند که دیگر ادامه ندهند!
خیلی جالب است: کسانی که توانسته باشند کلاسهای زبان را تا انتها بروند، احتمالاً با نظر من موافق هستند: زبانآموزی، یکدفعه خودش را نشان میدهد! یعنی مثلاً من خودم تا ترمهای حدود ۱۰ فکر میکردم واقعاً چیزی یاد نگرفتهام اما از آن ترمها به بعد یکدفعه انگار همه چیز برایمان آسان شد! جالب است که بعداً فهمیدم در همه کارهایی که نیاز به استمرار دارد همینطور است. مثلاً در کسب و کار، شما تا چند سال اول انگار پیشرفت ندارید، بعد یک دفعه شرایطی پیش میآید که میبینید چقدر پیشرفت کردهاید. حتی در مسائل دینی هم همینطور است؛ شما ممکن است سالها در مسیر دین حرکت کنید و احساس کنید آن نورانیتی که انتظار دارید را ندارید اما وقتی خدا متوجه شد که شما یک بازه طولانی را با استمرار و استقامت پیش آمدهاید ناگهان حالتی در شما به وجود میآورد که احساس میکنید چندین برابر پیشرفت کردهاید... ظاهراً این اوج گرفتن جایزهای است که به کسانی داده میشود که ثابت کنند «پایهاند» و کم نمیآورند. (شاید این آیه این موضوع را واضح کند: إنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي كُنتُم توعَدونَ: آنها که گفتند پروردگار ما «الله» است، سپس استقامت کردند، ملائکه را بر آنها نازل میکنیم تا به آنها القا کنند که نترسید و آنها را به بهشتی که وعده داده شده بشارت دهند)
این تصویر یکی از تصویرهایی است که من سالها پیش دیدم و اگر نمیدیدم مطمئنم خیلی از کارها را کمی مانده به نتیجه رها میکردم؛ خیلی دوستش دارم:
یکی از دلایل که شما فکر میکنید در یک کلاس پیشرفت نکردهاید، این است که خودتان را با کسانی که آن کلاس را نرفتهاند مقایسه نمیکنید، بلکه دائم خودتان را با بهترها مقایسه میکنید! این یک اشتباه مهلک است! همیشه در مسیر پیشرفت، خودتان را با کسانی مقایسه کنید که عقبتر هستند. این به شما انرژی میدهد. البته نباید به جایگاهی که در آن هستید قانع شوید. (آن حدیث زیبا که میگوید: در مسائل دنیایی به پایینتر از خود نگاه کنید تا شاکر شوید و در مسائل آخرتی به بالاتر از خود نگاه کنید تا فکر نکنید کسی شدهاید و غرور بگیردتان. در زبانآموزی هم همینطور است. به پایینتر از خود نگاه کنید تا انرژی بگیرید اما در مورد اینکه هدفتان کجاست، به بالاتر از خود نگاه کنید)
من خودم در کلاسهای مختلف برای اینکه به دانشجوها بفهمانم که چقدر از این کلاس مطلب یاد گرفتهاند، یک دفعه یک دانشجو را که از دم در کلاس عبور میکند و میدانم این کلاس را نداشته یا ترمپایینی است، میکشم داخل و میگویم من یک سری سؤال از تو میپرسم سعی کن جواب بدهی. شروع میکنم از مباحثی که درس دادهام سؤال میکنم! طبیعتاً آن دانشجو هیچکدام از این مباحث به گوشش هم نخورده و فقط لبخند میزند! بعد به دانشجوهای کلاس میگویم: شما پاسخ سؤال را میدانید؟ میگویند: بله... حداقل ده سؤال که پرسیدم، آن دانشجو را آزاد میکنم و به افراد کلاس میگویم: فهمیدید شما چقدر از شخصی که در این کلاس نبوده جلوتر هستید؟
من زمانی متوجه پیشرفتم در زبان شدم که همانطور که در این مطلب اشاره کرده بودم، با یک پیرمرد از U.K رفیق شدم و تا چند ماه روزانه با هم چت میکردیم. من دیدم خیلی راحت میتوانم با او صحبت کنم و منظورم را بفهمانم و او واقعاً میفهمد که من چه میگویم!! [جالب است که یک بار با هم چت ویدئویی داشتیم. بعد از پایان صحبت، او در چت متنی نوشت: صحبت کردنت خیلی حرفهایتر از چت متنیات است! (دلیلش مشخص است: در گفتار، چیزهای روتین بیان میشد که ساده بود و ما خیلی کار کرده بودیم اما در چت نوشتاری بحث گاهی مثلاً به سیاست کشیده میشد و من دایره لغاتم در سیاست قوی نبود)]
این وظیفه مدرس هم هست که راهی برای این کار پیدا کند. مثلاً مدرسی که ما داشتیم هر بار یک شخص خارجی را از شهر صنعتی شهرمان میآورد کلاس و میخواست با او صحبت کنیم... همین که ما میتوانستیم با او ارتباط برقرار کنیم خیلی لذتبخش بود و میفهمیدیم که یک چیزهایی بارمان هست!!
۳.۱.۲- مؤسسهاش خوب نبود!
در این بیش از ۱۵ سالی که در مؤسسات زبان بودهام، افرادی را دیدهام که همه مؤسسات زبان را دور زدهاند (در هر کدام یک ترم گذراندهاند) تا یکی که بهترین است را پیدا کنند، آخرش هم بین این چند انتخاب میمانند و همین باعث میشود هیچ کدام را انتخاب نکنند یا حداقل کلی عمرشان تلف شود و همچنان در ترمهای اول باشند (چون هر مؤسسه آزمون تعیین سطح میگیرد و احتمالاً او را در ترمهای پایینتر از چیزی که هست قرار میدهد) نکته عجیب در مورد انسانها این است که وقتی بین چند انتخاب گیر کنند اگر بتوانند همه را داشته باشند که ارضا میشوند وگرنه معمولاً هیچ کدام را انتخاب نمیکنند! این نکته در تجارت خیلی مهم است! مثلاً مایکروسافت میآید برای تبلت خود ده نوع مدل ارائه میکند! من خودم الان هیچ کدام را نگرفتهام چون تنوع زیاد است اما شرکتی مثل اپل تنوع را بسیار پایین نگه میدارد.
قبلاً گفتم که مؤسسه و کلاس فقط یک بهانه برای این است که شما از زبان دور نباشید. اصلاً مهم نیست که مؤسسهاش بزرگ است یا کوچک، معتبر است یا غیرمعتبر و امثالهم! مهم این است که کلاس در آن به طور جدی تشکیل شود و شما مجبور باشید که کلاس بروید...
۳.۱.۳- کلاس، خوب نبود!
این هم یک بهانه است، مثلاً یک جوان که مثل ما نمیخواهد درگیر چیزی جز چیزهای مثبت بشود، ممکن است بگوید کلاسش دختر داشت من ادامه ندادم. من خودم آن زمان با این موضوع مشکل داشتم اما چشمهایم را پایین میانداختم و به هیچ کس نزدیک نمیشدم تا نکند من را از ادامه مسیر باز بدارد. اما کلی دختر و پسر میشناسم که به نیت زبانآموزی یا تحصیل در دانشگاه میآیند و با چهار تا کلمه صحبت و خنده و شوخی و پیامک و...، یک دفعه خبردار میشوند که: ای دل غافل! ما قرار بود درس بخوانیم، حالا افتادهایم در یک دام که بیرون آمدن از آن به همین راحتیها نیست! و کمکم میبینی مسیرش کلاً تغییر کرد! (روزانه دانشجوهایی میآیند پیش من و میگویند افسردگی گرفتهاند و دلیل اکثر این روحیات، اشتباهاتی مثل عشقبازیهای بیاصول است)
یا ممکن است یکی بگوید افراد کلاس برای خوشگذرانی و خنده آمده بودند نه درس و امثال این بهانهها...
شما خیلی باکمالات وارد کلاس شوید، خیلی جدی درس بخوانید و اجازه ندهید هیچ کس شما را از مسیر اصلی منحرف کند. شما همیشه در این محیطها بدون همرنگ شدن با گمراهها، مسیر اصلی را بپیمایید و یواشکی کلاهتان را بردارید و فرار کنید... بعداً خواهید فهمید که آنها که کلاس را با جای دیگر اشتباه گرفتهاند چقدر ضرر خواهند کرد. ضمن اینکه شما با رفتار خودتان به دیگران بفهمانید که باید چطور رفتار کنند. مثلاً اگر کلاس فقط برای شوخی و جلفبازی آمده، شما از درسخوانها باشید و در عین حال به هیچ وجه از حالت جدی خارج نشوید. (متأسفانه اکثر دخترهای جلف فقط به خاطر همچشمی و اینکه بگویند ما زبان انگلیسی میخوانیم، وارد این محیط میشوند و کلاس را به بیراهه میکشند. اصلاً برایشان مهم نیست که چیزی یاد میگیرند یا نه! فقط دیگران ببینند و بدانند که آنها از در یک مؤسسه زبان با یک تیپ بهاصطلاح خودشان باکلاس، بیرون میآیند کافی است! زمان ما هم در کلاسها از این افراد زیاد بودند و جالب است که نگاهشان که به من میافتاد خندهشان خشک میشد از بس جدی مینشستم و در عین حال بچهدرسخوان کلاس هم بودم)
۳.۱.۴- استادش خوب نبود!
این هم یک بهانه دیگر است! برخی فکر میکنند مثلاً مؤسسات دیگر، استاد از ناف آمریکا آوردهاند! همانطور که گفتم: هر چند مدرس خوب نعمت است اما شما فقط کمی تحقیق کنید که استادی که قرار است با شما پیش بیاید «قابل قبول» باشد و دیگر اعتماد کنید و تا انتها با هماو پیش بروید. هیچ وقت از این شاخه به آن شاخه نپرید. ترجیحاً مؤسسهای را انتخاب کنید که از ابتدا تا انتها با یک استاد شما را پیش ببرد. مؤسسهای که هر ترم یک استاد متفاوت بیاورد معمولاً بازدهی مناسبی ندارد.
مثلاً زمان ما برخی بچههای کلاس (طبیعتاً متوجه میشوید که خانمها! :( ) دائم پشت استاد غیبت میکردند که استاد خیلی از وقت کلاس را میرود بیرون... من میفهمیدم که او عمداً وسط کلاس چند باری میرود بیرون تا ما با هم با زبان مادریمان صحبت کنیم که مغزمان یک استراحت کند (و خودم هم الان این ترفند عالی را در کلاسهای سنگینم پیش گرفتهام و هر بار کلاس را به یک بهانه ترک میکنم که بچهها با هم صحبت کنند) اما آنها فکر میکردند میخواهد وقت کلاس را تلف کند. جالب است که یک بار به گوشش رسید که آنها چنین چیزی گفتهاند، آمد کلاس و گفت: از این به بعد تمام کلاس را به انگلیسی و بدون فوت وقت در خدمتتان هستیم... باور کنید آنقدر کلاس، خشک و سخت شد که همان خانمها حالا میگفتند: کلاس خیلی سنگینه یه وقت استراحت نمیده!!
این نِقزدنها همیشه از طرف برخی افراد بوده! شما به این کارها کار نداشته باشید. اگر استاد قابل قبولی انتخاب کردهاید، به او اعتماد کنید و بدون نِقزدن پیش بروید تا به مرحله شکوفایی برسید.
۳.۱.۵- به درد ما نمیخورد، رها کردیم!
این هم یکی دیگر از بهانههاست که در ترمهای سه و چهار خودش را نشان میدهد. شخص فکر میکند انگلیسی را برای این یاد میگیرد که الان در خیابان با دیگران انگلیسی صحبت کند و چون هیچ کس نیست که با او صحبت کند پس به دردش نمیخورد! حواسش نیست که اگر زبان را به مرحله روانشدن برساند و واقعاً اهل مطالعه باشد، یک دنیای جدید و لذتبخشی به رویش گشوده میشود. در تمام محیطها کسی که انگلیسی را خوب بلد است، چند سر و گردن از بقیه بالاتر میرود. فقط باید بتوانید برای زبان خود کاربرد ایجاد کند که توضیح خواهم داد.
فراموش نکنید: یادگیریِ هیچ علمِ مُجازی ضرر ندارد و قطعاً به درد شما خواهد خورد. خود را تا میتوانید درگیر علم کنید. گاهی یک جمله که در این مسیر یاد میگیرید، شما را به سعادت دنیا و آخرت میرساند. شیطان دائم شما را وسوسه میکند که آنها که یاد گرفتند به کجا رسیدند؟ بیخیال! / آیه: شیطان دائم شما را به «فقر»(فقر مالی، فقر علمی، فقر دینی، فقر در تفکر و...) دعوت میکند.
اگر تن به کار علمآموزی بدهید و جا نزنید، شیرینیِ میوههایش چنان شما را مجذوب میکند که دلتان میخواهد تمام زندگیتان را خرج علمآموزی کنید! (قبلاً گفته بودم که رمز موفقیت در همه کارها همین دو کلمه است: حق و صبر! همین! دنبال چیز مفید یعنی حق باشید و در این راه فقط باید صبور باشید. سوره عصر: قسم به عصر که انسان در خُسران است، مگر کسانی که ایمان داشته باشند و به «حق» و به «صبر» چنگ بزنند. علمآموزی یک نوع «حق» است، اگر «صبر» را هم ضمیمهاش کنید، آنوقت خواهید فهمید که آنها که ایندو را نداشتند چه خُسران بزرگی خواهند داشت و اگر شده یک روز به عمرشان باقی مانده باشد، میفهمند که چه کلاه بزرگی سرشان رفته است. شخصاً در مسیر علمآموزی آنقدر سختیها کشیدهام. آنقدر استرسها داشتهام که نگو و نپرس اما کمکم متوجه شدم که این سختیها همچون درد زایمان است که اگر تحمل کنی، نوزادی به تو عطا میشود که خستگی دوران علمآموزی صدها برابرش از تنَت بیرون میرود)
۴- یادگیری زبان چند سال طول میکشد؟ آیا دورههای فشرده، مورد تأیید هست؟
دقت کنید که زبانآموزی کپسول ندارد که شما بالا بیندازید و یک دفعه زبان را فول شوید! به یک نوزاد نگاه کنید. چقدر طول میکشد تا بتواند به طور کامل به زبان مادریاش صحبت کند؟ تازه او هر لحظه دارد با آن زبان کار میکند اما شما چون در یک کشور غیرانگلیسیزبان هستید، نهایتاً چند ساعت در هفته با زبان انگلیسی درگیر میشوید، پس خیلی بیشتر از بازهای که یک نوزاد نیاز دارد نیاز دارید تا روان شوید.
من خودم حدوداً چهار سال کلاس میرفتم و بازهی پیشنهادیام برای همه همین ۴ سال است. (زمان ما دورههای Interchange بود که ۱۶ ترمی بود. الان معمولاً Top Notch در ۸ ترم تدریس میشود)
شما باید خیلی زودتر از زمانی که به زبان نیاز پیدا خواهید کرد کار زبانآموزی را شروع کنید و باحوصله پیش بروید. اصلاً عجله نکنید. عجله ممکن است باعث شود شما فکر کنید که استعداد ندارید یا کلاس مفید نبود و رهایش کنید.
پس، ملاک را روی ۴ سال قرار دهید اما اگر زودتر توانستید به جای مطلوب برسید که چهبهتر! (این به گذشتهی تحصیلی شما هم ربط دارد. مثلاً در راهنمایی و دبیرستان چطور زبان انگلیسی را پاس کردید؟ من شخصاً از همان ابتدا چون بچهخرخوان کلاس بودم و انصافاً مدرسان دلسوز و نابغهای هم داشتیم، انگلیسیام عالی بود. طوری که یادم هست در دوران راهنمایی از برگه امتحان یک غلط از مدرس گرفتم. به مدیرمان که سر امتحان بود اشاره کرد و با حالت تشویقی گفت: ببین آقا، دانشآموز دیده بودید از معلمش غلط بگیره!؟ :) )
دورههای فشرده به جز در شرایط خاص به هیچ وجه برای مکالمه پیشنهاد نمیشود. اگر عجله ندارید، همان کلاسهای معمولی را شرکت کنید. اما اگر برای کنکور و مدرک زبان دکترا و امثالهم نیاز دارید، آن بحثش چیز دیگری است؛ دیگر کار شما از کار گذشته و مجبورید با داروهای انرژیزای کمفایده کار را پیش ببرید. (در این مورد، باید از خروجیهای قبلیِ آن دوره سؤال کنید که مفید بود یا خیر)
۵- پس از یادگیری، تثبیت لازم است
همیشه پس از یادگیری هر چیزی تثبیت لازم است. اصطلاح تثبیت در حفظ قرآن بیشتر استفاده میشود. شما پس از حفظ یک سوره وارد مرحله تثبیت میشوید. باید هر چند روز یک بار آنرا تکرار کنید و همینطور این بازه را افزایش دهید تا کمکم مغز شما آن دادهها را جزء دادههای همیشگی و دمدستی قرار دهد و نبرد آن آخرهای مغز آرشیو کند.
زبان هم همینطور است. اگر فکر کردهاید که پس از یک دوره، زبان را یاد میگیرد و تا آخر عمر یادتان میماند، سخت در اشتباهید! هزاران نفر بودهاند که کلاس رفتهاند و در حد عالی یاد گرفتهاند، اما مثلاً به خاطر درگیریهای ازدواج و... رها کردهاند و بعد متوجه شدهاند که دیگر هیچ چیز یادشان نیست!
۵.۱- راههایی برای تثبیت
۵.۱.۱- تدریس!
روشهای مختلفی برای تثبیت هر دانشی وجود دارد؛ اما بلاشک بهترین راه، تدریس است. اگر بتوانید پس از رسیدن به یک حالت خوب و روان، در یک مؤسسه مشغول به تدریس به ترمهای پایین شوید، عالی میشود. من خودم این کار را کردم. در مؤسسهای که کامپیوتر تدریس میکردم، شروع به تدریس زبان هم کردم و بعداً کلاسهای مختلف داشتم که افراد به صورت گروهی اما خصوصی میآمدند و خلاصه چند سال درگیر تدریس شدم و این فوقالعاده مؤثر بود.
-- یک نکته ارزشمند: همیشه به این نیت چیزی را یاد بگیرید که میخواهید بهزودی آنرا تدریس کنید
من این ترفند بسیار بسیار بسیار ارزشمند را از دوران ابتدایی همیشه با خودم همراه داشتهام! از ابتدایی به تدریس علاقه داشتم و یک تخته سفید که الان هم کنارم هست داشتم که هر چیزی یاد میگرفتم میآمدم به برادر کوچکتر یا برای خودم تدریس میکردم و این باعث میشد که درسها را طوری گوش و یادداشت کنم که در تدریس کم نیاورم.
اگر شما با این دیدگاه وارد هر کلاسی شوید، جزئیترین جملات استاد هم برای شما مهم میشود و آنها را یادداشت میکنید و خوب به خاطر میسپارید و اصلاً یک استرس دوستداشتنی همیشه در وجودتان خواهد بود که کمک میکند چیزها را بهتر در ذهن نگه دارید چون مغز شما فکر میکند که آنها را به زودی برای ارائه نیاز خواهد داشت پس باید یک جای مهمتر ذخیره کند و بهتر نگاهشان دارد. اما اگر با این نیت که فقط درسها را بشنوید وارد کلاس شوید، مغز مثل همه شنیدههای روزمره با آن دادهها رفتار میکند... شما چقدر چیزها دیروز شنیدهاید که جزئیاتش را یادتان نیست... (اگر با روش عملکرد مغز که در مطلب مرتبط با «علوم اعصابِ شناختی» به آن اشاره کردم آشنا باشید، میدانید که مغز دادهها را به تناسب اهمیت، در جاهای مختلفی ذخیره میکند. هر چقدر از یک چیز بیشتر استفاده کنید آنرا در جای دمدستیتری قرار میدهد و هر چقدر کمتر استفاده کنید، آنرا کمکم عقبتر میبرد و آرشیو میکند و فقط با یک سری جرقه به یاد خواهید آورد... دقیقاً مثل RAM و Storage در کامپیوتر. اگر چیزی مهمتر باشد روی RAM قرار میگیرد اما اگر برای مدتی مثلاً برنامهای که باز کردهاید را استفاده نکنید، کمکم آنرا به Storage منتقل میکند...)
۵.۱.۲- راه دیگر برای تثبیت: تحصیل در رشته زبان
اگر رشتهای بهجز زبان انگلیسی دارید، همانطور که در مطلب «پیشنهاد برای فارغ التحصیلان: در رشتههای دیگر تحصیل کنید!» گفتم، میتوانید مثل من، در دانشگاه پیام نور که نیازی به حضور در کلاسها ندارد، به عنوان رشتهی دوم در رشتههای زبان تحصیل کنید. اصلاً هدف اصلی من از تحصیل در این رشته همین بود که مجبور باشم که به زبان نزدیک باشم و به جای پسرفت، دائم مجبور به پیشرفت باشم و از طرفی، آنچه در کلاسهای مکالمه یاد گرفتم را حالا به صورت آکادمیک یاد بگیرم. (این ایده، معرکه است! شما ابتدا در کلاسهای مکالمه برای خواندن متون روتین آماده میشوید، سپس در رشتهای مثل مترجمی یا ادبیات زبان انگلیسی، با متون سختتر آشنا میشوید...)
۵.۱.۳- راه دیگر برای تثبیت: همه چیز را در اطراف خود انگلیسی کنید
افسوس میخورم وقتی میبینم یک کاربر مثلاً سیستم عامل گوشیاش یا منوهای مرورگرش را فارسی کرده! تصور کنید! او میتوانست در محیط انگلیسی، مجبوراً کلی کلمه و عبارت انگلیسی را مرور کند اما حالا آن پیغامها هیچ باری جز معنی فارسیشان ندارند!
به هیچ وجه از محیطهای فارسی استفاده نکنید. سعی کنید تا میتوانید همه چیز را به صورت انگلیسی دنبال کنید. مثلاً من سعی میکنم گهگاه اخبار را به جای شبکه یک، از طریق شبکه PressTV دنبال کنم.
۵.۱.۴- راه دیگر برای تثبیت: تماشای فیلمهای آموزشی رشتهتان یا فیلمهای مستند علمی و...
در مورد این ایده در مطلب «چگونه از طریق تماشای فیلم، زبان انگلیسی خود را تقویت کنیم؟» به طور مفصل صحبت کردهام که پیشنهاد میکنم حتماً مطالعه کنید.
اگر به طور مثال رشته شما کامپیوتر است و مثلاً به شبکه یا برنامهنویسی و... علاقه دارید، پس از رسیدن به یک حالت مطلوب در زبان، از این پس فقط و فقط از آموزشهای انگلیسی برای هر مبحث استفاده کنید. من صدها مجموعه آموزشی در زمینههای مختلف و فیلم مستند علمی را دیدهام و جملات مهمشان را در برگههایی که کنارم آویزان است یادداشت کردهام...
همانطور که در آن مطلب گفته بودم، دیدن «فیلم سینمایی» بسیار کار اشتباهی است. هرگز سمت فیلمهای سینمایی نروید که قطعاً شما را از مسیر اصلی منحرف میکنند. (فیلمهای سیسنمایی در این دوران، هدفی جز انحرافات اخلاقی ندارند و اصلاً ذهن شما را ناآرام و حواس شما را پرت میکنند و آخرش میفهمید هیچ فایدهای نداشت. آنقدر فیلمهای مستند عالی و آموزشی مفید وجود دارد که دیگر بهانهای برای رفتن به سراغ فیلمهای سینمایی وجود ندارد)
سمینارهای سایت TED.com هم عالی هستند و من خودم هر هفته باید چند تایی از آنها را با زبان و زیرنویس انگلیسی ببینم تا ذهنم فکر نکند دیگر به زبان نیاز ندارم!
۶- من امکان حضور در کلاس را ندارم، هیچ راهی ندارد در خانه یاد بگیرم؟
اگر واقعاً انگیزه داشته باشید و قول بدهید که حداقل هفتهای سه روز و روزی ۲ ساعت، مثل کلاسِ درس به زبان بچسبید، چرا، میتوانید از دورههای ویدئویی که شبیه کلاس واقعی است استفاده کنید. قطعاً بهترین پیشنهاد، مجموعه English for You است که ۸ سال پیش معرفی کرده بودم. من خودم تمام آن دوره را هم تماشا کردهام از بس برایم جالب بود. این دوره، مثل دورههای مسخرهای مانند Extra نیست که هدف اصلیاش ترویج فساد باشد تا آموزش زبان! خیلی شیک توسط اساتید خوشاخلاق تدریس شده.
۷- نکته پایانی:
در نهایت دقت کنید که یادگیری زبان انگلیسی نباید باعث شود مثل برخی بیجنبهها خیلی زود، فرهنگ غنی ایرانی-اسلامی خود را کنار بگذارید. اینکه یک نفر دو ترم زبان بخواند بعد کمکم، «باشه»هایش به OK تبدیل شود و «ممنون»هایش به «مرسی» و فارسینوشتنهایش به Finglishنوشتن تبدبل بشود، اینها یک نوع بیجنبهبازی است و اگر به همین راحتی شما تحت تأثیر یک چیز قرار بگیرید، مشکلات بزرگی در زندگی پیدا خواهید کرد.
والا ما در این سطح، یک بار هم از کلمه OK یا مرسی در مکالمات فارسیمان استفاده نکردیم. اگر یک نفر پیدا بشود که نشان دهد من یک پیامک یا هر متنی به صورت فینگلیش تایپ کرده باشم، به او جایزه میدهم. هیچ وقت در تدریس و... از کلمهای که «نام خاص» نباشد و معادلش را در فارسی داشته باشیم استفاده نکردهام. به دانشجوها میگویم اگر خواستید من کل کلاس را به انگلیسی برگزار کنم اما اینکه به فارسی باشد و کلماتی مثل OK و View و اینجور چیزها که برخی افراد که عقده باکلاس بودن دارند استفاده میکنند را نمیتوانم بهکار ببرم.
یا اینکه یک دختر یا پسر، حالا که کلاس زبان میرود فکر کند مثل همان ویدئوهای آموزشی که در کلاس میبیند میتواند همانطور روابط آزاد با دیگران داشته باشد یا تیپش بشود مثل آن ویدئوها و... اینها همه یک خط انحرافی است که از سرعت شما به سمت هدف میکاهد.
خوب، این هم پاسخی نسبتاً کامل به سؤالی که بیشتر از هر سؤالی از من میشود.
خلاصه بحث این شد:
۱- ابتدا در خود انگیزه و مُحرِّک ایجاد کنید.
۲- کمی تحقیق کنید و یک مؤسسه خوب و یک استاد خوب در آن مؤسسه که ترجیحاً تا انتهای دورهی زبانآموزی با شما باشد، انتخاب کنید.
۳- به هیچ وجه از این مؤسسه به آن مؤسسه و از این استاد به آن استاد نپرید.
۴- با حوصله و صبر، سعی کنید حداقل ۴ سال درگیر زبانآموزی باشید.
۵- با ویدئوها و دیگر ابزارهای کمکآموزشی مثل خواندن کتابهای داستان Chicken Soup for the Soul و دیگر کتابهای داستان، دامنه لغات خود را افزایش دهید. (سعی میکنم لیستی از کتابهایی که من در طی زبانآموزیام خواندم را بعداً ارسال کنم)
۶- پس از اتمام یادگیری، به «تثبیت» آن مشغول شوید.
۷- پس از مدتی با ابزاری که به دست آوردهاید (یعنی زبان انگلیسی) به سراغ زبانهای دیگر بروید.
اگر تا الان شروع نکردهاید، من منتظرم که ببینم یک روز در بخش نظرات این مطلب نوشتهاید که من به پیشنهادات شما عمل کردم و رفتم دنبال زبانآموزی و الان تمام شده و بسیار بیشتر از قبل احساس خوشبختی میکنم.
فراموش نکنید: خود را همیشه در مدار علمآموزی نگه دارید و از این مدار خارج نشوید...
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند