در مطالب قبل چند باری قول داده بودم که یک سری مطلب درباره موفقیت ارسال کنم. خیلی با خودم کلنجار رفتم که این مطالب ارسال شود یا خیر؟ چون ممکن است صحبتهایی مطرح شود که مخاطب فکر کند مثلاً نویسندهی مطلب (که بنده باشم) خودش را موفق در دین و دنیا میداند! همین ابتدای مطالب خواهش میکنم چنین برداشتی را از مطالب نداشته باشید چون برداشت بسیار خطرناکی است. از نظر بنده باید کسی را موفق بدانیم که حداقل دو نسل از مرگ او گذشته باشد! یعنی نمیتوان انسان زنده را موفق دانست چون تا لحظه مرگ هر چیزی ممکن است تغییر کند! بسیاری از افراد بودهاند که در طول زندگی تا قائم مقامی رهبری انقلاب اسلامی هم پیش رفتهاند اما کمی مانده به انتهای زندگی کلاً مسیرشان عوض شده و از فتنهگران علیه نظام اسلامی شدهاند. بسیاری نیز بودهاند که از نظر دنیایی موفق بودهاند اما ناگهان خبری درز میکند و میفهمیم تمام آن موفقیتهای دنیایی به پشتوانه کارهای غیرقانونی بوده است و او اکنون در صف اعدام است! و حتی خیلیها بودهاند که خودشان عالی عمل کردهاند اما نسل بعد از آنها یعنی فرزندانشان تمام زحمات آنها را به باد دادهاند؛ من حتی این افراد را نیز موفق نمیدانم.
به هر حال، مخاطب عزیز، مطالبی که در این سری مقالات میگویم فقط و فقط به دیدهی یک سری تجربه و پیشنهاد نگاه کنید که میتواند از طرف شما پذیرفته یا رد شود. هیچ برداشتی نسبت به نویسنده نداشته باشید. به طور مثال بنده نماینده دین نیستم. اگر اینجا نکاتی دینی بیان کردم و شما مثلاً یک روز دیدید من یک کار غیردینی انجام دادم، اگر بنده (یا هر شخص دیگری) را نماینده اسلام بدانید، ممکن است در نگاهتان به اسلام (این گنجینه بینظیر و خدشهناپذیر) تأثیر منفی بگذارد.
مقدمه
تعریف اولیه از موفقیت
من تعریف خاصی از موفقیت دارم که پیش از این در مطلب «موفقیت چیست؟ انسان موفق کیست؟ (یک نظر کاملاً شخصی)» اظهار داشتهام: اگر به من شخصی را بدهید و بگویید که از او یک تست بگیر و ببین آیا او انسان موفقی هست یا خیر؟، من در ابتدا از او خواهم پرسید: فکر میکنی هدف از خلقت تو چه بوده؟ او در پاسخ به این سؤال ممکن است هر جوابی بدهد؛ جواب او مهم نیست (مثلاً ممکن است بگوید خلقت ما هدف خاصی نداشته است [پوچگرایی]، یا بگوید برای عبادت آفریده شدهایم [اسلام] یا بگوید برای رسیدن به آرامش خلق شدهایم یا بگوید برای رسیدن به لذت خلق شدهایم [لذتگرایی غربی] یا بگوید برای کسب مال بیشتر خلق شدهایم [یهودیت] و هر جواب دیگری) او هر جوابی که داد باید بتواند تمام رفتارها و تصمیمات زندگیاش را بر اساس آن هدف توجیه کند. اگر توانست این کار را انجام دهد ما میگوییم او انسان موفقی است…
مثلاً اگر بگوید برای رسیدن به آرامش خلق شدهایم، باید بتواند توجیه کند که چرا الان بیدار است؟ آرامترین حالت در انسان خواب است بنابراین او باید دائم در خواب باشد! یا تلاش کند که به این حالت برسد که دائم در خواب باشد! (اگر این موضوع منطقی نیست پس یعنی این هدف، هدف درستی نیست!) و یا اگر بگوید «برای لذت بردن آفریده شدهایم» باید توجیه کند که چرا یک لحظه از کار لذیذی که در ذهن دارد فارغ میشود؟
این بحث خودش از آن بحثهای فلسفی است که چند هزار سال است که فلاسفه در مورد آن کتاب مینویسند و بحث میکنند! من در یک مطلب مجزا درباره تعریف موفقیت مجدداً بحث خواهم کرد اما علیالحساب ما در این سری مقالات فرض را بر این میگذاریم که شخص به آخرت ایمان داشته باشد و در حقیقت مسلمان از نوع شیعه باشد. (یکی از نکات این است آیا باید موفقیت را به صورت «بومی» تعریف کرد؟ یعنی موفقیت در کشوری شیعی مثل ایران تعریفی متفاوت از موفقیت در کشوری مثل آمریکا خواهد داشت؟)
بنابراین با توجه به ایمان به آخرت، من با توجه به شناختی که از اسلام دارم، کسی را موفق میدانم که هم دنیایش را آباد کرده باشد و هم آخرتش را.
منظور از آباد کردن دنیا چیست؟
با توجه به آنچه ما در اسلام داریم، به طور خلاصه، منظور این است که شخص در زندگی، سائل (گدا) نباشد و حتی به حدی رسیده باشد که بتواند به دیگران انفاق نیز کند و البته هر چه بیشتر و زیرکانهتر تلاش کند و شرایط مادی بهتری داشته باشد از نظر دنیایی او را موفقتر میدانیم.
منظور از آباد کردن آخرت چیست؟
منظور از این حالت، به طور خلاصه، عمل به واجبات و ترک محرمات است. و هر چه شخص در این مسیر بیشتر پیش رفته باشد (یعنی عمل به مستحبات و ترک مکروهات و در حد اعلا ترک شبهات) ما این شخص را از نظر آخرتی موفقتر میدانیم.
با توجه به این تعریف، من کسی که در دنیا به سرمایه عالی رسیده باشد و همه دنیا هم او را بشناسند (مانند آنتونی رابینز و برایان تریسی و حتی بیلگیتس که سرمایهدارترین فرد دنیاست…) را موفق نمیدانم چون با آن موفقیت در آخرتی که ما میشناسیم فاصله زیادی دارند. (حداقل فاصله این است که آیا بر علیه ظلمی که کشورشان به کشورهای دیگر میکند جبهه گرفتهاند و تلاش کردهاند؟ آیا واقعاً برای رشد اخلاق بشری قدم برداشتهاند یا اینکه دانستند که مثلاً الکل ضرر دارد، فحشا ضرر دارد و… و دقیقاً در ترویج آنها گام برداشتند!؟) و از آن طرف کسی که واجبات را به طور کامل انجام دهد و محرمات را ترک کند اما از نظر دنیایی به بهترین حالتی که میتوانسته نرسیده باشد، این شخص را نیز موفق نمیدانیم. (دقت کنید که ممکن است شخصی باشد که به آن مرحله از موفقیت دنیایی برسد اما خودش به خواست خودش از آن دست بکشد و به دیگران انفاق کند؛ این حالت منافاتی با موفقیت ندارد و چه بسا بهترین حالت موفقیت است. مانند امام علی علیه السلام که دشمنش معاویه در وصف او گفت: به خدا قسم اگر او را دو انبار پر از طلا و کاه باشد، نخست انبار طلا را ببخشد و سپس انبار کاه را)
به هر حال، دقت کنید که ما به دنبال این نیستیم که بگوییم شما چگونه پولدار شوید و از آن طرف برای رسیدن به این هدف، آخرت شما را نابود کنیم. فرق این سری مقالات با کتابهای موفقیتی که این روزها بسیار پرفروش هستند این است که در این مقالات ما سعی میکنیم دنیا و آخرت مخاطب را به طور همزمان پیشرفت دهیم و اصلاً جدایی این دو مورد یک خط انحرافی بزرگ است. کسی که دنیای موفقی داشته باشد و در دین موفق نباشد یک جایی خرابکاری خواهد کرد و دنیایش خرابتر از قبل میشود و کسی که آخرت خوبی داشته باشد و دنیای خوبی نداشته باشد هم ممکن است به فقر و دریوزگی بیفتد و به مرور نگاه او به دین چنان بد شود که آخرتش را خرابتر کند! (احادیث در مذمت فقر کم نیستند: پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: «کَادَ الفَقرُ اَنْ یَکُونَ کُفراً»؛ (نزدیک است که فقر به کفر بیانجامد) و فرمود: «اَلفَقرُ، اَلمُوتُ الاَکبَرُ»؛ (فقر، مرگ بزرگتر است) یعنى فقیر بدتر و بیشتر از یکبار مىمیرد. امام علی هم فرمود: «مَنْ اِبْتَلَى بِالفَقرِ اِبتَلَى بِاَربَعِ خِصَالٍ: بِالضَّعفِ فِى یَقِینِهِ، وَ النُّقصَانِ فِى عَقلِهِ وَ الرّقَّهِ فِی دِینِهِ، وَ قِلّهِ الحَیَاءِ فِى وَجهِهِ، فَنَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الفَقرِ»؛ (کسى که مبتلا به فقر شود مبتلا به چهار خصلت مىگردد: به ضعف در یقین، نقصان و کمبود در عقل، سستى در دین و کمبود حیاء در صورتش -یعنى فقر موجب بىحیائى و پاره شدن پرده حیا مىشودـ پس پناه مىبریم به خدا از فقر).)
با توجه به این مقدمه مهم، برویم سراغ اصل مطلب:
مثبتاندیشی؛ مهمترین و اولین شرط موفقیت
در روانشناسی اخیراً (یعنی دقیقاً بیست سال پیش در سال ۱۹۹۸) شاخهای به وجود آمده است به نام Positive Psychology یا «روانشناسی مثبتگرا». در ویکیپدیا آمده است: روانشناسی مثبت این پیام را میدهد که هیجانهای مثبت ارزش پرورش یافتن را دارند اما نه تنها به صورت یک هدف نهایی، بلکه به صورت روشی برای رسیدن به رشد و شکوفایی روان شناختی.
در صفحه ۲۵۲ کتاب «روانشناسی در قرآن؛ مفاهیم و آموزهها» آمده است:
روانشناسی مثبت یکی از جدیدترین شاخههای روانشناسی است که بر موفقیت انسان تمرکز دارد. در حالی که بسیاری دیگر از شاخههای روانشناسی بر رفتارهای نابهنجار تمرکز میکنند، این شاخه به جای توجه به ناتوانیها و ضعفهای بشری، روی تواناییهای انسانها متمرکز شده است؛ تواناییهایی از قبیل شاد زیستن، لذت بردن، قدرت حل مسأله و خوشبینی.
در سال ۱۹۸۸ سلیگمن به ریاست انجمن روانشناسی آمریکا (APA) برگزیده شد و روانشناسی مثبت موضوع اصلی دوره او قرار گرفت. از سلیگمن به عنوان پدر روانشناسی مثبت معاصر یاد میکنند.
برخی موضوعات و مباحث عمده و مورد توجه در روانشناسی مثبت عبارتند از: شادی، خوشبینی، مراقبت و توجه، شرافت و پاکدامنی، شخصیت قوی، امید، تفکر مثبت، انعطافپذیری و…
در کل مشخص است که هدف از این شاخه از روانشناسی این است که در پس اتفاقاتی که مردم عادی آنها را مخرب و منفی میدانند شما نکات مثبت و انرژیبخش را ببینید و با این برداشت به سلامت و شادابی زندگی خود بیفزایید.
این روزها این روانشناسی مورد توجه بسیاری از مردم قرار گرفته و شاید بتوان گفت به طور روزانه در این زمینه کتاب منتشر میشود و البته که کار خوبی است.
من معتقدم اگر من فقط همین مثبتاندیشی را به یک شخص هدیه کنم، او خودش مسیر موفقیت در دین و دنیا را خواهد یافت.
اهمیت این موضوع آنقدر است که اگر کسی نخواهد مثبتاندیش باشد، مانند کسی است که خودش را به خواب زده و شما تلاش میکنید که او را بیدار کنید! او هرگز بیدار نخواهد شد…
آیا اسلام از روانشناسی مثبت و مثبتاندیشی حمایت میکند؟
اتفاقاً اگر بگوییم اسلام «مثبتاندیشترین دین الهی» است اشتباه نکردهایم! آیات و روایات «بسیار فراوانی» درباره نگاه مثبت به اتفاقات داریم که هر کدامشان در زندگی مؤمن معجزه میکند.
از آن آیه مشهور «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً مِنَ الظّنِ. إنّ بعضَ الظّنِ اثمٌ» (ای کسانی که ایمان آوردهاید، به شدت از سوء ظن (منفینگری) به یکدیگر بپرهیزید؛ چرا که برخی سوء ظنها گناه است) بگیرید تا آن داستان مشهور که امام سجاد (علیه السلام) از مقابل خانهی یکی از مؤمنین میگذشت. آن شخص بنایی میکرد. امام پرسید: چه میکنی؟ گفت: سوراخی در مطبخ (آشپزخانه) ایجاد میکنم که «دود» بیرون برود. امام فرمود: اینطور بگو: سوراخی ایجاد میکنم که «نور» داخل بیاید. شما در زندگی مثبتاندیشترین انسانهای تاریخ چنین نگاه زیبا و زیرکانهای نخواهید یافت!
کتابها و مقالات زیادی درباره مثبتاندیشی در اسلام و قرآن نوشته شده است که با یک جستجوی ساده قابل مشاهده هستند. به این روایت دقت کنید: پیامبر میفرماید: عمل انسان مؤمن بسیار شگفتآور است چرا که همهی اعمالش برای او خیر است اگر به او خوشی یا شادی برسد شکر میکند و این شکر برایش خیر است (نزد خداوند حسنه دارد) و اگر مصیبت و سختی به او برسد صبر پیشه میکند و این صبر برایش خیر است (نزد خداوند حسنه دارد) و این پاداش (و این معادله) برای کسی به غیر از انسان مومن نیست.
برای مشاهده آیات و روایات بیشتر به کتاب «روانشناسی در قرآن؛ مفاهیم و آموزهها» نوشته حجة الاسلام دکتر محمد کاویانی مراجعه نمایید.
چرا باید مثبتاندیش بود؟
من به همه کسانی که در این باره با آنها بحث میکنم، دو لیوان را نشان میدهم یا میگویم تصور کنند:
میگویم ببین: من به تو میگویم لیوان سمت راست یک آب گوارا از چشمه اعلا است و لیوان سمت چپ یک آب گلآلود و مسموم! هر کدام را که خواستی انتخاب کن و بنوش. منفینگری یعنی انتخاب لیوان سمت چپ! باور نمیکنید برخی افراد لیوان سمت چپ را انتخاب میکنند؟
شخصاً فکر میکنم بدترین عذاب برای یک انسان در دنیا این است که خداوند نگاه مثبت را (به خاطر برخی اشتباهات خود شخص) از او بگیرد و او صاحب یک نگاه منفی شود! زندگی دنیا و بالطبع، آخرت او تباه میشود.
در مورد اینکه اشتباهات خود شخص باعث میشود مثبتاندیشی را از دست بدهد، این آیه کلیددار را بخوانید: الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ
شیطان به شما فقر (منفی) را وعده میدهد و شما را به فحشا امر میکند در حالی که خداوند به شما آمرزش و فضل از جانب خودش (مثبت) را وعده میدهد.
حالا با توجه به آن آیه، این آیه وحشتناک را بخوانید: وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ
هر کس از ذکر خدای رحمان غافل شود، برای او شیطانی را میگماریم تا همنشین او باشد! و آن شیاطین این افراد را از راه راست (مثبت) باز میدارند در حالی که خودشان فکر میکنند در راه راست و هدایت قرار دارند!
پژوهشهای فراوان و تجربیات فراوانتر ثابت میکند که انسان منفینگر بیمارتر، کمانرژیتر، فقیرتر و در مجموع بسیار ناموفقتر از یک انسان مثبتاندیش است.
این یک حقیقت اثباتشده است که «منفی، منفی را جذب میکند» و «مثبت، مثبت را جذب میکند». هر چقدر منفینگرتر باشید خواهید دید که اتفاقات منفی بیشتری در زندگیتان رخ میدهد. این قانون طبیعت است؛ و هر چقدر مثبتاندیشتر و مثبتنگرتر باشید مثبتهای بیشتری به زندگیتان جاری میشود.
خندهدار نیست؟: وقتی میتوان از زندگی لذت برد، چرا باید بیهوده خود را به رنج افکند؟
دلایل منفینگری
شخص ممکن است به دلایل مختلف دچار این بیماری روحی شود:
۱- مسائل ژنتیکی (ارث)
بسیاری از اختلالات روحی زمینه ژنتیکی دارند؛ یعنی از پدر و مادر به ارث میرسند. همانطور که در تصویر زیر (از کتاب روانشناسی عمومی دانشگاه پیام نور) میتوان دید، مثلاً اختلال «شخصیت ضد اجتماعی» (یعنی کسی که در جامعه، قانونگریز و خلافکار است) یک «آمادگی ژنتیک» لازم دارد.
در منفینگری نیز به همین صورت است. اکثر افراد منفینگر، پدر یا مادری منفینگر دارند.
اما خوشبختانه میتوان با تلاش جدی بر این ویژگی ارثی غلبه کرد و برای نسلهای بعد یک «ژن خوب» به جای گذاشت.
۲- مزاج
من درباره مزاج در مطلب «آشنایی با موضوع مهمی به نام «مزاج» در نیم ساعت» به طور کامل صحبت کردهام. همانطور که آنجا گفتهام، مزاج سوداوی یعنی منفینگری محض! و متأسفانه به خاطر تغییر نوع خوراکیها در جوامع بشری به خوراکیهای سرد (مثل سوسیس و کالباس و گوشت گاو و…) و همینطور زندگی ماشینی (زندگیای که صبح تا شب با دیوار طرف است تا درخت و گل و چمن) تقریباً مزاج اکثر افراد در حال تغییر به سوداوی است و این یعنی جوامع بشری به سمت منفینگری بیشتر در حرکت هستند.
مثلاً من به عنوان کسی که یک سوداوی تمامعیار هستم، کاملاً در وجودم متوجه میشوم که از هر رفتار و اتفاقی در ابتدا یک برداشت منفی به ذهنم خطور میکند و البته خواهم گفت که چطور این مشکلات را میتوان درمان کرد.
به هر حال، در تست مزاج که در مطالب مرتبط با مزاج قرار دادهام شرکت کنید. اگر یک سوداوی هستید، بیش از بقیه مزاجها در خطر منفینگری هستید.
اگر این مشکلات به موقع درمان نشود، هر چه به سن پیری نزدیکتر میشوید تشدید میشود و به مرور تبدیل به بیماری «پارانوئید» (سوء ظن شدید) خواهد شد. کسانی که به این بیماری مبتلا میشوند، به در و دیوار شک میکنند! به طور مثال به همسر خود (حتی اگر پیرزن است!) شک میکند که او دارد به من خیانت میکند و با فلان مرد مراوده دارد! یا مثلاً در غذا سم ریخته که من را بکشد و برود همسر فلان مرد بشود! یا فرزندانم میخواهند من را بکشند و... خلاصه بدترین بیماری را این بیماری میدانند چون شخص حتی به پزشک و دارو شک دارد و نمیخورد که درمان شود!
۳- محیط و اجتماع
اگر شما از نظر ژنتیکی و مزاج شانس آورده باشید و زمینه منفینگری نداشته باشید اما منفینگری دست از سر شما برنمیدارد! کافیست در یک خانواده باشید که اکثر افراد خانواده منفینگر شدهاند. یا مثلاً مانند من در شهری باشید که اکثراً سوداوی و منفینگر هستند! یا مثلاً در کانالی عضو شوید که دائم در حال سیاهنمایی جامعه ایران است یا مثلاً مشتری اخبار ملعونی مثل اخبار ۲۰:۳۰ باشید که هر چه میکشیم از این اخبار میکشیم! اخباری که میگردد و مردم را هم تشویق میکند که ای مردم بگردید هر چیز منفی در جامعه دیدید فیلم بگیرید و برای ما بفرستید!! تصور کنید! دقیقاً آموزش منفینگری در پرمخاطبترین بخش صدا و سیما! (که البته پرمخاطب شدن آن هم نشان میدهد که منفینگری اکثر مردم جامعه را آلوده کرده) به جای اینکه بگوید مردم بگردید ببینید در اطرفتان چه کارهای مثبتی انجام شده، آنها را برای اینکه الگوی شهرهای دیگر شود فیلم بگیرید و بفرستید، چه چیز مزخرفی به مردم یاد میدهد!؟
۳-۱- ماهواره: مهمترین عامل منفینگری و بدبختی یک خانواده
اگر از همه چیزهای بد ماهواره (مانند بیغیرت کردن اعضای خانواده، مشکلات جنسی و روحی که برای جوانان خانواده پیش میآورد و صدها مشکل دیگر) بگذریم، بزرگترین نکته منفی ماهواره برای خانوادههای ایرانی، تزریق منفینگری در آنها است. مشخصاً بسیاری از کسانی که ماهواره دارند مخاطب اخبارهایی مثل اخبارهای بی.بی.سی فارسی، صدای آمریکا، من و تو و امثالهم هستند و خودشان هم شک ندارند که این اخبارها کار اصلیشان سیاهنمایی علیه جمهوری اسلامی است. من به این کار ندارم که راست میگویند یا خیر. اصلاً فرض کنیم همه حرفهایشان راست است، اما عزیز من، فقط کافیست مدتی مخاطب این نوع اخبارهای مسموم باشی تا دیگر حتی به حرفهای من هم سوء ظن پیدا کنی! یعنی همین الان که این مطلب را میخوانی شک میکنی که نکند او هم از جمهوری اسلامی پول گرفته که از آخوند و غیره دفاع کند!؟ تو به همه چیز شک خواهی کرد. حتی محکمترین اعتقادات تو به مرور سست خواهد شد. این سَم وارد تمام وجود تو شده و فقط دنبال این هستی که یک چیز منفی در جامعه ببینی و آن را برای بقیه با آب و تاب فراوان و با سیاهنمایی بیشتر تعریف کنی. بوی تعفن منفینگری هر کجا که مینشینی از تو بلند میشود: پول ما را میبرند در عراق و سوریه فلان کار را انجام میدهند، همهشان با هم فامیلاند، همهشان دزدند، همهشان به فکر خودشان هستند، همهشان حقوق نجومی میگیرند، همهشان فلاناند، همهشان بهماناند…
تمام کار تو میشود یافتن منفیها، خیره شدن به آنها، حفظ کردن آنها، پرورش آنها و بازتاب آنها! خودت از خودت حالت به هم نمیخورد؟
آپدیت: درباره تأثیر ماهواره در منفینگری این چند دقیقه سخنرانی از استاد پناهیان را بشنوید:
۴- کمسوادی
رنجی که یک کمسواد به جامعه تحمیل میکند، فراتر از چیزی است که بشود اندازهگیری کرد! منظور من از کمسوادی این نیست که کسی که مثلاً دکترای یک رشته را دارد باسواد یا پرسواد است! اتفاقاً من دکترهایی را میشناسم که به اندازه یک پیرمرد بیسواد سواد ندارند!
منظور من از سواد، «تصمیمگیری بر اساس دانش» است. از نظر من:
- یک انسان باسواد از اظهار نظر درباره موضوعی که در آن زمینه دانش ندارد خودداری میکند. (آیه قرآن: و لا تَقفُ ما لیسَ لکَ بِه علمٌ: درباره چیزی که دانش نداری اظهارنظر نکن)
- یک انسان باسواد اگر به چیزی برخورد که نیاز به دانش در آن زمینه دارد، سریعاً برای کسب دانش در آن زمینه اقدام میکند. به طور مثال الان یک چیز منفی درباره فلان شخصیت میشنود، او ابتدا در منابع موثق تحقیق میکند و سپس اگر آن موضوع مورد تأیید بود قبول میکند. (آیه قرآن: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ
ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر یک فاسق خبری برای شما آورد، نیک وارسی کنید، مبادا به جهالت به گروهی آسیبی برسانید و بعد از آنچه کردید پشیمان شوید) (منظور از آسیب را که مشت و لگد برداشت نمیکنید؟ آسیب یعنی چیزی شنیدهای، بدون تحقیق در یک گروه مطرح میکنی و آبروی شخص یا یک قشر یا یک نظام را میبری)
- یک انسان باسواد برای علم دیگران ارزش قائل است. اگر به طور مثال یک شخص در زمینهای دیگر دکترا دارد و اظهارنظر میکند، احتمالاً همانقدر زجر کشیده و دانش کسب کرده که من در زمینه رشتهی خودم زجر کشیدهام و دکترا گرفتهام. بنابراین با یک جمله نمیآیم کل زحمات و تلاشهای او را زیرسؤال ببرم و بگویم من بیشتر از تو میفهمم!
- یک انسان باسواد میداند چه چیزی را در جامعه منتشر کند و چه چیزی را مسکوت نگه دارد. او میداند چه موقع صحبت کند و چه موقع ساکت بماند.
- و خلاصه رفتار یک انسان باسواد در برخورد با رخدادها باید با یک انسان عامی متفاوت باشد.
متأسفانه جامعه ما کم ندارد افرادی که مثلاً کارشناسی کامپیوتر دارد نه تنها در حد فوق دکترای کامپیوتر اظهار نظر میکند بلکه در هر زمینهای که به او بگویید (سیاست، اقتصاد، امنیت، فرهنگ،…) نظری برای اظهار دارد! اگر روزی بیاید که هر کس یاد بگیرد فقط در زمینهای که تخصص کامل دارد اظهار نظر کند (آن هم با قید «احتمالاً» در اکثر اظهار نظرها)، دنیا احتمالاً گلستان میشود. چه لزومی دارد ما در هر زمینهای کارشناسی کنیم؟ شخصاً اگر به طور مثال بحث سیاست مطرح شود، معمولاً هیچ اظهارنظری نمیکنم؛ اگر بپرسند نظر شما چیست؟ میگویم من فعلاً در چهار رشته مطالعه کردهام، هر وقت دکترای سیاست را هم گرفتم در این زمینه اظهارنظر خواهم کرد. ما گاهی واقعاً شوخی میگیریم که کسی حداقل ۱۰ سال در یک رشته تحصیل کرده و دهها سال در شغلهای مرتبط تجربه کسب کرده… با یک جمله، میخواهیم بگوییم ما از تمام آن چیزهایی که خواندی و تجربه کسب کردی بیشتر میدانیم! باید یاد بگیریم که بدون تحصیل تخصصی در یک رشته به هیچ وجه اظهارنظر نکنیم و اگر کسی این تحصیلات را کسب کرد و اظهارنظر کرد، برای او ارزش قائل شویم (مگر اینکه ثابت شود که شخص دارد علیرغم دانشی که کسب کرده و بدون منبع علمی و بر اساس هوای نفس خود اظهار نظر میکند. مثلاً در حد دکترا این دانش را دارد که تحریک جنسی مداوم باعث بیماری روحی و مشکلات مختلف میشود و وضع روحی کشورهای فاسد را میبیند و بعد در حمایت از کشف حجاب اظهار نظر میکند. چنین کسی بر عقل و دانشش پرده افکنده شده و با بیسواد فرقی ندارد)
۵- دین
بله، گاهی دین باعث منفینگری میشود!
دقت کنید: در روانشناسی بحثی داریم به نام Bias (بایاس) به معنی سوگیری. مشخص است که سوگیری یعنی تمایل به سمت یک موضوع از بین چند موضوع. (تقریباً چیزی شبیه «تعصب» که البته ممکن است خوب یا بد باشد)
بایاس انواع بسیار مختلفی دارد، یعنی انسان به دلایل مختلفی ممکن است روی یک چیز تعصب پیدا کند؛ به طور مثال:
- ۱- Confirmation Bias (سوگیری تأیید): یعنی انسانها به دنبال اطلاعاتی هستند و از آنها استفاده میکنند که تأییدکننده دیدگاه خودشان است!
- ۲- Belief Bias (سوگیری باور): یعنی اصرار ورزیدن بر یک باور (اعتقاد) علیرغم وجود شواهد مخالف با آن.
- ۳- Over-Confidence Bias (سوگیری اعتماد افراطی): یعنی شخص بیش از حد به قضاوتها و تصمیمهای خودش مطمئن باشد.
- ۴- Self-Serving Bias (سوگیری خدمت به خود): یعنی شخص تمایل دارد موفقیت را به علل درونی مثل توانایی خود نسبت دهد و شکست را به علل بیرونی مثل دشواری تکلیف و…
یکی از آفتهای زندگی دینی همین است که شخص آنقدر روی دین تعصب پیدا میکند که به هر حرفی جز دین به دیده شک و منفی نگاه میکند. این دیدگاه به مرور توسعه پیدا میکند و به آنجا میرسد که دین و احکام دینی موجب منفینگر شدن شخص نسبت به همه چیز، حتی به مرور خودِ دین میشود! این همان است که امام علی (علیه السلام) فرمود: دو گروه در رابطه با من تباه خواهند شد: کسی که مرا بیش از حد دوست داشته باشد و کسی که بیش از حد با من دشمن باشد!
به طور مثال: افرادی را داریم که چنان از طریق دین منفینگر شدهاند که برخی از علوم مانند فلسفه یا روانشناسی و… را تحریم کردهاند!
یا مثلاً دین باعث شده است آنها چنان سوگیریای داشته باشند که اگر مثلاً یک رئیس جمهور دیندار به نظر برسد، همه کارهای منفی او را نیز مثبت جلوه میدهند و مثبت میبینند اما اگر یک نفر کمی از نگاه آنها دیندار نباشد، تمام کارهای مثبت او را نیز منفی میبینند!
به هر حال، دین نیز مانند هر چیز دیگری میتواند باعث منفینگری شود و از قضا ممکن است درمان این نوع منفینگری بسیار مشکلتر باشد چون شخص اعتقادات خود را به خدا نسبت میدهد و اصلاً دست کشیدن از آنها را نوعی کفر و مستحق عذاب میپندارد.
۶- شکست
گاهی اوقات شکستهایی که شخص در مسائل مختلف زندگی میخورد (به ویژه اگر چندین شکست پشت سر هم اتفاق بیفتد) او را به یک منفینگر تمامعیار تبدیل میکند. مثلاً از کار بیکار میشود (یا درآمدش به خاطر تغییر قیمت ارز و... کم میشود). از آن طرف با همسر هم به مشکل برمیخورد و طلاق میگیرد. بعد یک دفعه سکه هم ۳ میلیون میشود و او باید به عنوان مهریه ماهی یک سکه بدهد، در درس هم طبیعتاً افت پیدا میکند… (این دقیقاً سرگذشت یکی از دانشجویان من است! ترمهای اول وقتی وارد کلاس میشد، آنقدر با غرور مینشست که من احساس میکردم من را هم آدم حساب نمیکند! [وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ: خداوند هیچ مغرور فخرفروشی را دوست ندارد] یکی دو ترم پیداش نبود، بعد، یک روز من دیدم یک نفر با موهای سفید و هیکلی داغون دم در من را کار دارد. رفتم جلو، دیدم همان دانشجو است! گفتم پسر تو چرا اینطور شدهای؟ داستان بالا را تعریف کرد…)
این شکستها ممکن است باعث شود شخص به همه چیز و همه کس بدبین و در مجموع منفینگر شود.
در قرآن هم چندین آیه در این زمینه داریم:
إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً «19» إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً «20» وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً «21»
همانا انسان بیصبر آفریده شد. وقتی بدیای به او میرسد جزع و فزع میکند و وقتی خیری به او میرسد، مغرور میشود و از دیگران آنرا منع میکند.
و یا این آیه:
فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ﴿۱۵﴾
وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ﴿۱۶﴾
و اما انسان وقتی خداوند او را آزمایش میکند و به او نعمت فراوان میدهد، (بسیار خوشحال میشود) و میگوید: پروردگارم مرا گرامی داشته!
و اما وقتی او را آزمایش میکند و روزی را بر او تنگ میکند، (بسیار غمگین میشود) و میگوید: پروردگارم مرا خوار کرده!
در حالی که خداوند دوست دارد انسان در هر نعمتی و در هر شکستی در حالت تعادل باشد؛ این آیات از سوره زیبای حدید (که من فکر میکنم این سوره باید اولین سورهای باشد که حافظان حفظ میکنند) خیلی زیباست و یک نکته بسیار ریز و جذاب دارد، با دقت بخوانید:
مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ﴿۲۲﴾
هیچ مصیبتی در زمین و نه در وجود شما روی نمیدهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است و این امر برای خداوند آسان است. (۲۲)
(دقت کردی؟ همه این اتفاقات از پیشتعیینشده است و باید اتفاق بیفتد؛ چرا اینها جایی ثبت شده و چرا خداوند لو میدهد که ما اینها را جایی ثبت کردهایم؟ در آیه بعد به زیبایی پاسخ میدهد)
لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۲۳﴾
این به خاطر آن است که برای آنچه از شما فوت شده تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان (و مغرور) نباشید، و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد. (۲۳)
یعنی خداوند از ما چه در شکست و چه در پیروزی، یک حالت تعادل میخواهد.
راه حلهای درمان منفینگری
۱- بخواهید که عوض شوید
مهمترین درمان در بیماری منفینگری این است که شما واقعاً از منفینگری بیزار شده باشید و بخواهید که تغییر کنید. فراموش نکنید: «منفی، منفی را جذب میکند» معمولاً انسانهای منفینگر زندگیای پر از مصیبت دارند! میدانی؟ من گاهی فکر میکنم اصلاً اگر اینطور نباشد خودشان هم تعجب میکنند! مثلاً: دائم میگوید: ما شانس نداریم الان که میخواهیم برویم ماشین بخریم میبینی ماشین دو برابر میشود! خوب، ببینید: اگر او اکنون برود و ماشین دو برابر نشده باشد، پیشبینیاش درست از آب در نمیآید و سرشکسته میشود!! بنابراین طبیعت برای اینکه به او کمک کند و پیشبینیاش را محقق کند، واقعاً میبینی ماشین دو برابر شد!
به هر حال، شخص منفینگر اگر به اطراف خود نگاه کند، میبیند انواع بیماری را گرفته، سختترین بلاها (مثل مرگ فرزند یا نابارور شدن و…) سر او آمده، همهی مثبتاندیشان در اطرافش به بهترین جاها رسیدهاند و او هنوز درجا میزند…
او باید این مصیبتها را ببیند و عبرت بگیرد. به قول آن شعر زیبا:
یک عمر بدی کردی و دیدی ثمرش را … خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی!؟
او باید بگوید این همه مصیبت بس است! من میخواهم از امروز برای یک بار هم که شده، مثبتاندیشی را آزمایش کنم. در هر جمعی که مینشینم همه از وجودم انرژی بگیرند نه اینکه بوی تعفن منفینگریام باعث شود همه سریعاً بلند شوند و بروند…
من خودم شخصاً در هر جمعی باشم سعی میکنم بحث را به موضوعات علمی و انرژیزا تغییر دهم اما اگر احساس کنم یک نفر دارد وارد سیاست و اقتصاد و غیره میشود که آن تعفنپراکنی را شروع کند، به سرعت آن جمع را ترک میکنم. چون همانطور که گفتم، بودن در بین افراد منفینگر باعث میشود شما منفینگر شوید.
خلاصه، شخص منفینگر اگر نخواهد که تغییر کند، هرگز تغییر نخواهد کرد. اگر شما یک منفینگر هستید و فکر میکنید من الان چرت و پرت میگویم، شما فعلاً جا دارید که منفینگر باقی بمانید اما اگر یک روز رسیدی به آنجا که خسته شدی از این زندگی پر از مصیبت، این مطلب را دوباره بخوان…
۲- مزاج خود را اصلاح کنید
خوشبختانه این روزها همه شرایط برای شناخت مزاج و اصلاح آن به سمت تعادل فراهم است: پزشکان طب سنتی، محلهای فروش مواد خوراکی و دارویی طب سنتی، اینترنتی مملو از مطالب مرتبط و…
با مطالعه مطلب «آشنایی با موضوع مهمی به نام «مزاج» در نیم ساعت» سعی کنید مزاج خود را بشناسید و اگر یک سواداوی هستید با خوردن خوراکیهایی که آب بدن و مغز شما را زیاد میکند و با انجام ورزش و طبیعتگردی به سمت تعادل پیش بروید.
۳- اخبار سیاسی و اقتصادی را رها کنید!
میدانید چرا برخی افراد از بین آن دو لیوان بالا، لیوان سمت چپ (گلآلود) را انتخاب میکنند؟ آنها جذب آن گلهای زیبای روی لیوان سمت چپ میشوند! میدانید چرا برخی افراد علیرغم اینکه میدانند منفینگری دارد زندگیشان را نابود میکند اما همچنان لیوان منفینگری را بر میدارند و سرمیکشند؟ آنها جذب برخی چیزهای وسوسهبرانگیز منفینگری میشوند؛ به طور مثال کانالهای خبری یا اخبار بی.بی.سی را دنبال میکنند که چه بشود؟ برای اینکه به دیگران بگویند که «من چیزی میدانم که تو نمیدانی!». این بزرگترین ابزار شیطان برای جذب افرادی است که میخواهد آنها را منفینگر کند. دانستن چیزی که کمتر کسی میداند خیلی وسوسهبرانگیز است! در جمعها ممکن است شخص را یک انسان دانا جلوه دهد! اما غافل از اینکه کمکم از همین طریق به دام منفینگری میافتی و آنچه نباید بشود میشود!
عزیزم، رها کن اخبار مسموم را. بگذار سیاسیون و اقتصادیون خودشان بر سر و کله هم بزنند و هر کاری دلشان میخواهد بکنند، تو فعلاً مراقب خودت باش، مراقب آنها بودن بماند برای کسی که مسؤول مراقبت از آنهاست… به یک منفینگر این را گفتم، گفت: نه، نمیشود که ساکت بود! گفتم: یعنی واقعاً تو هدفت از این منفیپراکنی و بیان این اخبار منفی، اصلاح جامعه است؟ نه، خداوکیلی تو هدفت اصلاح جامعه است؟ سر من را کلاه میگذاری یا سر خودت را؟ یک انسان منفینگر اصلاً دنبال این است که جامعه منفی بشود که حرفهای بیشتری برای گفتن داشته باشد! به همین شخص که یک بار حدود یک ساعت از چیزهای منفی جامعه تعریف کرد گفتم: فلانی! وسطهایش کمی از چیزهای مثبت هم بگو! خیلی جدی گفت: مگر چیز مثبت هم وجود دارد!؟ (تصور کنید انسان به کجا میرسد…)
من در مطلب بسیار مهم «دانستنیهای خطرناک» اشاره کرده بودم که خیلی از چیزها را شما «نباید» بدانید وگرنه زندگیتان تباه میشود. (دانستن خیلی از چیزها جنبه میخواهد و هر کسی این جنبه را ندارد؛ به طور مثال اگر میدانی تو با شنیدن دردها و غمهای دیگران خودت هم افسردگی میگیری پس نباید بروی روانشناس بشوی و مطب روانشناسی بزنی؛ چون احتمالاً بعد از مدتی خودت نیاز به روانشناس پیدا خواهی کرد!) باید در برابر وسوسه شیطان مقاومت کنی و قید خیلی از دانستنیها را بزنی. نترس! ندانستن این چیزها چیزی از تو کم نمیکند. من شخصاً خیلی از اخبار جزئیِ سیاسی را دنبال نمیکنم اما نه تنها چیزی از دست ندادهام بلکه زندگی بسیار آرامتر و پرانرژیتر از کسی دارم که صبح تا شب دنبال اخبار حاشیهای و اخبار زرد است. (اخبار زرد اخباری است که کاربر را وسوسه میکند که آن را بخواند؛ یعنی برای کاربر جذاب است. مثل این خبر که همسر فلان وزیر بدون حجاب! همه دلشان میخواهد بدانند کدام وزیر بوده؟ به چه صورتی بوده؟ و لعنت به منتشر کنندگان اخبار زرد! قطعاً زندگی خودشان یک روز در صفحه حوادث این مجلات و سایتها باعث عبرت دیگران خواهد شد!)
یا مثلاً به یکی گفتم چرا ماهواره دارید؟ گفت: برای تقویت زبان انگلیسی و مستند دیدن و… . گفتم: باور کنم؟ من بدون ماهواره، زبان انگلیسیام به حدی رسید که الان مدرس مکالمه زبان انگلیسی هستم... و بدون ماهواره، تقریباً مستندی نمانده که ندیده باشم! پس با این حرفها ما را رنگ نکن!
ماهواره درست است که این چیزهای خوب را ممکن است داشته باشد اما ضررهای آن هرگز اجازه نخواهد داد تو به این اهداف برسی… باور نداری؟ اگر یک روز دیدی تلخترین اتفاقات در زندگیات افتاد (مشکلات ناموسی و خانوادگی تا حد طلاق، انحرافهای شدید در پسر و به ویژه دختر خانواده، زدگی از دین و درس و فعالیت و … آن روز خواهش میکنم بیا و زیر این مطلب بگو که من این مسیر را رفتم و سرم به سنگ خورد شما نروید… هر چند که هر روز این درسهای عبرت از طرق مختلف پخش میشود اما به قول امام علی: مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ: چقدر عبرتها زیادند و چقدر عبرتگیران کماند!)
۴- نعمتهای خداوند را یاد کنید
به عنوان یک تمرین عملی برای ترک منفینگری، هر از چند گاهی یک برگه کاغذ بردارید و شروع کنید نعمتهایی که خداوند به شما داده را یک به یک یادداشت کنید به طوری که ابتدای هر کدام با «خدا را شکر» شروع شود.
مثلاً:
- خدا را شکر که خداوند به من یک بدن سالم داده است. بدنی که مثل ساعت دقیق کار میکند.
- خدا را شکر که چشم دارم. افرادی هستند که حاضرند برای داشتن همین دو چشم همه زندگیشان را خرج کنند.
- خدا را شکر که گوش دارم. خیلیها ناشنوا و بالطبع لال هستند. آنها لذت شنیدن صدای پرندگان، صدای آب روان و حتی صدای مادر خود را ندارند.
- خدا را شکر که میتوانم به راحتی صحبت کنم. هزاران انسان در تکلم مشکل دارند اما من میتوانم به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کنم.
- خدا را شکر که حس بویایی من کار میکند. انسانهای فراوانی (مثل مادربزرگ من) هستند که کربو هستند و چه مصیبت بزرگی است! او نمیتواند بفهمد که غذا دارد میسوزد. او لذت بوی گلها و بوی عطر را نمیچشد…
- خدا را شکر که میتوانم دستم را بالا بیاورم. پایم را از زمین بلند کنم، راه بروم، چیزی بردارم، دستانم را مشت کنم… خداوند میتوانست من را با بیماری ... متولد کند که دستانی داشته باشم که دیگران با دیدن آن فرار کنند! (نام بیماری را حذف کردم که نبینید و شب خوابتان نبرد!)
- خدا را شکر که بدنم به خوبی و بهاندازه رشد میکند. خیلیها ۳۰ ساله هستند و الان به اندازه یک کودک جثه دارند یا حتی به اندازه یک بچه در قنداق. (و البته همانطور که در مطلب «از نواقص ظاهری خود نهایت بهره را ببرید!» گفتهام، خداوند به آنها خیلی چیزهای دیگر داده که به دیگران نداده)
- خدا را شکر که سیستم گوارش من مثل ساعت کار میکند. هزاران انسان نمیتوانند چیزی بخورند و اگر بخورند تا بخواهند دفع کنند هزار بار میمیرند و زنده میشوند.
- خدایا تو را شکر که سیستم تصفیه خون بدن من خوب کار میکند. من میتوانستم همین حالا به یک دستگاه دیالیز خون متصل باشم.
- خدا را شکر که میتوانم تعادلم را حفظ کنم.
- خدا را شکر که مغزم خوب کار میکند. خیلیها نمیتوانند خیلی چیزها را درک کنند و من درک میکنم. خیلیها دیوانه به دنیا آمدهاند یا بر اثر مصرف مواد مختلف دیوانه شدهاند و من مغزم به راحتی پیچیدهترین مسائل را حل میکند.
برای اینکه به عظمت بدنی که دارید پی ببرید و بفهمید خداوند چقدر نعمت فقط در همین بدن به شما داده، مستندها و کتابهای فیزیولوژی را مرور کنید. آنوقت میفهمید که سادهترین نعمتهایی که فکرش را نمیکردید میتواند چه مصیبتهای بزرگی ایجاد کند. مثلاً اگر خداوند بر اثر یک بیماری، رشد موهای بدن شما را زیاد میکرد! به بیماریای دچار میشدید که شما را شبیه میمون میکرد! یا اگر رشد مو را در بدن شما متوقف میکرد، ابرو و موی سر در نمیآوردید! همین چند روز پیش در اخبار دختر بچهای را نشان داد که ستون فقراتش در حال چرخش است و به زودی خواهد مرد. داروی درمان این بیماری قریب به ۷ میلیارد تومان بود! حالا ببینید شما بدنتان چقدر میارزد…
از نعمتهای دیگر هم بنویسید:
- خدا را شکر که در کشوری به دنیا آمدم که پدر و مادرم مشخص هستند. اگر در کشورهای غربی میبودم که ۵۰ درصد از نوزادان بیپدر هستند، من چه کار میکردم؟ غم این افتضاح را باید تا آخر عمر با خود حمل میکردم. اگر میپرسیدند «نام پدر؟» من باید چه میگفتم؟
- خدا را شکر که در کشوری زندگی میکنم که هنوز کمی غیرت در بین مردم آن باقی مانده. اگر در آمریکا میبودم و میدیدم مادرم یا خواهرم در یک فیلم دارد با یک مرد غریبه عشقبازی میکند، چطور این غم را تحمل میکردم؟
- خدا را شکر که خانوادهای سالم دارم.
- خدا را شکر که سقفی بالای سرم است. میلیونها انسان کارتنخواب هستند. خدا را شکر که من یکی از آنها نیستم.
- خدا را شکر که من تحصیل کردهام. بسیاری هستند که حداقل سواد را ندارند.
- خدا را شکر که همه چیزهایی که برای یک زندگی آرام لازم داریم وجود دارد: آب آشامیدنی، حمام گرم، یخچال، کولر، تلویزیون، ارتباطات تلفنی و اینترنت و…
- خدا را شکر که امنیت داریم. خدا را شکر که تنها کشور کاملاً مستقل دنیا هستیم که هیچ احدالناسی نمیتواند تصمیمش را بر ما دیکته کند. اگر در عربستان میبودیم و ما را گاو شیرده خطاب میکردند چطور در دنیا سر بلند میکردم؟ اگر در آمریکا میبودم و دست کشورم به خون میلیونها انسان بیگناه آلوده بود، چطور با این غم زندگی میکردم؟
همه نعمتهای اطرافتان را شناسایی کنید و یادداشت کنید…
این بهترین تمرین است برای اینکه مغز شما به مرور عادت کند که منفیها را فیلتر کند و از ورود آنها به مرحله پردازش جلوگیری کند.
ضمن اینکه هر چقدر نعمتها را ببینید و شکر کنید، وعده حتمی خداوند است که بر آنها میافزاید و از آن طرف هر چقدر اینها را کمتر ببینید و کمتر شکر کنید، خداوند یک به یک آنها را از شما میگیرد. اگر باور دارید که خداوند گوینده قرآن است باید با خواندن این آیات منقلب شوید:
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ: اگر شکر کنید حتماً حتماً برای شما خواهم افزود و اگر کفر نعمت کنید عذاب من حتماً شدید خواهد بود. (کسانی که عربی بلد هستند میدانند که در لَأَزِيدَنَّكُمْ حداقل ۲ تأکید وجود دارد؛ یعنی حتماً حتماً)
و فراموش نکنید که اگر دائم شکر نکنید و خداوند را بر این همه نعمت یاد نکنید، وحشتناکترین آیات در مورد زندگی شما اتفاق خواهد افتاد:
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى
هر کس از یاد من دوری کند، حتماً حتماً زندگیای سخت برای او در پیش خواهد بود و در قیامت نیز او را «کور» محشور میکنیم!
این «کور» قطعاً نشان میدهد که منظور از یاد خدا، دیدن نعمتهای فراوانی است که از در و دیوار دارد برای انسان میبارد. فقط به نعمتی به نام باران فکر کنید که اگر خداوند از انسان دریغ کند، چه میشود؟ (امسال که سال ۹۷ باشد درک میکنیم که این باران و برف چه نقشی در آرامش جامعه داشته است. تقریباً تمام کشور به خاطر کمآبی با چالش مواجه شد؛ از تهران تا خوزستان تا سیستان و بلوچستان و…)
۵- هر روز مثبتاندیشی را تمرین کنید
دقت کنید که این یک حقیقت است که انرژی انسان بر اثر برخی اتفاقات افت پیدا میکند و حتی مثبتاندیشترین انسانها ممکن است گاهی اوقات شاهد باشند که انرژیشان تحلیل رفته و دارند کمکم به دام منفینگری میافتند. بنابراین انرژی شما نیاز دارد که دائم شارژ شود.
این شارژ شدن ممکن است از طریق روشهای مختلف اتفاق بیفتد؛ مثلاً ورزش یا تفریح با دوستان پرانرژی یا مثلاً تولید یک چیز جدید و خیلی راههای دیگر؛ اما سادهترین راه، خواندن جملات مثبت و انرژیبخش است. کتاب «لطفاً گوسفند نباشید» کتابی است که من به شدت پیشنهاد میکنم. این کتاب شامل صدها جمله و داستانک انرژی بخش است که من هر کدام را که میخوانم مملو از انرژی میشوم! اصلاً یکی از اهداف من از طراحی نرمافزار دُر همین موضوع بود. یعنی نیاز داشتم که هر چند دقیقه یک بار یکی از جملات این کتاب یا جملات مثبت دیگر که در سراسر وب وجود دارد در کنار ویندوزم نمایش داده شود تا دائم در حال شارژ شدن باشم وگرنه با توجه به اینکه یک سوداوی هستم و در اطرافم هم کم نیستند افراد منفینگر، اگر خودم را دائم شارژ نکنم به حالات بسیار بد منفینگری دچار میشوم و همه چیز را سیاه میبینم!
۶- کتابهای مثبتاندیشی را بخوانید
این مطلب با این مجال کم، طبیعتاً نمیتواند کسی را که سالها منفینگری را در وجود خود تثبیت کرده درمان کند. درمان این معضل نیاز دارد که برای آن وقت صرف شود و چه بسا به یک روانشناس مثبتاندیش مراجعه شود و طی یک برنامه دقیق از این مشکل رهایی پیدا شود.
اما اگر میخواهید خود-درمانی کنید، من خواندن کتابهای موفقیت و مثبتاندیشی و انجام تمرینهای عملی آنها را پیشنهاد میکنم. من در مطلب «لیست تعدادی کتاب در مورد موفقیت که من خواندهام» لیستی از کتابهای موفقیت که خودم مطالعه کردهام را قرار دادهام و البته کتابهای فراوان دیگری هم هست که با گشتی در کتابفروشیها میتوانید یک نگاه اولیه کنید و ببینید کدام یک اصولیتر مثبتاندیشی را آموزش داده، همان را تهیه کنید.
فراموش نکنید که مطالعه این کتابها تأثیر دارد. ممکن است الان شما همچنان منفینگر باشید و بگویید: این کتابها فقط نوندونی برای نویسنده است! خیر، این تفکر را کنار بگذارید و با دید مثبت به موضوع نگاه کنید.
یک انسان منفینگر قضایا را اینطور میبیند و یک مثبتاندیش اینطور…
اگر شما مثبتاندیشی را تمرین کنید و به سطوح بالا برسانید، به آنجا میرسید که میفهمید هیچ چیز منفی در عالم وجود ندارد و همه چیز خیر است! شاید برای شما باور کردنش سخت باشد اما اگر به مرور در این مسیر پیش بروید این حرف را تأیید خواهید کرد.
من برای اینکه به شما روش مثبتاندیشی نسبت به قضایا را یاد بدهم، مثالهایی از زندگی خود میزنم:
- یک جوان در یکی از مساجدی که میروم هست که دعاهای بعد از نماز را میخواند. او گاهی اوقات جایی نشسته که از میکروفون دور است. از همان جا بدون میکروفون «إن الله و ملائکته یصلون علی النبی…» را میخواند اما برای اینکه دعای «اللهم کن لولیک…» را بخواند بلند میشود و میرود صف اول و میکروفون را برمیدارد و با میکروفون آن دعا را میخواند. خوب، من همیشه برداشت مثبتم این بوده و هست: او با توجه به اینکه این دعا را زیبا میخواند، برای اینکه این دعا زیباتر به گوش همه برسد و همه با هم بشنوند و هماهنگ این دعا را بخوانند که جلوه بهتری داشته باشد این کار را میکند. اما یک روز یک انسان منفینگر که خدا میداند اگر من از او عکس بگیرم و اینجا بگذارم شما با جن اشتباه میگیرید، بلند به ما اطرافیان گفت: حالم به هم میخوره از ریا! خاک بر سرت!... و بلند شد و رفت!!!! (نگاهش این بود که آن جوان برای ریا میرود و با میکروفون آن دعا را میخواند!) فرق دیدگاهها را ببینید! (نکته: فراموش نکنید افکار شما در چهره شما به وضوح مشخص است. یعنی یک انسان مثبتاندیش چهرهای کاملاً متمایز نسبت به چهره یک انسان منفینگر دارد.)
- من برخی موضوعات زندگیام را در مطالب بیان میکنم (مثلاً اینکه نماز شب میخوانم، خمس میدهم و امثالهم) یک انسان منفینگر میگوید: فلانی میخواهد ریا کند. اما یک انسان مثبتاندیش میگوید: او حتماً هدف خیری در پشت این بیانات دارد…
- در مباحث سیاسی: فلان رئیسجمهور که من نمیپسندم رأی میآورد. یک انسان منفینگر شروع میکند علیه او و کسانی که به او رأی دادهاند حرف زدن و حتی از عدالت خارج میشود و چیزهایی که حقیقت ندارد هم میگوید. من به عنوان یک مثبتاندیش میگویم: إن شاء الله که خیر است و شاید لازم بوده ایران این نوع مدیریت را هم تجربه کند. ممکن است چیزهایی را از دست بدهیم اما مطمئناً تجربه خوبی خواهد بود و باعث میشود بینش مردم افزایش پیدا کند.
- یک دختر بدحجاب را در خیابان میبینیم؛ یک انسان منفینگر: ببین جامعه چقدر خراب شده! او بیحیا شده و… من: او إن شاء الله به زودی و بر اثر یک اتفاق بد که به خاطر بدحجابی برایش میافتد متوجه عمل بدش میشود و برمیگردد، وقتی برگشت از خیلی از کسانی که حجاب ارثی دارند محکمتر چادرش را خواهد چسبید و مبلّغ حجاب نیز خواهد شد.
- ما تحریم میشویم: یک انسان منفینگر: همه چیز گران میشود، مجبوریم جنسهای بُنجل ایرانی را بخریم و… من: آخ جان، دوباره تحریم! دوباره پیشرفت، دوباره اتکا به خود. ما هر چه پیشرفت داشتهایم از دوران تحریم داشتهایم. (دقت کن: من به قول سیاسیون «کاسب تحریم» نیستم! من میگویم حالا که تحریم شکل گرفته، اینکه بگویی «بیچاره شدیم» یا بگویی «فرصت پیشرفت به وجود آمد» دقیقاً مانند برداشتن لیوان آب آلوده یا برداشتن لیوان آب گوارا است)
- یک گروه از مردم تظاهرات میکنند و خیلی چیزها را میشکنند و آتش میزنند؛ انسان منفینگر: نظام در حال نابودی است، مردم خونشان به جوش آمده، دیگر فایده ندارد. انسان مثبتاندیش: خدا را شکر که کشوری داریم که مردم میتوانند نظرات خود را بدون ترس بیان کنند. وجود دو طیف انسان میتواند باعث شود که طیف اول غرور نگیردشان و پویاتر شوند؛ به مرور وقتی یک جوان شیشه ماشین یک نفر را شکست و رفت خانه و دید که یک نفر هم زده شیشه ماشین پدرش را شکسته، این فرهنگ را خواهد یافت که باید در اعتراضات حقالناس ضایع نشود.
- برق به هر دلیلی میرود؛ انسان منفینگر: مملکت برق ندارد، آنرا صادر میکند. تحریم باعث شده برق فلان جور شود. انسان مثبتاندیش: خدا را شکر که گاهی این برقها برود که ما صحیحتر مصرف کنیم و اسراف نکنیم. بگذار ببینم میتوانم خانه را به برق خورشیدی مجهز کنم که نقشی در آلودگی هوای کره زمین نداشته باشم؟ خدا را شکر که برق میرود که ما یاد انرژیهای پاک بیفتیم... حتماً خیری در این است و مردم به مرور به انرژی خورشیدی و پاک رو خواهند آورد.
- گرد و خاک خوزستان را میگیرد؛ انسان منفینگر: حواسشان به ما خوزستانیها نیست، مناطق محروم بدبخت هستند، چقدر بدبختی!؟ انسان مثبتاندیش: باید کاری کرد. از خودم شروع میکنم. یک درخت در فلان جا میکارم، یک پویش راه میاندازم که همه مردم ایران در کاشت درخت در مناطق منشأ گرد و خاک سهیم باشند…
- من یک درس را در دانشگاه میافتم؛ یک انسان منفینگر: استاد مرا انداخت، او خودش نمیفهمید، نظام آموزشی ایراد دارد… من: حتماً حکمتی داشته که این درس را بیفتم. حتماً باید این درس را دو بار پاس میکردهام که قویتر بشوم. (همانطور که من در دوران کارشناسی کامپیوتر ۲۰ واحد درس را افتادم که همه ریاضی بود! ریاضی پیش، ریاضی ۱، ریاضی ۲، معادلات دیفرانسیل و…؛ آن زمان درک نمیکردم که دارد چه اتفاقی میافتد اما وقتی بعداً برنامهنویس شدم تازه فهمیدم که چه حکمتی در پشت این برنامهریزی دقیق خداوند بوده! برنامهنویسی یعنی ذهن الگوریتمیک و ذهن ریاضی. خداوند میخواسته ذهن من را اینگونه پرورش دهد تا برای بهترین شغل دنیا آماده شوم)
- انسان منفینگر (خدای ناکرده) سرطان میگیرد: خدا بدترین مرگ را نصیب من کرد، خدا بیرحم است، مگر من چه گناهی کرده بودم؟ انسان مثبتاندیش (خدای ناکرده) سرطان میگیرد: اولاً با انرژیِ تمام، این بیماری را هم مانند یک سرماخوردگی پشت سر میگذارم اما اگر هم قرار باشد بمیرم، خداوند بهترین نوع مرگ را نصیب من کرده چون میدانم چند ماه دیگر مرگم میرسد، حساب و کتابم را صاف میکنم، حلالیتهایم را میطلبم و بعد از دنیا میروم؛ خدا را شکر که به مرگ ناگهانی نمیروم که فرصت هیچ کاری نباشد. من چه خوبیای کرده بودم که خداوند چنین لطفی به من کرده؟
- یک نفر با قد کوتاه به دنیا میآید. منفینگر: او بیچاره و مظلوم است… مثبتاندیش: نصف او زیر زمین است؛ او خیلی زرنگتر از بقیه خواهد بود. یک دختر با چهره نازیبا به دنیا میآید؛ منفینگر: خدا به او ظلم کرده. مثبتاندیش: خوش به حالش، حداقل از فسادی که زیبایی ایجاد میکند در امان خواهد بود. یک نفر چهرهاش زیبا نیست؛ منفینگر: بیچاره نمیتواند در جامعه ظاهر شود. مثبتاندیش: خداوند به او چیزهای دیگری میدهد که با آنها مایه افتخار خود و خانواده و حتی کشورش میشود.
- یک گناه بزرگ سر میزند؛ انسان منفینگر: دیگر فایده ندارد، خداوند بعید است مرا ببخشد. حالا که آب از سرم گذشته چه یک وجب چه صد وجب! انسان مثبتاندیش: خداوند خودش وعده داده که هر زمان واقعاً توبه کنم مرا میبخشد. من این گناه را سکویی برای پرش قرار میدهم. مثلاً یک نگاه حرام انجام دادم؟ تمام تلاشم را میکنم که نگاههای حرام جامعه را کمتر کنم. یک مال حرام خوردم؟ نه تنها آن را برمیگردانم بلکه در جهت آگاهسازی مردم در جهت آن گناه تلاش میکنم… (برخی چیزها را نباید گفت اما: گاهی گناه برای مؤمن خیر است! روایت داریم که گاهی خداوند میبیند یک مؤمن به خاطر عبادت زیاد، غرور برش داشت و بعید نیست بانگ «أنا الله» سر دهد!! در این حالت یک گناه برای او ایجاد میکند که کمی از غرور معنویاش کاسته شود و متعادل شود. توجه: این به معنی تشویق گناه نیست!)
- گل خشک میشود؛ انسان منفینگر: گل به دست من نمیآید، یک بار نشد ما گل بگیریم خشک نشود. انسان مثبتاندیش: خدا را شکر که گلها خشک میشوند که انسان مجبور بشود یک گل جدید بگیرد و گلهای متنوعتری را تجربه کند…
- گوشیام میسوزد؛ انسان منفینگر: من شانس ندارم! هر چه بدبختی است سر من میآید. انسان مثبتاندیش: احتمالاً وقت آن شده که گوشیام را آپدیت کنم، ممنونم خدا ;)
- سایت ما هک میشود؛ انسان منفینگر: لعنت به هکرها، ببین مردم چقدر بدبخت شدهاند که از راه هک کسب درآمد میکنند و… انسان مثبتاندیش: از او ممنونم که نشان داد که یک حفره در سایتمان وجود دارد. با مطالعه درباره هک، دانشم را در این زمینه بالا میبرم و با بررسی لاگها و… بالاخره حفره را کشف میکنم. (من خودم شخصاً بسیاری از دانشم را مدیون هکرهایی هستم که سایت ما را هک کردهاند!)
- در یک بازهای یک بیماری روحی میگیریم (مثل من که در بدو ورود به دکترا به سندروم ایمپاستر مبتلا شده بودم و چقدر سندروم جالبی بود!!)؛ انسان منفینگر: من را چشم زدهاند، خدا لعنتشان کند، حالم بد است.. انسان مثبتاندیش: فکر میکنم چون در آینده میخواهم مطب روانشناسی بزنم، خداوند این بیماری را داده که تجربهاش را داشته باشم و بهتر بتوانم بیمارانم را راهنمایی کنم.
- بیماری جسمی میگیریم؛ انسان منفینگر: روغن پالم که بخوریم بهتر از این که نمیشویم!؟ خدا لعنت کند مسؤولین را! همه مردم مریضاند! انسان مثبتاندیش: آخ جان، یک فرصت پیش آمد که گشتی در مطبها و بیمارستانها بزنم و ببینم وضع تکنولوژیهای جدید در این زمینه چطور است. شاید خواستم در رشته پزشکی درس بخوانم، اینها میتواند تجربه خوبی باشد که هر کسی آنها را نخواهد داشت..
- انسان مثبتاندیش حتی از سختترین اتفاقات زندگی به بهترین نحو برداشت و بهرهبرداری میکند؛ مثلاً ممکن است پس از تلاش فراوان برای جلوگیری از طلاق، این اتفاق در زندگیاش بیفتد و تلخیهای زیادی را بچشد؛ انسان منفینگر: خداوند با من بدترین کار ممکن را کرد! من هم دیگر او را دوست ندارم، نماز نمیخوانم، روزه نمیگیرم و… اما انسان مثبتاندیش در بدترین شرایط در این دنیا اینطور فکر میکند: خداوند خواست که این دنیا چندان به دل من نچسبد و من دلبسته این دنیا نشوم و به فکر آخرت باشم، از او ممنونم. نهایت تلاشم را میکنم که دوباره این دنیا و آخرتم را آن طور که او دوست دارد بسازم.
- ورشکست میشود؛ انسان منفینگر: بیچاره شدم، آبرویم رفت، خودکشی میکنم!! انسان مثبتاندیش: تجربه خوبی کسب کردم که هر کسی آن تجربه را کسب نمیکند چون بسیار هزینهبر است. اشتباهاتی که داشتم را کنار میگذارم و نقاط قوتی که در آن شغل داشتم را پرورش میدهم و دوباره شروع میکنم. و یا با تجربیاتم در بازار به سراغ شغل دیگری میروم، شاید این شغل برای من مناسب نبود و خداوند خواسته من را به شغل دیگری هدایت کند. اصلاً چرا تجربه ورشکستگیام را در کتابی به نام «چرا من ورشکست شدم؟» بیان نکنم؟ احتمالاً کتاب پرفروشی خواهد شد.
- سنگ کلیه گرفتم؛ انسان منفینگر: آبها املاح دارد! غذاها همه تراریخته است! در این کشور اعصاب برای انسان نمیماند که بخواهد سالم باشد! انسان مثبتاندیش: همان چیزی که من در مطلب «رمزگشایی» اشاره کردم: حتماً یک اشتباه بزرگ انجام دادهام. بگذار به عقب برگردم و بررسی کنم: کسی که سونوگرافی میگرفت سه بار به چشمان من خیره شد و گفت: این سنگ را از کجا خریدهای؟ هان؟ این سنگ را از کجا خریدهای؟ این نشان میدهد که بحث مالی در میان است… آهان یافتم! شاید به خاطر آن پول مشکوک به ربایی است که در فلان حساب دارم… آن پول را از آن حساب خارج میکنم و شرایطش را اصلاح میکنم؛ مشکل به راحتی حل میشود و دیگر سالها خبری از سنگ نیست… انسان مثبتاندیش آن سخن امام صادق علیه السلام را میداند که «اما انه ليس من عرق يضرب و لانکبه ولاصداع ولامرض الا بذنب» (بدان که هیچ رگی مضطرب نمیشود و هیچ پایی به سنگ نمیخورد و هیچ دردسر و مرضی پیش نمیآید مگر به سبب گناهی که انسان مرتکب شده است). او فیلم InterStellar را دیده و میداند که هر اتفاقی در این عالم حاوی یک پیام است که انسان منفینگر آن را به نشانه بدبختی خود میداند و انسان مثبتاندیش از آن در جهت پیشرفت خود بهره میبرد.
یک ترفند عالی: خود-متهمسازی به جای منفینگری
یک انسان مثبتاندیش هر چیز منفی را به عاملی برای پیشرفت خود تبدیل میکند! دقیقاً مصداق آن سخن حکیمانه لقمان حکیم که به ایشان گفتند: ادب (چیز مثبت) از که آموختی؟ گفت: از بیادبان (چیز منفی).
در بسیاری از موقعیتهای منفی کافیست با دیدن آن موقعیت منفی یاد نکات منفی در خود بیفتید و سعی در اصلاح آنها کنید؛ همان سخن حکیمانه از امام علی علیه السلام: طُوبَي لِمَن شَغَلَهُ عَيبُهُ عَن عُيُوبِ النَّاسِ: خوشا به حال کسی که عیوب خودش او را از پرداختن به عیوب دیگران بازمیدارد. و مضمون این حدیث این است که با دیدن عیوب دیگران یاد عیوب خود بیفتید و به رفع آنها بپردازید و این یعنی مثبت کردن هر چیز منفی. مثلاً:
- یک نفر سیگاری با بوی بد کنار من در مسجد مینشیند؛ انسان منفینگر: خدا لعنتش کند، نمیشد مسجد نیایی!؟… انسان مثبتاندیش: وای بر من! چقدر بوی تعفن داشتن، بد است! نکند من هم گناهانی داشته باشم که وقتی اولیای خدا کنار من مینشینند بوی تعفن آن گناه را از من استشمام کنند؟
- فلان شخص اختلاس میکند؛ انسان منفینگر: همه مردم دزد شدهاند! مجبورند! … (و او با همین حرفها کمکم برای کارهای بد خود توجیه پیدا میکند) انسان مثبتاندیش: چقدر این کار نزد مردم منفور است؛ نکند من هم در معاملاتم کمفروشی مرتکب شوم و کمکم به این حرامخواریهای بزرگ برسم!؟
- بچهها در کوچه سر و صدا میکنند و نمیگذارند سر ظهر بخوابیم؛ انسان منفینگر: اینها پدر و مادر ندارند؟ چقدر مردم بیموالات شدهاند! بلند شوم بروم یک داد سرشان بزنم… انسان مثبتاندیش: خدایا! یعنی آن زمان که ما بچه بودیم و سر ظهر فوتبال و… بازی میکردیم، کسانی در خانهها بودند که میخواستند بخوابند و نمیتوانستند؟ وای بر من! خدایا! همانطور که این بچهها نمیفهمند، من هم نمیفهمیدم، من را ببخش.
- یک مسؤول دروغ میگوید؛ انسان منفینگر: حالم از دروغگو به هم میخورد، این دولت فقط دروغ گفت… انسان مثبتاندیش: خدایا! من هم دروغهایی گفتهام بنابراین نمیتوانم دروغگو را مذمت کنم. من را و او را ببخش.
- یک نفر از من دزدی میکند؛ انسان منفینگر: در فلان کشور دزد را که میگیرند انگشتانش را قطع میکنند این است که یک دزد هم آنجا نیست، اما اینجا قدم به قدم دزد کار گذاشتهاند! انسان مثبتاندیش: خدایا! حتماً من در معاملاتم از مردم دزدی کرده بودم که دزد مال من را دزدید. من را ببخش و نشانم بده که کجا اشتباه کرده بودم که خود را اصلاح کنم.
اگر اینطور به اتفاقات دنیا نگاه کنید، متوجه میشوید که در پس هر اتفاق به ظاهر ناگوار یک نکته سازنده وجود دارد که توجه به آن نکات و به کار گرفتن آنها در زندگی، شما را قدم به قدم به کمال نزدیکتر میکند. با این نگاه شما متوجه میشوید که «چیزی جز خیر در این عالم وجود ندارد».
آفتهای مثبتاندیشی!
هر چیزی (حتی دین الهی) یک سری آفت دارد. مثلاً بزرگترین آفت دین این است که شخص پس از کمی دینداری خود را برتر از دیگری بداند! انسان نابود میشود! (همان آفتی که شیطان به آن دچار شد: «أنا خیرٌ مِنه!» من از این انسان بهترم چرا باید او را سجده کنم؟ خداوند امانش نداد، گفت: «فاخرُج مِنها فإنّکَ رجیم!» ف در اینجا برای شتاب است؛ یعنی به سرعت از درگاه من خارج شو که تو رانده شدهای!)
مثبتاندیشی نیز آفتهای فراوانی دارد که به برخی اشاره میکنم:
۱- مثبتاندیش باشید اما سادهلوح نباشید!
اولین چیزی که ممکن است به ذهن انسانهای منفینگر در برخورد با منِ مثبتاندیش بیاید این است که: او انسان سادهلوحی است! به قول برادر من که استاد سیاهنمایی علیه فلان رئیسجمهور و خدا دانستن فلان رئیسجمهور است: وای! خدای من! این چقدر ساده است! رهبری هر چه میکشد از دست شما انسانهای سادهی بیبصیرت میکشد!!
این چیزی است که از بیرون ممکن است به نظر برسد. اینکه ما رفتارهای رئیسجمهور و مشکلات جامعه را مثبت برداشت کنیم، یک نگاه شخصی است، اما اگر جایی در زندگی اجتماعی وظیفهمان ایجاب کند و مطمئن باشیم که درست میگوییم، تمام کمکاریهای فلان شخص را فریاد میزنیم. همانطور که دوستانی که توئیتر من را دنبال میکنند میدانند که من بهموقعش اعتراض و انتقادم را فریاد میزنم اما اینکه هر کجا نشستم بخواهم با اطرافیان به جدال (کاری که در اسلام حرام است) بپردازم و جامعه را به این دلیل که رئیسجمهور مورد علاقه من رأی نیاورده سیاه جلوه دهم و بعد این منفینگری را در تمام زندگیام تعمیم بدهم، هرگز!
به او گفتم: هدف تو از این تبلیغات و این بیانات منفی چیست؟ گفت: اصلاح جامعه. گفتم: من به تو قول میدهم با مثبتاندیشیام و با تلاشی که از انرژی مثبتاندیشی میگیرم، تأثیر مثبت بیشتری روی جامعه داشته باشم نسبت به منفینگری تو. تو به من گفتی ساده؟ توهین خوبی بود. به خاطر این توهینت قول میدهم به شرط حیات، در رشته «علوم سیاسی» هم تحصیل کنم و یک روز با دانش سیاسی با تو بحث کنم…
به هر حال، انسان مثبتاندیش در عین حال که تلاش میکند از همه اتفاقات برداشت خوب و مثبت داشته باشد (مانند زینب کبری سلام الله علیها که بعد از کربلا و وقتی گفتند: خداوند تو و خاندانت را خوار کرد؛ فرمود: «ما رَأیتُ إلّا جمیلاً» من چیزی جز زیبایی ندیدم)، اما به طور زیرکانه حواسش به اتفاقات و اخبار و دلایل هست و به موقع صدایش را علیه ظلم و طاغوت بلند میکند (همانطور که همان زینب با سخنرانیهایش تخت یزید را لرزاند و خوب گفتهاند که «کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود»).
۲- اگر وظیفه شما منفینگری است، نباید مثبتاندیش باشید!
یکی از آفتهای مثبتاندیشی این است که شخص نسبت به همه چیز و همه کس مثبت باشد! خیر! مثلاً در بحث امنیت در رشته کامپیوتر ما دائم به دانشجوها میگوییم که در امنیت، ما Pessimist (منفینگر) هستیم نه Optimist (مثبتنگر). حتی به پدر خودمان هم اعتماد نمیکنیم!
اگر شما مأمور تعزیرات هستید، اگر مأمور حراست هستید، اگر مأمور نیروی انتظامی هستید، اگر قاضی هستید و امثالهم، اینجا دیگر جای مثبتاندیشی نیست! نمیشود گفت فلانی فلان خلاف را انجام داد، إن شاء الله خیر است!
اما در عین حال باید این نوع اشخاص مراقب باشند که این منفینگری آنها در زندگی شخصی و در جایی که به شغل مربوط نیست تسری پیدا نکند.
در کل، بهتر است مردم عادی اجازه دهند فقط کسی که وظیفهاش منفینگری است منفینگر باشد و آنها در جهت مثبتاندیشی حرکت کنند.
۳- مثبتاندیشی نباید موجب کمکاری شود
یکی از نکات که باید مراقب بود این است که مثبتاندیشی را باید گذاشت برای بعد از اتفاق بد. به طور مثال نمیتوان دست روی دست گذاشت و گفت إن شاء الله خیر است بگذار در این امتحان بیفتم! یا مثلاً بگذار طلاق بگیرم، إن شاء الله خیر است!!! باید نهایت تلاش را جهت نیفتادن اتفاق کرد اما اگر با وجود تمام تلاشها یک اتفاق ناگوار افتاد حالا مثبتاندیشی تجویز میشود.
سخن پایانی:
تمام صحبتهای من در دو بیت شعر عالی از سعدی که اتفاقاً همین چند ساعت پیش برای چندمین بار از زبان استاد دکتر الهی قمشهای (که سخنان بسیار جالبی درباره مثبتاندیشی دارند) شنیدم و شاید نشانهای بود که این را هم در مطلبت بنویس، خلاصه میشود:
کسی به دیده انکار (منفینگری) گر نگاه کند ... نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی
و گر به چشم ارادت (مثبتنگری) نگه کنی در دیو ... فرشتهایت نماید به چشم کروبی
خوب، این هم تقریباً طولانیترین مطلبی که تا به حال برای آفتابگردان نوشتهام (که چهار روز تهیه آن طول کشید و البته ماهها نکتهبرداری کرده بودم تا به مرحله نگارش نهایی برسد) و باید بگویم که به اندازه یک کتاب (که بعید نیست خیلی زود چاپ شود) حرف داشتم اما با توجه به ماهیت کوتاه مطالب اینترنتی بهتر است فاکتور گرفته شود.
منتظر شمارههای بعدی این سری مقالات باشید…
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند