من بیش از ۱۵ سال است که دو نوع پرنده (یعنی فِنج و مرغ عشق) در خانه نگهداری میکنم. در این سالها کلی فنج به جامعه تحویل دادهام(!) اما هیچ وقت مرغ عشقهایم جوجهدار نشده بودند! ظاهراً دلیل آن این بود که محل قفسها در حیاط است و دائم افراد از کنار آنها عبور میکنند و مرغ عشق برای تخمگذاری نیاز به جایی دارد که چندان در چشم انسان نباشد. اما به هر حال، مرغ عشق را برای صدای زیبای نَر آن نگه میداشتم.
تا اینکه چند هفته پیش متوجه شدم که مرغ عشقهای جدیدی که از یکی از آشنایان گرفتهام سه تخم گذاشتهاند. آنها را به داخل گلخانه منتقل کردم که هوا گرمتر باشد و خلاصه هر سه تخم به جوجه تبدیل شدند...
تا دیروز همه چیز خوب بود و دو مرغ ماده و نر مثل لیلی و مجنون بودند و از جوجهها که تقریباً پر و بالشان کامل شده بود مراقبت میکردند و ما هم به مناسبت اولین سری جوجهآوری مرغ عشقمان کیفور بودیم که دیروز وقتی رفتم که دانههایشان را پر کنم، صحنهای دیدم که باور کردنش برایم سخت بود!
دیدم یکی از مرغ عشقهای والد روی آن یکی نشسته و دهانش پر از خون و پر است. آن یکی را نگاه کردم، چنین صحنه وحشتناکی دیدم:
تمام سر مرغ بیچاره پر از خون بود! چشمهایش کور شده بود و حتی داشت سرش را جدا میکرد که من به زور جدایشان کردم!!! هاج و واج مانده بودم! با توجه به اسم این پرنده، آیا واقعاً درست میدیدم؟ مرغ زخمی را در قفس دیگری انداختم و زنگ زدم به پسرخاله که پرندهپرور است. گفتم فلانی اینطور شده... به نظرت این ماده است یا نر؟ جوجهها را هم خواهد کشت؟ چه کار کنم؟ عجیب بود که از نظر علمی این موضوعات را بررسی نکرده بود! گفت من دلیلش را نمیدانم اما فقط بگویم که از همین مرغ عشقهای تو در تابستان یک جفت جوجه کشیدم که الان خودشان جوجهدار شدهاند. چند روز پیش جوجههایشان را کشتند پس احتمالاً ذاتاً اینطور هستند و کاریشان نمیشود کرد!
دامادمان که دستی در پرورش قناری دارد از راه رسید... رفت از خانهشان اسپری مخصوص ضدعفونی زخم آورد و احتمالاً کمی بیش از حد روی سر این مرغ بیچاره پاشید... گفت: پدیده خونخواری در قناریها هست اما نمیدانم در مرغ عشق هم هست یا نه. اگر باشد باید کمی سنگ آهک دریا جلوشان بگذاری... آن سنگ را هم از خانهشان آورد که بگذاریم جلو مرغ قاتل که بچهها را نکشد...
من اول فکر کردم مرغ عشق نر که قویتر است مرغ عشق ماده را کشته که مثلاً بچهها را تصاحب کند. بعد برداشت عشقولانهتری کردم: گفتم لابد غذا کم میآمده، مرغ عشق نر داوطلب شده که خودش را فدا کند که غذا به جوجهها برسد!! بعد مادرمان آمد گفت: والا ما زنها وقتی بچهدار میشویم و سرگرم بچه میشویم، از رفتار باباها میشود فهمید که میخواهند به ما بفهمانند که حواست به من هم باشد! بنابراین احتمالاً مرغ عشق نر به خاطر اینکه مرغ عشق ماده زیادی حواسش به جوجهها بوده با او درگیر شده.
خلاصه، بعد از دو سه ساعت، مرغ عشق بیچاره که هنوز نمیدانستیم نر بوده یا ماده (چون هر دو زرد خاص بودند و از نوکهایشان هم چیزی مشخص نبود) چون چشمی برای دیدن و جانی برای حرکت نداشت جلو چشمانم از دنیا رفت!!
نگران بودم که چه بلایی سر جوجهها خواهد آمد؟ در مورد این اتفاق در اینترنت جستجو کردم و بالاخره پاسخ را در یک سایت یافتم:
نکته مهم: بیاد داشته باشید که پس از اینکه جوجهها متولد شدند و بال و پر گرفتن از بخور دیگر استفاده نکنید چرا که باعث تحریک جنس نر مرغ عشق میشود و به دلیل اینکه مرغ عشق ماده در حال پروراندن جوجههایش میباشد به نزاع و جنگ با مرغ عشق نر میپردازد. در بیشتر مشاهدات ما مرغ عشق نر در این دعوا و نزاعها توسط مرغ عشق ماده کشته شدهاند.پس در صورت مشاهده هرگونه نزاع شدید بین مرغ عشقها سریعاً مرغ عشق نر را به قفس دیگری انتقال دهید و ماده مرغ عشق را به همراه جوجههایش در قفس به تنهایی نگهداری نمایید و دیگر نگران چیزی نباشید. فقط یادتان باشد که نصف سفیده یک تخم مرغ را بدون زرده آن در هر روز جهت تغذیه جوجهها تا زمان بزرگ شدن و خارج شدن از لانه در اختیار ماده مرغ عشق قرار دهید.
خلاصه که عجیبترین اتفاقی بود که در این چند سال با آن برخورد کرده بودم! و البته جالبترین اتفاق! اولاً به غریزه نگاه کن که چه مشخصههای ثابتی دارد! دقیقاً بعد از اینکه جوجهها کمی پر و بال میگیرند این اتفاق میافتد! (مثلاً چرا همان ابتدا نه؟ شاید به این دلیل که جوجهها در ابتدا زشت هستند و مادر خیلی تمایلی به آنها ندارد اما به مرور که پر و بال پیدا میکنند زیباتر میشوند و دیگر آن عشقی که به همسرش داشت را ندارد... اینها درسهایی برای ما انسانها در زندگی مشترک دارد) به عشق مادر به فرزند دقت کن که چطور تمام نیرویش را جمع میکند و بر مرد که معمولاً قویتر از ماده است غلبه میکند تا عشقش به فرزندانش را اثبات کند. (با دقت به «روح حیوانی» که بین حیوان و انسان مشترک است و حتی «روح نباتی» که بین انسان و گیاهان و همه موجودات مشترک است، میشود نتیجهگیریهای خوبی با دقت به رفتار گیاهان و حیوانات برای زندگی بشری داشت. در یک مطلب دیگر درباره انواع «روح» صحبت خواهم کرد)
آپدیت در ۵ اسفند ۹۶: چند روز بعد یکی از جوجهها که هنوز پر و بالش کامل نشده بود از لانه به اشتباه بیرون پریده بود. دیدم ماده شروع کرده آن بیچاره را هم به قصد کشت میزند! خیلی به موقع رسیدم و جوجه را داخل لانه گذاشتم، خطر رفع شد و آن را بزرگ کرد. امروز رفتم دیدم یکی دیگر از جوجهها که به اندازه کافی بزرگ شده بوده و آمده بوده بیرون که زندگیاش را شروع کند، دقیقاً مثل بابای خدابیامرزش حسابی خونین و مالین کرده! جوجه هم بعد از چند ساعت مُرد! مادر را از جوجهها جدا کردم اما متوجه شدم که جوجهها چیزی نمیخورند و منتظر مادرشان هستند که به آنها غذا بدهد. مادر را دوباره کنار جوجهها برگرداندم اما این بار همه را از لانه خارج کردم و لانه را از قفس بیرون آوردم. (این پیشنهاد هم خوب است که کلاً لانه را کف قفس بگذارید که اگر یک جوجه بیرون آمد بتواند سریعاً به لانه برگردد) دیدم با جوجهها کاری ندارد. چند روز بعد یکی از جوجهها که بزرگتر شده بود و میتوانست در قفس پرواز کند، دیدم مادر رفته سراغ او که او را بکشد! سریعاً آن جوجه را جدا کردم و در قفس دیگری انداختم. خوشبختانه به تنهایی دارد غذا میخورد و مشکلی ندارد. دو جوجه دیگر کنار مادرشان هستند و در حال بزرگ شدن. اما گوش به زنگ هستم که به محض اینکه توانستند پرواز کنند جداشان کنم.
از تراریوم چه خبر؟
حالا که صحبت از حیات وحش شد، جدیدترین عکس از تراریوم (یا بهتر است گفته شود پلوداریوم) که یک سال و نیم پیش در مطلب «تراریوم ؛ گیاه در آکواریوم ؛ ترفندی برای نگهداری گیاه در منزل» به آن اشاره کردم قرار بدهم:
سال ۹۵ این بود:
الان در این حالت است:
دقت کنید که گلی مانند بُنسای که هر کس میخرد در عرض یکی دو ماه خشک میکند، بعد از ۱.۵ سال چقدر زیبا شده! (متأسفانه عکس آن انرژیای که این گل دارد را به تصویر نمیکشد)
عجیب است که انگار ایده پلوداریوم باعث انجماد گل میشود. یعنی گل با سرعتی بسیار آهسته رشد میکند اما همیشه سبز و شاداب است. اطراف آن را هر بار با یک سری گلهای کمعمرتر عوض میکنم که تازگیاش از بین نرود.
و عجیب اینکه آب آکواریوم را ۱.۵ سال است که عوض نکردهام و هنوز سالم است و در آن ماهی وجود دارد. (هر چند که دو سه بار ماهیهای کوچکتر از آب به خشکی بخش گلها پریدند و مردند و الان دیگر ماهیهای بزرگتر میاندازم)
ایده پلوداریوم یعنی یک جهان طبیعی در یک آکواریوم. به طور مثال من تقریباً هیچ وقت به گلها آب نمیدهم. آب از بخش آکواریوم بخار میشود و به خصوص صبحها یک شبنم جالب روی گلها را میگیرد. اگر هوا سردتر باشد بخار در بالا تبدیل به باران میشود و چکهچکه به بخش خشکی میبارد... یعنی بخش خشکی دائماً مرطوب است. (پس گلی باید در این ایده قرار دهید که با آب زیاد نگندد)
پیشنهاد یک گل
و اما یک گل جدیداً خریدهام که پیشنهاد میکنم اگر برای خانه دنبال یک گل پرانرژی و شاداب و با عمر طولانی میگردید این گل را بخرید:
حقیقتش را بخواهید اسم آنرا یادم رفته (اگر میدانید لطفاً بگویید) اما قیمت آن با گلدان آن ۱۰۰ هزار تومان شد.
الان حدود ۵ ماه است که آن را خریدهام. بسیار جالب است و دائم هم برگهای جدید میدهد.
یک نکته جالب در مورد آن این است که گل، یک سیستم دفاعی در برابر حشرات مزاحم دارد که من را به شگفتی وا داشته! اوائل یک سری حشره که روی گلهای دیگر حتی باعث خشکی آنها میشد اطراف آن مشاهده کردم. اما کمکم متوجه شدم که زیر برگهای گل یک سری ماده چسبناک ترشح شده که دقیقاً شبیه آن چسبهای حشرهکش است که شهرداری برای کشتن حشرهها به درختها متصل میکند:
اگر دستتان را به آن ماده بزنید، متوجه میشوید که از چسب قطرهای هم چسبناکتر است و باید دستتان را بشویید... هیچ حشرهای دیگر جرأت ندارد اطراف آن بپلکد!
جالب است که گل ابتدا در یک جای سرد بود. رفتار بسیار جالبی در آن محیط داشت برای اینکه خودش را گرم نگه دارد. برگهایش را به طرز جالبی به هم نزدیکتر و فشردهتر کرده بود...
میخواهم بگویم با همین مکانیزمهایش طول عمر بالا و شادابیاش را حفظ میکند.
خلاصه، طبیعت چقدر حرفها برای گفتن دارد...
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند