بارها شده که میبینم یک دانشجو استعداد ورود به برنامهنویسی و تولید سیستم نرم افزاری را دارد، به او میگویم: فلانی! تو استعدادش را داری، برو سمت برنامهنویسی...
بعد، از او میشنوم که: استاد! اگر کارِ شرکت بذاره! میپرسم: توی شرکت چی کار میکنی؟ مثلاً میگوید: در خط تولید یا بستهبندی و ... کار میکنم یا برخی میگویند مثلاً در بازار شغل پدرم را ادامه میدهم و ...
حقیقتش را بخواهی معمولاً از آنها قطع امید میکنم!
احساس میکنم آنها ترسناکترین جملهای که هر دانشجو باید بداند را نمیدانند:
روانشناسان و کارشناسان علوم اجتماعی معقدند: اگر شما ۳ سال در یک شغل کار کنید و دوام بیاورید، خیلی بعید است یا به سختی ممکن است که بتوانید شغل خود را عوض کنید!
دانشجوی عزیز، میدانم که غرور جوانی باعث میشود که دوست داشته باشی که کار کنی و خودت خرج خودت را در بیاوری و از پدرت پول نگیری، اما نکند به خاطر یک غرور موقتی، آینده خود را خراب کنی؟
نمیگویم هیچ شغلی نداشته باش، من خودم پیش از این (در مطلب یک پدر چگونه میتواند شغل آینده فرزندش را تضمین کند؟) گفتهام که از ۱۰ یا ۱۲ سالگی یا در مغازه پدرم کار کردهام یا در لوازم التحریر و بعداً در ۱۱۸ مخابرات و بعداً تدریس در مؤسسات و ... اما نکته اینجاست که به هیچ کدام از این شغلها به این امید که شغل آیندهام شود نگاه نکردم و خوشبختانه در هر کدام نهایتاً ۲.۵ سال ماندم. فقط تدریس حدود ۸ سال مرا در خود نگه داشت و نزدیک بود که گول بخورم و به عنوان شغل اصلی به آن نگاه کنم!! که البته آن اعتیاد را هم به سختی در حال ترک کردن هستم.
بگذارید بهتر توضیح بدهم:
افراد از آمدن به دانشگاه معمولاً دو هدف دارند:
۱- بعد از دانشگاه، شغلی متناسب با رشتهشان داشته باشند.
۲- شغل دولتی و مطمئن دارند و فقط میخواهند برای بالاتر رفتن حقوق و ... مدرک دانشگاهی بگیرند.
طبیعتاً روی صحبت من با گروه دوم نیست. آنها دیگر از دست رفتهاند!!! :) (آنها از یک نعمت محروم شدهاند: دیگر عامل محرکه برای درس خواندن ندارند. خداوند «درآمد» را بهانهای برای تلاش انسانها قرار داده است. کسی که درآمدش جور باشد کمکم به این نتیجه میرسد که درس بخواند که چه؟ مطالعه کند که چه؟...)
من روی صحبتم با تو دانشجوی عزیزی است که آمدهای درس بخوانی که از طریق درس و دانشگاه شغلی به دست آوری. به تو میگویم که اگر در دوران دانشجویی بخواهی در شغلی غیرمرتبط با رشتهات مشغول شوی به طوری که آن کار نگذارد در درست موفق باشی، مطمئن باش هم شانس موفقیت در رشتهات را از دست دادهای و هم اینکه به زودی آن شغل را هم از دست میدهی یا نمیپسندی و این وسط تو میمانی و یک دو راهی بزرگ: در حالی که وابسته شدهای به شغل غیرمرتبط، استعدادت تو را میکشد سمت رشتهات در حالی که شغلت نگذاشته روی رشتهات متمرکز شوی که اعتماد به نفس کافی برای ورود به بازار کار را داشته باشی.
پس،
اولاً اگر ممکن است، شغلی که خیلی وقتت را بگیرد و اجازه ندهد تکالیف دانشگاه را انجام دهی، در دوران دانشجویی انتخاب نکن اما اگر خواستی به هر دلیلی (مثل من که پدرم دقیقاً اول دانشگاه عمرش را به شما داد و من باید کار میکردم که خرج دانشگاه آزاد را در بیاورم) خواستی یک شغل پارهوقت انتخاب کنی، حتماً و حتماً شغلی باشد که مرتبط با رشتهات باشد و از آن مهمتر اینکه هر وقت که خواستی مرخصی بگیری و روی درسها کار کنی، بتوانی. (مثلاً من خودم همانطور که قبلاً گفتهام، در ۱۱۸ کار میکردم که ساعت ۸ تا ۱۲ شب میرفتیم سر کار و هیچ کس هم که آن زمان زنگ نمیرد! فقط درس میخواندم! جالب است که تستا آنجا متولد شد!! بعد از آن برای مدتی، برای مجلات و کانونهای تبلیغاتی شهرمان بنر تبلیغاتی و کلیپ و ... میساختم و بعد از آن هم که آفتابگردان شد منبع درآمد من. یعنی در همه اینها درسم را بهتر یاد میگرفتم و هر وقت که میخواستم آنرا رها میکردم و به درسم میرسیدم! اما دانشجویی که مثلاً صبح تا شب در طلافروشی و لباسفروشی و یک شرکت صنعتی و ... کار میکند و شبها خسته میرسد خانه، آیا نایی برای درس خواندن خواهد داشت؟)
من در این مدت، افرادی را دیدهام که حواسشان به این جمله نبوده و ضررهای زیادی کردهاند. مثلاً دوستانی داشتم که به پارچهفروشی پدرشان دل بستند و با اینکه استعداد بالایی داشتند اما بعد از دانشگاه نهایتاً پارچهفروش شدند. (یک روز در بازار به او گفتم: حداقل چند تا کتاب بیاور اینجا به جای دید زدن زنها مطالعه کن، گفت: شماها که مطالعه کردید چه شدید!؟ من این جمله را در ذهن نگه داشتهام که یک روز به او جوابش را بگویم...[جالب است که تقریباً کنار همان مغازه آنها یک پیرمرد پارچهفروش بود [حاج آقا پزشک] که خدا و مردم اصیل شهر ما میدانند که یا مشتری راه میانداخت و یا در حال مطالعه و قرآن خواندن بود. من و خیلی از نوجوانها تا پیرمردهای دیگر سالها یکشنبهها و سهشنبهها بعد از نماز عشا در جلسه قرائت و ترجمه قرآن آن مرد عظیم شرکت میکردیم تا زمانی که پر کشید... فرق را ببین!)
دقت کن که نمیگویم پارچهفروشی یا هر شغل دیگری بد است، خیر، جامعه به همه شغلها نیاز دارد، بحث من این است که اگر آمدهای دانشگاه که مثلاً مهندس نرم افزار شوی (شغلی که سالهاست به عنوان بهترین شغل دنبا از هر لحاظ انتخاب میشود)، نباید به این اهداف کوچک قانع شوی! (یادت باشد که دنیا پر است از مانع و باید تو از روی این مانعها بپری تا به خط پایان برسی [موانع در بازی نیکا که یادت هست؟] و به تو بگویم که خط پایانی در علم وجود ندارد! پس حالا حالاها در مسیر هدفت خواهی بود. چقدر دانشجو دیدهام که حتی در همان موانع اول مثل دوستی با جنس مخالف و ... ماندهاند و مشغول شدهاند و از ادامه مسیر باز ماندهاند! یا مثلاً من میتوانستم به تستا و نمرا و دیگر کارهایمان قانع شوم و مثلاً قید ارشد و تلاش برای دکترا و ... را بزنم اما من یک دانشجو هستم و اینها باید اهداف جانبی من باشد)
هر چه تو بخواهی در مورد نیاز به پول و ... و اجبار برای کار بگویی من بهترش را میدانم و بدتر از وضعیت تو را تجربه کردهام (دردناکترین صحنه عمرم!) پس به من نگو که شما وضعیت من را درک نمیکنید، من مجبورم کار کنم و از اینجور بهانهها... هر چه که باشد ارزشش را ندارد که تو هدف اصلیات را فدای آن کنی.
نکته آخر که به هر کسی نمیگویم: بدان که هیچ چیز مثل «علم» قابل اعتماد نیست! به هر چیزی جز علم دل ببندی خیلی زود خواهی فهمید که آن کسی که شغل اصلیاش را علمآموزی قرار داد، در کار، از تو جلوتر خواهد زد... علمآموزی باید هدف اصلی تو باشد، در کنارش شغل مرتبط بخواهی یا نخواهی جور خواهد شد... (مثلاً یک خاطره خصوصی بگویم: زمانی بود که من به برادر بزرگترم نگاه میکردم و در ذهنم میآمد که او درس را ادامه نداد اما چسبید به سوپرمارکت بابا و در عوض خانه و ماشینش را خرید و کلی پول دارد... اما سریعاً سرم را تکان میدادم که این فکرها من را گول نزند! چند سال نگذشت که او از آن شغل بیزار شد و رفت شرکت، در یک کار که صبح تا شب سر کار است و هر شب ناله میکند و شاید درآمد کل ماهش به اندازه چند روز من نباشد و ماشبن و خانه بهتر را هم من خریدم و او حالا پشیمان شده و میخواهد درس بخواند اما با اینکه دو بار در دانشگاه ثبتنامش کردیم که برود، اما دیگر نمیتواند که بخواهد!...)
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند
ــــــــــــــــــــــــ
مطالب مرتبط: مقالاتی که در ستون سمت راست سایت قرار دارد، از جمله:
- 15 کاری که قبل از 20 سالگی باید انجام دهید
- خانم ها در چه رشته هایی موفق تر هستند؟ آقایان در چه رشتههایی؟ (به ویژه در زمینه کامپیوتر)
- اهمیت « علاقه » در انتخاب رشته دانشگاه
- کدام دانشگاه بروم؟ دولتی؟ آزاد؟ علمی-کاربردی؟ غیرانتفاعی؟
- کدام گرایش از رشته کامپیوتر بروم؟ نرم افزار؟ سخت افزار؟ آی.تی؟ علوم کامپیوتر؟