در مسجد، کنار یکی از آشنایان نشسته بودم که یکی از مایهداران شهر است. چندین دهنه مغازه و چندین برج و ویلا و غیره دارد.حاج آقا بالای منبر گفت: پناه میبریم به خدا از شر حرارت آتش جهنم! که در روایات داریم كم عذابترين اهل جهنم دو كفش از آتش به پا دارد كه از حرارت آنها مغزش به جوش مىآيد*. این بنده خدایی که کنار من نشسته بود، یواش سرش را به من نزدیک کرد و به شوخی گفت: مهندس! حال میده آدم بره جهنم، بستنیفروشی راه بندازه! میدونی چه کار و کاسبیش میگیره!؟** هر چند یک شوخی بود و من به ظاهر خندیدم، اما چشمانم از تعجب گرد شد! تا وقتی بیایم منزل به این فکر میکردم که یک نفر، بیجهت مایهدار نمیشود! او حتی در شوخیترین مسائل هم انتخاب بهجا و درستی دارد! در مسائل دیگر هم مشخصاً همینطور است. او میداند چه شغلی را انتخاب کند که سود بیشتری داشته باشد. او میداند مردم در این لحظه بیش از هر چی... (ادامه)