یک داستان است که میگوید: یک روز باطل به حق گفت: بیا برویم شنا.
وقتی رفتند کنار آب؛ لباسهای خود را در آوردند، باطل صبر کرد تا ابتدا حق به داخل آب بپرد.
به محض اینکه حق به آب پرید، باطل، لباسهای حق را برداشت و پوشید و فرار کرد و آمد داخل جامعه...
از آن روز بود که مردم ظاهربین فکر میکردند باطل حق است...
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند