شنبه ۱ دی ۱۴۰۳ |  عضویت / ورود

ضرب المثل‌های محلی: چشم نامرده، دست مرده | جامعه به حسن چاخان هم نیاز داره!


یک ضرب‌المثل گاهی در سطح جهان مطرح می‌شود (مثل «سوزن را در انبار کاه پیدا کردن» یا «دو دو تا کردن»)، گاهی هم در سطح یک ملت شهرت پیدا می‌کند (مثل «موسی به دین خود، عیسی به دین خود» و...). اما برخی ضرب‌المثل‌ها نیز هستند که در سطح یک شهر مطرح می‌شوند و من فکر می‌کنم لازم است که آن‌ها نیز جایی ثبت شوند و اگر لازم شد، به مرحله ملی و چه بسا جهانی راه پیدا کنند!

به هر حال، در این پست فعلاً درباره دو ضرب‌المثل که در سطح شهر ما (ساوه در استان مرکزی) مطرح است صحبت می‌کنم که حاوی نکات جالبی هستند:

۱- چشم نامرد است، دست مرد است.

اگر شما برای یک ساوجی کارهای زیادی که دارید و باید انجام بدهید را بشمارید، احتمالاً او در جواب این ضرب‌المثل را خواهد گفت: چشم نامَرده، دست مَرده.

منظور از این ضرب‌المثل این است که وقتی با چشم به کارها نگاه می‌کنی، او نامردانه، آن کارها را بزرگ و غیرممکن جلوه می‌دهد اما وقتی با دست مشغول به انجام آن کار می‌‌شوی، می‌بینی چقدر سریع تمام شد! فکر می‌کردی خیلی طول می‌کشد اما وقتی «دست به کار» شدی، خیلی زود تمام شد!

https://img.aftab.cc/news/98/doer.jpg
از چپ به راست: صف نقادان، صحبت‌کنندگان و عمل‌کنندگان

این ضرب‌المثل، بسیار بسیار سازنده است. ما از بچگی هر وقت جلو مادرمان شروع می‌کردیم به لیست کردن کارهای زیادی که داریم، او سریعاً این ضرب‌المثل زیبا و مهم را تکرار می‌کرد... و ما دست به کار می‌شدیم و می‌دیدیم راست است، واقعاً فکر می‌کردیم انجام این همه کار ممکن نباشد، اما به سادگی و به سرعت تمام شد! (مثلاً وقتی این روزها به بیست و اندی کتاب که روی میزم هست و باید برای پایان ترم بخوانم و امتحان بدهم نگاه می‌کنم فکر می‌کنم با این همه مشغله و... ممکن نباشد اما وقتی کتاب اول را برمی‌دارم و شروع می‌کنم، می‌بینم در عرض دو سه روز تمام شد! و بقیه هم همینطور...)

پس یادتان باشد: هر وقت مورد هجوم کارها قرار گرفتید، این ضرب‌المثل را تکرار کنید و دست به کار شوید... ;)

 

۲- جامعه به حسن چاخان هم نیاز دارد!

داستان «حسن چاخان» در شهر ما داستان جالبی است. اینطور که تعریف می‌کنند، او یک کیسه‌کش حمام بوده است. در زمان‌های دور، گاهی در دادگاه‌ها برای رفع شدن یک مشکل کور و بسته شدن پرونده، نیاز به یک شاهد بیشتر بود که گواهی بدهد که شاهد فلان ماجرا بوده که پرونده ختم به خیر شود و یک شر بخوابد (مثلاً دو شاهد می‌خواسته اما پرونده یک شاهد بیشتر نداشته)... در این مواقع می‌رفتند سراغ «حسن چاخان». به او یک پولی می‌دادند، او می‌آمد دادگاه و قسم می‌خورد که شاهد فلان ماجرا بوده!! و قاضی هم به خاطر تکمیل شدن شاهدها پرونده را تکمیل می‌کرد و ختم به خیر می‌شد!

از آن زمان، این ضرب‌المثل در شهر ما مرسوم شده: جامعه به حسن چاخان هم نیاز داره!

منظور از این ضرب‌المثل این است که جامعه واقعاً به همه نوع افراد نیاز دارد؛ حتی فرد ضایعی مثل حسن چاخان که پول بگیرد و قسم بخورد تا بالاخره یک مشکل رفع شود. هر چند که شکی نیست که این کار، خوب نیست، اما منظور ضرب‌المثل هم این نیست که بگوید قسم دروغ بخورید و دست به هر کاری بزنید، منظور چیز دیگری است که انسان عاقل می‌فهمد و آن اینکه نباید فکر کنیم فقط دکتر و مهندس‌ها مفید هستند... همان‌ها هم گاهی مثلاً نیاز دارند که اسباب منزلشان به طبقه بالای یک ساختمان منتقل شود، حالا می‌بینند جثه کوچک خودشان پاسخگو نیست و آن جثه‌های بزرگی که فکر می‌کردند خیلی بدقواره و مزاحم هستند به کار آمد...

مهم‌ترین فایده این ضرب‌المثل این است که گذشته از ارزشی که به همه انسان‌ها می‌دهد، تحمل دیگران را برای شما آسان می‌کند.

مثلاً من دیروز داشتم می‌رفتم مسجد، سر راه دیدم یکی از زن‌های همسایه جلو در نشسته است. او که تنها زندگی می‌کند، سی سال است که کارش همین است. صبح بیاید دم در بنشیند تا اذان ظهر را بگویند، برود نماز و غذا و کمی استراحت و دوباره بیاید دمِ در... یک لحظه به فکر فرو رفتم که چه زندگی مسخره‌ای! اما باز این ضرب‌المثل آمد در ذهنم: جامعه به او هم نیاز دارد. گفتم اگر همین زن نبود، الان کوچه ما شاید آمار دزدی‌اش خیلی بیشتر می‌بود. حداقل به خاطر حضور او هم که شده، در ساعاتی که دمِ در نشسته، دزد جرأت حضور در کوچه ما را ندارد.

یا مثلاً در مباحث سیاسی: یکی از مسؤولین شهر، بسیار متعصب و تندرو به نظر می‌رسد. او به شدت و با شهامت به سیاست‌های گروه‌های چپ انتقاد می‌کند. خیلی‌ها ممکن است معتقد باشند که او باید کنار گذاشته شود؛ اما من طبق این ضرب‌المثل معتقدم که جامعه به او هم نیاز دارد. اگر امثال او نبودند و با شهامت داد نمی‌زدند، خیلی‌ها هر کاری دلشان می‌خواست می‌کردند... از آن طرف: یکی خیلی چپ است و مخالف شدید راست‌ها... جامعه به او هم نیاز دارد؛ اگر امثال او نبودند، شاید راست‌ها را غرور می‌گرفت؛ جامعه بسته می‌شد و اتفاقات دیگر.

به هر حال، جامعه به همه نوع انسان نیاز دارد؛ نباید فکر کرد یک شخص یا یک چیز بی‌دلیل آفریده شده است.

یاد دو داستان افتادم که بابای خدابیامرز ما برایمان دائماً تعریف می‌کرد:

- روزی حضرت عیسی و یارانش از کنار لاشه سگی گذشتند. یاران شروع کردند به غرغر کردن که: چه بوی تعفنی می‌دهد! چقدر زشت و کثیف است! و... . عیسی (علیه السلام) فرمود: دندان‌هایش را بنگرید که چقدر سفید است...

- روزی حضرت موسی مورچه‌ای را دید که سرگردان است؛ به خدا عرض کرد: خدایا! واقعاً این مورچه را برای چه آفریدی!؟ خداوند فرمود: موسی! از قضا این مورچه هم ساعتی‌ست که از من می‌پرسد: خدایا! واقعاً این موسی را برای چه آفریدی!؟

 

من گاهی که در کلاس‌ها مطرح می‌کنم، می‌بینم دانش‌جوها از شهرهای مختلف، چه ضرب‌المثل‌های جالبی در شهرشان دارند! شما هم اگر ضرب‌المثل محلی جالبی داشتید، می‌توانید در بخش نظرات با دیگران به اشتراک بگذارید.

موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند


[ارسال شده در مورخه : دوشنبه، 23 اردیبهشت، 1398 توسط Hamid]
[ #مطالب و دانستنی‌های جالب]



بازدیدها از این مطلب: 13474 بار   امتیاز متوسط : 0  تعداد آراء: 0   امتیاز دهید:

نظرات طرح شده

نام: [ کاربر جدید ]
ایمیل:

نظر:


اجازه استفاده از تگهای HTML را ندارید


جمع عدد 14 با 8 را در كادر زیر وارد نمایید:
(این كار برای جلوگیری از فعالیت موتورهای اسپمر است)


* توجه: نظر شما بعد از بررسی، نمایش داده خواهد شد.

احسان                توسط احسان در مورخه : دوشنبه، 23 اردیبهشت، 1398(لینک نظر)
البته ما هم این ضرب المثل "چشم نامرد است، دست مرد است" رو تو زبون شهر خودمون "دزفول" هم داریم البته طوری دیگه میگیم ولی معنیش همینه
ما میگیم:دست کار کنه تیه بلرزه( که به فارسی میشه دست کار میکنه و چشم به لرزه می افتد)


[ ارسال جوابیه ]


a_computing_engineer                توسط a_computing_engineer در مورخه : شنبه، 28 اردیبهشت، 1398(لینک نظر)
با سلام.
ضرب المثل ها چکیده ی تجارب مردمان باستان هستند که سینه به سینه به ما رسیده اند و مربوط به تمدن ها هستند نه شهرها اما، بین مردم آذربایجان ضرب المثلی وجود دارد که ترجمه اش چنین می شود: "کوهی که دیده می شود، دور نخواهد بود".
برای زبان اصلی ضرب المثل:
https://translate.google.com/ #view=home&op=translate&sl=az&tl=fa&text=G%C3%B6r%C3%BCkan%20da%C4%9F%20uzaq%20olmaz

هرچند که این ضرب المثل بیشتر با این منظور بکار می رود که "اگر هدف، مشخص و جلوی چشم باشد (تجسم شود)، سریعتر دست یافته می شود"، اما می شود آنرا طوری هم تفسیر کرد که معادلی برای ضرب المثل اول مطرح شده ی شما باشد، به این صورت: "با نگاه کردن به کوه، فاصله زیاد به نظر می رسد اما با قدم زدن، نزدیک بودنش معلوم خواهد شد".

البته به نظر شخصی من، در واقعیت، درست برعکس این موضوع صادق است! یعنی چشم بسیار خوشبین و سهل انگار است اما این تجربه ی کار عملی است که به ما می آموزد کارها آنچنان که به نظر می رسند، ساده نیستند. حتما تابحال یکی دو بار پیش آمده که وقتی تنها هستیم، سعی کرده باشیم با تقلید از خواننده ای، آواز بخوانیم. به محض باز کردن دهان، متوجه می شویم که کار ما نیست. همین را می توان برای اثبات این ادعا که تا وارد عمل نشده ایم، خوشبین تر هستیم بپذیریم. هر چند که تصویر موجود در متن اصلی این مقاله نیز، همین ادعای مذکور را به تصویر کشیده و اثبات می کند ...

ممنون از مطلب خوبتان. موفق باشید.


[ ارسال جوابیه ]


قربانی                توسط قربانی در مورخه : چهارشنبه، 22 خرداد، 1398(لینک نظر)
سلام ضرب المثل شما ، در بین روستاییان همدان نیز بسیار معروف است : "ال مرد اولار گُز نامرد"


[ ارسال جوابیه ]


آشنای کرمانشاهی :-) (امتیاز : 0)(لینک نظر)
توسط آشنای کرمانشاهی :-) در مورخه : چهارشنبه، 12 تیر، 1398
حالم رو خوب کردید، مهندس عزیز. از مهر 97، مهمان استان شما و دانشگاه اراک هستم برای دورۀ کارشناسی ارشد آموزش زبان انگلیسی.


[ ارسال جوابیه ]