مدتی هست که یکی از افراد خانوادهمان به محض اینکه اخبار شروع میشود و مثلاً اخبارگو میگوید: «ایران موفق به انجام فلان کار شد»، او یک دفعه یک نیشخند میزند و میگوید: کم دروغ بگویید! بزن آن کانال من حوصله این دروغها را ندارم!
به او گفتم: قبلاً اینطور نبودی، جدیداً اتفاقی افتاده؟
بعد از چند پرسش و پاسخ بالاخره گفت: مدتی هست که برای شرکت روزنامه میآورند و من موقع بیکاری مطالعه میکنم. تازه فهمیدهام دنیا چه خبر است!
این موضوع من را وادار کرد که این مطلب مهم را بنویسم.
ببین، عزیزم، «دانستن جنبه میخواهد»
خواهش میکنم اگر میدانید جنبه دانستن یک موضوع را ندارید، به سمت آن نروید! میدانید بسیاری از مردم به انواع گرفتاری دچار شدهاند فقط به این دلیل که چیزی را دانستهاند که نباید میدانستند؟
در اصطلاح به دانستنیهایی که دانستنش خطراتی برای شخص ایجاد میکند Dangerous Knowledge یا «دانستنیهای خطرناک» میگویند.
BBC یک مستند دوقسمتی به همین نام دارد که من چند سال پیش دیدم و واقعاُ ترسیدم. در این مستند، سرگذشت ۴ دانشمند مشهور بیان شده است که شاید خیلی از شماها که رشتهتان کامپیوتر است، حداقل «آلن تورینگ» را در این بین بشناسید:
این دانشمندان هر چند حق زیادی گردن علم دارند، اما به این دلیل که وارد حیطه دانستنیهای خطرناک شدند، همگی آخرش کارشان به تیمارستان و ... کشیده شد!
هر چند آنها به طور مثال آنقدر به «بینهایت» فکر کردند که مغزشان کم آورد، اما علاوه بر آن نوع دانش، یک سری دانستنیهای ساده هم هست که هر کسی نباید آنها را بداند!
من میخواهم چند مثال بزنم:
۱- دانستن مسائل سیاسی، جنبه میخواهد!
«سیاست» و دانستن مسائل سیاسی شاید بیشترین جنبه را لازم داشته باشد. شما اگر خودتان را نساخته باشید و وارد سیاست شوید، به مرور چیزهایی را میفهمید که اگر مراقب نباشید، آن دانستهها شما را بیچاره میکند.
به طور مثال میبینید در سیاست اکثر افراد نفع خود را میطلبند در حالی که شما از دور فکر میکردید افراد به دنبال کار خیر هستند... همین باعث میشود این دیدگاه را به همه افراد جامعه تعمیم دهید و کمکم یک دید منفی و سیاه نسبت به همه چیز پیدا کنید! و من در یک مطلب جداگانه خواهم گفت که «هیچ بدبختیای بدتر از نگاه منفی به کسی داده نشده است!» یعنی زندگی شما سیاه میشود! به همه شک میکنید، به مرور به علمای دین خود، بعد به ائمه، بعد کلاً به دین و نهایتاً به خدا... بیایید من دهها نفر را به شما نشان دهم که از افرادی بودهاند که اهل نماز اول وقت و مسجد و هیأت بودهاند اما با دانستن چند مسأله سیاسی، حالا تمام آن اعتقادات را از دست دادهاند و هر کجا مینشینند بوی تعفن منفینگری از دهانشان بیرون میزند!
من به محض اینکه یکی از این نوع افراد نزدیکم شود، خودم را به یک بهانه از او دور میکنم. چون فقط کافیست مثلاً یک جمله منفی در مورد رئیس جمهور یا رهبر و امثالهم بگوید، دانستن همین یک جمله تمام اعتقادات من را سست میکند. پس، چون من جنبه ندارم، بنابراین ترجیح میدهم آن دانش را نداشته باشم. در حد معمول، از کانالهای میانهرو دانش کافی به دست میآورم اما به خودم اجازه نمیدهم بیشتر از این کنجکاوی کنم!
مثلاً برادر کوچک من زیادی غرق در سیاست شده است. به محض اینکه میخواهد یک چیز را به من بگوید، میگویم: خطرناک نیست؟ اگر نکته منفی نداشته باشد، اجازه میدهم بگوید.
یا مثلاً در گروههای تلگرامی اگر یک ویدئو علیه یک مسؤول یا کشورمان ارسال شود، من به هیچ وجه آنرا تماشا نمیکنم چون میدانم که جنبه ندارم و ممکن است نگاهم به همه چیز منفی شود.
۲- دانستن مسائل علمی، جنبه میخواهد!
دوست عزیز، اگر بیش از حدی که مغزت میکشد وارد مسائل علمی بشوی، ممکن است خطرناک باشد. مثال میزنم: چند روز پیش من داشتم سری مستند «آنچه شما نمیتوانید ببینید» را میدیدم. دو قسمت اول خیلی عالی بود و با دقت گوش کردم (مثلاً در مورد نیروی جاذبه و... بود) اما قسمت سوم در مورد «میکروبها» بود. من چند دقیقه اول را که دیدم، احساس کردم اگر ادامه بدهم، به وسواس دچار میشوم، بنابراین سریعاً این ویدئو را بستم و قید این قسمت از مستند را زدم! چون مثلاً ظرفشویی را به صورت انیمیشنی با وجود میکروبها نمایش میداد یا مثلاً اسکاج ظرفشویی که چقدر ممکن است میکروب داشته باشد... من دیدم اگر بیشتر جلو بروم، به محض دیدن ظرفشویی و اسکاج یاد میکروب میافتم و به تمام ظرفهای شسته و... شک میکنم و شاید دیگر در هیچ ظرفی آب نخورم!!! (به خصوص اینکه در مطلب «آشنایی با موضوع مهمی به نام «مزاج» در نیم ساعت ؛ فایل صوتی صحبتهای مهندس نیرومند در مورد مزاج» گفتم که کسانی مثل من که مزاج سوداوی دارند ممکن است خیلی زود به وسواس دچار شوند. پس باید در دانستن برخی مسائل احتیاط کنند)
بیایید من افرادی را به شما نشان بدهم که وسواس، تمام زندگیشان را نابود کرده! صبح میرود در حمام و شب بیرون میآید! زنش طلاق گرفته و هزار مصیبت دیگر...
در مسائل علمی دیگر هم همینطور است، همانطور که در مطلب «دنیا چقدر بزرگ است؟ (یک سری اطلاعات نجومی در یک ویدئوی یک ساعتی از مهندس نیرومند)» گفتم، دانستن اعداد و ارقامی که مغز انسان در اصطلاح سوت میکشد، میتواند برای کسی که جنبه آنرا ندارد، بسیار خطرناک باشد. فکر کردن به بینهایت، فکر کردن به عظمت هستی و...
یا مثلاً شما میدانید که نمیتوانید جلو خودتان را در عمل کردن به برخی دانستههای علمیتان بگیرید، پس به دنبال آن نروید! مثلاً شما علم «هک کردن» را یاد میگیرید، بعد میروید روی یک سایت تجربه میکنید و خودتان و خانوادهتان را بیچاره میکنید! یا مثلاً یک علم خطرناک را یاد میگیرید و میروید تجربه کنید، جانتان یا سلامتیتان را از دست میدهید.
یا مثلاً: اگر دقت کنید خیلی از کسانی که میروند رشته حقوق میخوانند، از همسرشان طلاق میگیرند یا خودشان قوانین را بیشتر رعایت نمیکنند و به خلافهای سنگین دچار میشوند! چرا؟ چون Back Doorها یا راههای دور زدن قوانین را یاد میگیرند و همین دانستنی خطرناک کار دستشان میدهد! (مثلاً یاد میگیرند که چطور میتوان زن را بدون دادن مهر، طلاق داد. فرصت از این بهتر!؟ :) )
۳- دانستن مسائل و احکام دینی، جنبه میخواهد!
متأسفانه این موضوع هم دامن خیلی از بیجنبهها را گرفته. دوست عزیز، اگر جنبه دانش مذهبی را نداری، با احتیاط آن دانش را کسب کن. دهها نفر را میشناسم که با دانستن چند حکم از وضو از حاجآقاهای مختلف گرفتار وسواس در وضو و غسل و... شدهاند. نماز جماعت تمام میشود او هنوز دارد وضو میگیرد! چند دقیقه طول میکشد که تکبیرةالاحرام بگوید چون در نیت نماز وسواس دارد!!
میدانستید افراد زیادی هستند که وقتی وارد حوزههای علمیه میشوند، یک سری چیزهایی را میفهمند که نباید میفهمیدند و بعد همانها که قرار بود به اوج دین برسند، گاهی علیه دین جبهه میگیرند!؟ مثلاً میروند میبینند در حوزه آن چیزی که از بیرون فکر میکردند وجود ندارد. مثلاً او فکر میکرده هر که در حوزه است، اهل نماز شب و امثالهم است اما میرود میبیند خیلی از طلبهها... بگذریم، اگر بیشتر ادامه دهم ممکن است شما جنبه دانستن نداشته باشید و بعد یک دفعه چیزی که میفهمید را به همه تعمیم دهید و خودتان را بیچاره کنید.
به هر حال، عزیزم، اگر میدانی دانستن برخی مسائل دینی، دین را از تو میگیرد، همان بهتر که آنها را ندانی. روی آنها کنجکاوی نکن و نخواه که حتماً ته و توی قضیه را در بیاوری، اگر این دانستنیهای خطرناک را فهمیدی آنوقت اولین کسی که ضرر میکند خودت هستی.
۴- دانستن مسائل تاریخی جنبه میخواهد!
بسیاری از افراد هم با خواندن چند کتاب تاریخی بیچاره شدهاند! مثلاً در یک کتاب خوانده است که اعراب مسلمان به ایران حمله کردند و فلان کار را کردند. بعد یک دفعه عِرق وطن پرستیاش گل میکند و تمام اعراب و بعد، کلاً اسلام را زیر سؤال میبرد و یک سری برداشتهای بچگانه میکند و تمام! او به همین راحتی اسلام را که انسان را به اوج انسانیت میرساند از دست داد! (بدون اینکه چهار تا کتاب معتبر بخواند استدلال میکند و یا مثلاً بلد نیست قرآن را از رو بخواند، آنوقت آنرا رد میکند!)
یا مثلاً میخواند که کورش فلان جور بود یا رضاخان فلان خدمات را داشت، بعد بدون در نظر گرفتن جوانب کار و بدون فکر کردن به قبل و بعد آن و بدون بحث با چند دانشمند، خودش در خلوت خودش، خودش را عقل کل حساب میکند و یک سری برداشتهایی میکند و چقدر هم به خودش میبالد و بعد بر اساس آن برداشتها زندگیاش را نابود میکند (کمکم «سلام»ش تبدیل به «درود» میشود و سعی میکند به جای کلمات عربی، کلمات فارسی زمان فردوسی را به کار ببرد و از این جور قرطیبازیها!). اما اگر مثلاً با یک استاد کارکشته تاریخ چند دقیقه صحبت میکرد، میفهمید آنطور که فکر میکرده نبوده... (ما با مدرک لیسانس فکر میکردیم عقل کل هستیم بعد که وارد دکترا شدیم دیدیم آن چیزهایی که ما فکر میکردیم هیچ کس نمیداند و با همانها به خودمان میبالیدیم را استاد ما آن زمان که ما به دنیا نیامده بودیم نه تنها تجربه کرده بلکه برایش در مجلات خارجی مقاله چاپ کرده!!!! هیچ وقت فکر نکنید چیزی میدانید که دیگران قدرت درکش را ندارند! کمی که بگردید میبینید خیر، باهوشتر از شما خیلی هست و شما خیلی کوچکتر از آن چیزی هستید که فکر میکردید...)
۵- خواندن برخی کتابها جنبه میخواهد!
عزیزم، قبل از انتخاب یک کتاب، ابتدا ببین آنها که آن کتاب را خواندند وضعشان (اکثراً) چطور شد؟ بهتر یا بدتر؟ اگر میدانی افرادی یک کتاب را خواندند و مثلاً آخرش خودکشی کردند، چرا باید کنجکاوی کنی و به سمت آن بروی؟ تو میبینی اکثر افرادی که کتابهای شریعتی، صادق هدایت، صمد بهرنگی و امثالهم را خواندند آخرش زندگیشان رنگ سیاه گرفت و نهایتاً خودکشی کردند! (فقط دو نفر در اطراف خانه ما به همین سرنوشت گرفتار شدند) حالا که اینطور است چرا باید با وجود این همه کتاب انرژیبخش و امیدآفرین کنجکاو شوی و با یک سطح دانش ابتدایی در سنین جوانی و ناپختگی که هر چه بگویند بدون هیچ استدلالی باور میکنی، بروی عمداً کتابهای شریعتی و امثالهم را بخوانی؟ بله، یکی مثل رهبری که خودش را قبلاً خوب ساخته، با خواندن کتابهای امثال شریعتی اوج میگیرد اما یک جوان خام که پایههایش ضعیف است با خواندن آنها به پوچی میرسد و بیچاره میشود!
عزیزم، مطالعه، همیشه یک «سیر مطالعاتی» نیاز دارد که متناسب با تو نوشته شده باشد. اگر یک کتاب را که پیشنیاز دارد بدون خواندن پیشنیاز مطالعه کنی، گرفتار شک و شبهه و هزار درد بیدرمان میشوی!
به هر حال، خواهش میکنم کتابهایی که نباید هر کسی بخواند را نخوان.
باور کنید من کتاب «دا» که در مورد دفاع مقدس است را با کلی ذوق و شوق خریدم، اما ۷۰ صفحه را که خواندم دیگر ادامه ندادم و گذاشتم کنار. چرا؟ چون در حین خواندن آن آنقدر گریه میکردم که گاهی احساس میکردم دارم میمیرم! دیدم این کتاب با روحیاتم نمیسازد، بنابراین از خیرش گذشتم. اما یک جوان مذهبی ناشی ممکن است بگوید رهبری از آن تعریف کرده پس من تا آخر میخوانم. بعد، میخواند و نهایتاً دچار افسردگی میشود یا مثلاً آنقدر گریه میکند که چشمانش ضعیف میشود و صد مشکل دیگر!
خلاصه، همانطور که گفتم، دانستن هر چیزی جنبه میخواهد. اگر میدانی با دانستن آن چیز، داری به عقب حرکت میکنی، سریعاً متوقف شو و بیشتر از این ندان! و دانستههای قبلیات را هم نادیده بگیر و به آنها فکر نکن.
چند نکته پایانی برای جلوگیری از تأثیرات منفی دانستن:
۱- همیشه راه تعادل را در پیش بگیرید
امام علی (علیه السلام) فرمود: دو گروه در ارتباط با من هلاک میشوند: دوستی که در محبت من زیادهروی میکند و دشمنی که در کینهتوزی من زیادهروی میکند.
هیچ وقت در مورد هیچ انسانی آنقدر مثبت فکر نکنید که اگر یک چیز منفی از او شنیدید همه ساختههایتان در مورد او تخریب شود و هیچ وقت در مورد هیچ انسانی آنقدر منفی فکر نکنید که اگر یک چیز مثبت دیدید باور نکنید! مثلاً آنقدر یک مسؤول را معصوم در نظر میگیرید که اگر یک عکس از ایشان در حال انجام یک کار منفی در گذشتههای دور ببینید یک دفعه ضد او میشوید! یا آنقدر یک نفر را دوست میدارید که اگر یک بار کار نامشروع شما را رد کند، تبدیل به دشمن خونی او میشوید! یا از آنطرف مثلاً آنقدر یکی مثل رضا خان را منفی تصور میکنید که اگر جایی بخوانید مثلاً فلان ساختمان یا فلان ریل را او ساخته فکر میکنید چه کار عظیمی انجام داده!! و کشته و مردهی رضا خان میشوید! به این فکر نمیکنید که اگر همان چهار تا پل و ساختمان را هم نمیساخت که دیگر به چه درد میخورد؟ حالا جمهوری اسلامی یک کشور را با این همه دشمنیها به بهترین نحو ساخته، چشمانش نمیبیند، رضاخان را که خودش خودش را آدم حساب نمیکرد، میپرستد!
۲- همیشه ۱ درصد جای شک باقی بگذارید
همیشه تقریباً در همه مسائل کمی جای شک باقی بگذارید که اگر یک روز چیزی دانستید که آن شک شما را تأیید میکرد، شوکه نشوید! مثلاً در مسائل دینی یک چیزی میشنوید که فکر میکنید صددرصد صحیح است، بعد یک کتاب میخوانید میبینید اصلاً در مورد آن موضوع از نظر سند تاریخی هیچ سندی وجود ندارد، بعد یک دفعه چون انتظارش را نداشتهاید، به همه چیز شک صددرصدی میکنید! مثلاً سالها برای شخصی به نام «علی اصغر» در کربلا اشک ریختهاید و بعد یک دفعه میخوانید که مثلاً نام آن طفل شیرخواری که شهید شد، ظاهراً «عبد الله» بوده است و علی اصغر همان امام زین العابدین بوده است... بعد یک دفعه یک دید منفی نسبت به همه چیز پیدا میکنید. اما به این فکر نمیکنید که اشتباه از من بوده است که اصل موضوع را رها کردهام و به اسمها گیر دادهام! به هر حال، اگر شما اسناد تاریخی را مرور کنید، میبینید واقعاً باید همیشه ۱ درصد شک روی قضایا داشته باشید و اگر یک روز گفتند فلان جریان جور دیگری بوده یا اصلاً سندی نداریم که آن اتفاق رخ داده باشد، شما یک دفعه تصمیمات عجیب نگیرید!
دقت کنید که نگفتم ۹۹ درصد شک کنید و یک درصد اعتماد!!!
۳- خودتان را دست بالا نگیرید! عالِمتر از شما خیلی هست!
یکی از دلایلی که خیلیها با دانستن چند چیز، یک دفعه مسیر گمراهی را پیش میگیرند این است که فکر میکنند خیلی بارشان است! بنابراین هر نتیجهگیری که به ذهنشان میرسد قبول میکنند و طبق آن عمل میکنند. (در اصطلاح گفته میشود خودشان را با خودشان مقایسه میکنند! و جالب است که این افراد وقتی با موقعیتهایی مواجه میشوند که میفهمند افراد داناتر از آنها خیلی زیادند دچار یک نوع سندرم میشوند!)
به هر حال، هر وقت یک سری ابهامات به ذهنت رسید، لطفاً فکر نکن که حتماً درست است! اینطور بگو: از من داناتر در طول تاریخ خیلی بوده و الان هم خیلی هست، پس اگر فلان شرایط اینطور است لابد دلیلی داشته.
مثلاً شما یک کتاب در مورد اقتصاد میخوانی، بعد به هر حال یک سری چیزهایی میفهمی. بعد میآیی شروع میکنی در مورد علم اقتصاد اظهار نظر کردن بر اساس برداشتهای خودت از آن کتاب. حواست نیست که عزیزم هزاران هزاران شخص هستند که سالها در رشته اقتصاد تحصیل کردهاند. یعنی مثلاً یک فوق دکترای اقتصاد که ریشش در این رشته سفید شده و دهها مسؤولیت کلان داشته، چیزی که تو با خواندن یک کتاب فهمیدی را نمیفهمد!؟ (مثل این است که یک بار یک دانشجو سر یک کلاس یک موقعیتی پیش آمد که من نیاز به کپی کردن یک چیز داشتم، او سریع به من گفت: استاد کلیدهای ctrl+c رو بزنید کپی میکنه!!! ... تصور کن!)
۴- حتماً دلیلی داشته!
یک جمله که شما را در موقعیتهای خطرناک نجات میدهد همین جمله است: «حتماً دلیلی داشته!». اگر دیدی در طول تاریخ یک چیزی جا افتاده و الان تو چیزی خلاف آنرا درک میکنی روی آن چندان اصرار نکن، در عوض بگو: «حتماً دلیلی داشته» و اگر خطرناک است، بیشتر جلو نرو. مثلاً:
- چرا ما به فلسطین کمک میکنیم؟ حتماً دلیلی داشته. داناتر از من خیلی هست.
- چرا همه معتادها رو دار نمیزنن که راحت بشیم!؟ حتماً دلیلی داشته. داناتر از من خیلی هست.
- چرا از چین فلان چیز را وارد میکنند؟ حتماً دلیلی داشته. داناتر از من خیلی هست. (مثلاً گاهی ما مجبوریم برای جلب حمایت چین در یک مسأله سیاسی، به آن کشور نفت را ارزان بدهیم یا فلان چیز را وارد کنیم. مگر من در این سطح میتوانم در این مسائل اظهار نظر کنم؟)
- چرا رهبر که میداند آقای ایکس معلومالحال است، او را رئیس تشخیص مصلحت نظام میکند؟ حتماً دلیلی داشته. دانش رهبر کجا و من کجا!؟
- چرا اسلام میگوید فلان کار را انجام ندهید؟ حتماً دلیلی داشته. آن همه مرجع تقلید که حداقل ۵۰ سال از عمرشان را در تحقیق سپری کردهاند به اندازه من که اسم کتب اربعه را هم نمیدانم و نخواندهام نمیفهمند؟ اگر آن موضوع مشکلی میداشت حتماً آنها زودتر اقدام میکردند...
۵- دعاها و احادیث در این زمینه را بخوانید
امام علی (علیه السلام) سخن جذابی دارند که مؤید این موضوع است. ای کاش عربی آنرا حفظ کنید:
رُبَّ جَهلٍ أفضَلٌ مِنَ العِلمِ : چه بسیار جهل، که بهتر از علم باشد!
علمی که انسان را از خداوند دور کند، همان بهتر که نباشد! به همین دلیل است که شما در تعقیب نماز عصر هر روز تکرار میکنید:
اللهم أنِّی أعُوذُ بِکَ مِن عِلمٍ لا یَنفَعُ : خدایا! پناه میبرم به تو از دانشی که نفعی برایم نداشته باشد!
۶- و نهایتاً: از قرار گرفتن در جمعهای خطرناک خودداری کنید!
این مورد خیلی مهم است! دوست عزیز، «جو» روی انسان خیلی تأثیر دارد! (شما اگر در تهران زندگی کنید فکر میکنید همه مردمْ بیدین شدهاند، بعد اگر یک مدت در قم زندگی کنید فکر میکنید همه مردمْ روحانی شدهاند!) شما اگر در یک جمع منفی قرار بگیرید هر چقدر هم که مثبتاندیش باشید، چند جمله منفی که آن افراد بگویند، یک سری شک و شبهههایی برایتان ایجاد میشود! مثلاً فقط کافیست عضو یک کانال تلگرام شوید که در آن کانال علیه شیعه شبهه ایجاد میکنند. شما کمکم میبینید در اعتقاداتتان سست شدید و یک سری شک و شبهههایی برایتان ایجاد شد! یا مثلاً کافیست یک خبر (فقط یک خبر) از اخبار BBC یا رادیو فردا در مورد ایران بشنوید! میبینید نگاهتان به اخبار ایران و تمام مسؤولین و ... عوض شد! اگر خواستید بیایید من بگویم کمکم چه اتفاقی برایتان میافتد! خیلی خلاصهاش این است:
ابتدا که مثلاً ماهواره میگیرید و مشتری BBC فارسی میشوید، در اعتقاد به دین و کشورتان خیلی محکم هستید، بعد BBC یک سری برنامههای علمی برایتان پخش میکند تا نظر مثبتتان را جلب کند، بعد یک سری چیزهای تاریخی با سند معتبر از اساتید دانشگاههای مشهور میگوید، بعد گهگاه حتی از رهبری ایران تعریف و تمجید میکند (مثلاً عمداً صحبتهای مهاجرانی را پخش میکند که گفت: یک لکه خاکستری هم در زندگی رهبری ندیدم). بعد که حسابی نظر مثبت شما جلب شد، موذیانه شروع میکند: مثلاً برنامه تاریخی امروز در مورد زندگینامه رهبر ایران است! هیچ چیز منفی هم نمیگوید. فقط حقیقتها را میگوید. اما شما که رهبرتان را خیلی قبول دارید مثلاً میفهمید برادرش از مخالفان خودش است و بعد BBC به شما القا میکند که کسی که برادرش با او مخالف است لابد یک چیزهایی میداند؟ هان؟ (این صحنه دقیقاً برای من پیش آمد! من ۴ سال پیش در یک شهر دیگر در اتاق دانشجویی که دوستان اجاره کرده بودند چند ساعت مهمان بودم. موقع ناهار روی کامپیوترشان زده بودند رادیو فردا گوش میکردند. برنامه رادیو فردا در مورد زندگینامه رهبر ایران بود. هیچ چیز منفیای هم نمیگفت. اما رسید به اینجا که ایشان چند برادر و خواهر دارد، برادر ایشان را که معرفی کرد، فقط یک جمله را خیلی موذیانه در داخل پرانتز گفت: نام برادر ایشان فلان است -که البته از مخالفان سرسخت خودشان هستند-... همانجا دو سه تا از بچهها که سادهتر از بقیه بودند شروع کردند همین استدلالهای بچگانه را کردن! بدون فکر به اینکه بر فرض برادر یکی مخالف او باشد مگر دلیلی برای زیرسؤال رفتن او است!؟ در تاریخ هزاران مورد داریم که فرزند ناخلف مخالف پدر بود، برادر که سهل است!)
و خلاصه، همینطور پیش میرود... و شما حواستان نیست که دارد کمکم شما را به ناکجاآباد میبرد! کمکم به جایی میرسید که به یک منتشرکننده نفرت و منفینگری علیه کشور و نظام خودتان تبدیل میشوید! هر کجا میروید علیه کشور و نظام پست ارسال میکنید و حرف میزنید! شما همان کسی بودید که کلی به نظامتان اعتقاد داشتید اما به راحتی و با یک سری Dangerous Knowledge همه چیزتان را از دست دادید و تبدیل به یک منافق شدید که اگر پایش بیفتد حاضرید مثل کارمندان BBC بروید علیه کشور و مردم خودتان برنامه بسازید یا خدا را چه دیدید شاید قسمت شد مثل منافقین اسلحه به دست گرفتید و ۱۷ هزار نفر از مردم کشورتان را به خاک و خون کشیدید!؟ (کلی هم توجیه برای خودتان دارید! انسان تا وقتی برای خودش یک سری توجیه پیدا نکند دست به هیچ کاری نمیزند!)
دو نکته را فراموش نکنید:
۱- حرکت شیطان در وجود شما آنقدر آهسته اتفاق میافتد که شما باور نمیکنید که دارید خیلی چیزهایتان را کمکم از دست میدهید! فقط وقتی باور میکنید که مثلاً سی سال بگذرد و بعد برگردید به گذشتهتان نگاه کنید و ببینید ای دل غافل! سی سال با افکار منفی و بیفایده زندگی کردید و خودتان را بیچاره کردید و خیلیها با افکار مثبت و انرژیبخش دنیا و آخرت خودشان را آباد کردند. آنقدر قشنگ شما را با توجیههای زیبا میفریبد و کمکم نماز جماعت، بعد نماز صبح، بعد کلاً نماز، بعد قرآن، بعد دعاها را از شما میگیرد و کمکم به سمت گناهان پیش میبرد و در همه این حالات شما فکر میکنید از هدایتشدگان هستید! آیات سوره زخرف در این زمینه بینهایت عجیب است:
وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (36) وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ (37) حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ
هر کس از یاد خدای رحمان دوری کند، برای او شیطانی را میگماریم که در همه حال همدم و همنشین او باشد و آن شیاطین آنها را از راه خدا باز میدارند در حالی که آنها فکر میکنند از هدایتشدگان هستند! تا زمانی که نزد ما میآید و حقیقت را میفهمد، آنگاه به آن شیطان میگوید: ای کاش بین من و تو از مغرب تا مشرق فاصله بود! چه بد همنشینی بودی!
۲- شیاطین (چه شیطان جن و چه شیطان انس مثل BBC و آمریکا و...) معمولاً یاران خود را از بین کمسوادهای جامعه انتخاب میکنند. کمسوادها آنهایی هستند که یک کتاب میخوانند یا یک مدرک میگیرند و فکر میکنند همهچیزدان شدهاند! اگر میخواهید بدانید مسیری که در دانستن طی میکنید درست است یا خیر، راهش این است: هر چقدر بیشتر میدانید باید ساکتتر شوید و بیشتر احساس نادانی کنید! (همان جمله مشهور ابوعلیسینا: «تا بدانجا رسید دانشِ من که بدانستمی که نادانم!»(بابای خدابیامرز ما هر روز این جملهی ابوعلیسینا را در گوش ما زمزمه میکرد!) اگر چیزی را دانستید و بیشتر اظهار نظر کردید و حرف زدید، یعنی احتمالاً دارید مسیر را اشتباه میروید!
بگذریم...
فقط خواستم بگویم لطفاً مراقب «دانستنیهای خطرناک» باشید. فراموش نکنید که اگر یک مادر چاقو را جلو دست بچه نمیگذارد به این دلیل نیست که مادر بخیل است یا میخواهد بچه را از چاقو محروم کند یا به ضررِ مادر است که بچه چاقو را داشته باشد! خیر، چون او میداند که یک بچه فعلاً درک درستی از چاقو ندارد و اولین کسی که از آن چاقو متضرر خواهد شد خود بچه است!
اگر بزرگان و دانایان شما را از یک سری دانستنی منع کردند (اگر گفتند فلان کتاب را نخوان، از ماهواره استفاده نکن، در فلان نوع کانال عضو نشو و...)، به این دلیل نیست که دانستن آن برای آنها خطرناک است، بلکه دانستن آن برای خود شما خطرناک است.
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند