در این روزها که درگیر هزار کار هستم و وقتم باید جاهای مفیدتری صرف شود، مجبورم این مطلب کمفایده را بنویسم:
متأسفانه یکی از معضلاتی که همه نویسندگان وب با آن مواجه هستند، نظرات مخالف است! البته برخی نظرات مخالف را انسان با جان و دل میخرد و گفته بودم که «بادبادک با باد مخالف اوج میگیرد...» اما مشکل اصلی با نظراتی است که «با غرض» ثبت میشوند.
من خودم در هفته چندین و چند نظر از این نوع نظرات را خیلی راحت با یک کلیک حذف میکنم و حتی گاهی اگر بدانم نظر از طرف فلان کاربر است نخوانده حذف میکنم! چون اصلاً دوست ندارم این ذهن که باید در این فرصتِ کمِ زندگی تماماً در حال حرکت در مسیرهای رشد باشد، با خواندن این نظرات انرژیگیر، حرکتش کند شود.
مثلاً بیایید برخی نظراتی که طی چند روز گذشته ارسال شده را با هم مرور کنیم:
نمونه اول:
- آقایی که با نام «یک مهندس کامپیوتر» نظر ثبت میکنند و در نظرات قبلی گفته بودند که مسنتر از ۴۰ سال هستند و علاقهای به دین و اسلام و کشور ندارند؛ دقیقاً مثل همشهریشان که یک نفر از آن شهر بین ۱۵ نفر دانشجوی همکلاسی ما در دکترا است و قسم میخورم یک پست در گروه ارسال نکرده است مگر اینکه از آن پست یا نفرت از نظام و کشور و دین میبارید یا اگر سیاسی و مذهبی نبود، مشکل غیراخلاقی داشت! و بدبختی، فعالترین عضو گروه هم هست! (متأسفانه همیشه انسانهای منفینگر در اجتماعات در انتشار نفرتها و منفیبافیهایشان فعالترند و ظاهراً این یک مشکل روانی است؛ یعنی مزاجشان با منفی منطبق شده و با انتشار چیزهای منفی سعی میکنند شادتر باشند) جالب است: او چند روز پیش یک ویدئو در گروهمان ارسال کرد، باور کنید من تا اواسط ویدئو که نگاه کردم تعجب کردم که چه جالب! او یک پست روانشناسی مثبت ارسال کرده! داشتم امیدوارم میشدم که شاید از این بعد چیزهای مثبت بفرستد...، بعد یک دفعه اواخر ویدئو دیدم باز یک چیزهایی نشان داد که... :( (ای کاش میشد ویدئو را بگذارم که ببینید من چه حسی تا اواسطش داشتم و چه حسی در اواخرش!!)
سه پست اخیر این همکلاسی را برای یک مطلبی که در آینده خواهم فرستاد اینجا میگذارم ببینید:
یک گیف از خانم یا آقایی در حالِ...:
ببینید یک انسان به کجا میرسد!؟ او مثلاً دانشجوی دکترای این مملکت است!
حالا، نظرات این آقای مهندس، دقیقاً من را یاد همشهریشان میاندازد!
به هر حال، من نظرات این آقای مهندس را از یک زمانی به بعد که دیدم ضررش بیشتر از فایدهاش هست، دیگر تأیید نمیکنم که نمایش داده نشود.
مثلاً ایشان در زیر مطلب مربوط به معرفی مِلکا با لحنی عاقل اندر سفیه نوشتهاند:
سلام دکتر. جسارتا مفهوم portable بودن رو گوگل بفرمایید. فکر کنم اینی نیست که بالا اشاره فرموده اید. همینکه اجرای فایلتون نیازمند نصب بودن ورژن خاصی از آفیس داره، یعنی portable نیست. اگر سیستم رو تحت #C توسعه داده بودین به این مفهوم نزدیکتر می شدید.
من چه بگویم؟ یعنی کسی مثل ما که ۱۵ سال است شبانهروز دارد در بالاترین حدهای رشته کامپیوتر کار میکند، در این سن، بیش از ده سال است در دانشگاهها سنگینترین دروس را که هیچ استادی جرأت برداشتن آنها را ندارد، تدریس میکند، تمام سیستم عاملها (ویندوز و لینوکس و مک و...) و دروس سختافزاری (یعنی بسترهای سختافزاری و نرمافزاری) را در عالیترین حد مسلط است و تدریس میکند، در حد دکترای کامپیوتر، با کلی تجربه و افتخارات و غیره، به اندازه یک مهندس کامپیوتر که جای دانشجوهای من است نمیفهمد؟
حالا من اگر این نظر را تأیید کنم، یکی میخواند و فکر میکند این نظر از طرف یک آدم معتبر درج شده و من اشتباه کردهام و... بنابراین باید وقت بگذارم و جواب بدهم و ایشان را قانع کنم که: عزیزم، اگر قرار بود تعریف Portable را اینطور بگیریم که: «هر چیزی که نیازمند نصب بودن چیز خاصی نباشد» خوب، پس هیچ چیز Portable نخواهد بود! چون بالاخره حداقلِ حداقل نیاز به نصب بودن یک سیستم عامل دارد! بله؟» بعد ایشان بیاید کلی صغری و کبری کند و دوباره من بیایم جواب بدهم و... هیچی دیگر، من اینجا بیکار نشستهام که نظرات را جواب بدهم! حالا اگر نظر ایشان را تأیید نکنیم، ایشان میرود با خودش فکر میکند: نظر من یک حقیقت بود و حقیقت، تلخ است و فلانی نتوانست تلخیاش را تحمل کند و آنرا نمایش نداد یا ترسید مثلاً آبرویش برود!
غافل از اینکه آیا تلختر از این نظر داریم که من در مطلب «نظری از طرف یک دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف (صحبتی با دوستانی که در وبلاگستان نظر میدهند)» منتشرش کردم؟
بدبخت اون شاگردی که استادش توی اسگل خرافاتی باشی، مرد حسابی اولا ریدی با اون منبع دادنت، اصلا منبع نمیذاشتی سنگین تر بود، یه ویکی پدیات هم که بشه یه مقدار بهش اطمینان کرد رو اینقدر از سر و تهش زده بودی که این خزعبلاتت فقط ازش باقی مونده بود، ثانیا دهنت سرویس که با این آشغالت وقت ما رو الکی گرفتی
تصور کنید کسی با ادبیات بالا بیاید از اعتبار نوشته شما صحبت کند! (اصلاً فقط بیاید صحبت کند!)
نمونه دوم:
یا مثلاً در زیر مطلب «فاز اول تغییر ظاهر آفتابگردان» آقایی نوشتهاند:
به عنوان یک برنامه نویس و توسعه دهنده باید اعلام کنم که از فریم ورک بوتسترپ به بدترین نحوه ممکن استفاده کردید !!!
خوب، من ایمیل ایشان را جستجو کردم، دیدم در لیست سایتهای متعلق به ایشان، بهترین سایتشان این است:
باور کنید اگر یک دانشجوی کاردانی در کلاسهای طراحی وب من چنین سایتی طراحی میکرد من میانداختمش! حالا ایشان آمده در مورد طراحی آفتابگردان با آن لحن نظر میدهد! اگر نظر را تأیید کنم، کسی نداند فکر میکند ایشان الان «جاناتان آیو» بود که آمد نظر داد و لابد راست میگوید!؟ اگر تأیید نکنم، ایشان میرود فکر میکند ما مثلاً ترسیدیدم نظر ایشان نمایش داده شود!
یا این نظر که مثلاً ملایمتر است:
- ظاهرا هنوز هم کوزهگر از کوزه شکسته آب میخوره ... :)
راستش باید یکم حرفه ای تر به موضوع قالب سایت نگاه کنید
طبق بررسیهایم ایشان ظاهراً فقط یک سایت طراحی کردهاند که آن هم ظاهراً یک قالب آماده است یا اگر هم نباشد، من آن طراحی را جزء آمار به حساب نمیآورم...
نمیدانم برخی در مورد ما چه فکر میکنند!؟ ما با این همه تجربه نمیتوانیم بفهمیم چه قالب و فریمورک و ظاهری مناسب است و کدام نیست؟ اگر جزئیاتی که در ذهن من مرور میشود را در مغز آن شخص بگذاریم منفجر میشود، آنوقت...
همین است که خواهر ما میگفت یک بار در کافینت دانشگاه میخواستم از داخل سایت شما (آفتابگردان) به استادمان (دکترای روانشناسی مدعو از تهران) یک چیزی نشان بدهم، جلوش سایتتون رو باز کردم، تا سایت باز شد، یک دفعه یک نفس عمیق کشید و گفت: آخیش... بالاخره یک سایت دیدیم که آدم واردش که میشه انرژی میگیره!
فکر کردید برای رسیدن به این حالت، همه چیز اتفاقی بوده؟ هزاران نکته (حتی از روانشناسی رنگ در قرآن) در ذهن من مرور میشود تا یک چیز طراحی شود. (مگر اینکه فرصت نباشد و بخواهم خیلی سریع چیزی را تحویل بدهم یا اصلاً مثل بخش هاستینگ صلاح ندانیم که خیلی قوی کار کنیم که مشتریان زیادی نداشته باشیم و این سیاست ماست که ما در برخی قسمتها مشتری حرفهای را دفع کنیم... و صدها دلیل دیگر که بعدها باید بفهمید)
اگر قرار بود ما مثل این دوستان باشیم که باید مثل خیلی از آنها همان چند ماه اول یا نهایتاً چند سال اول جمع میکردیم میرفتیم دنبال یک شغل دیگر...
نمونه سوم:
و یا مثلاً این نظر از طرف خانم *** ***[1] که حدود سالهای ۸۸ در دانشگاه از دانشجویان بنده بوده و ظاهراً یک ترم است طلبه شده، در زیر مطلب «قبل از طلاق، حتماً سوره طلاق را بخوانید!» ثبت شده:
حیف که غالبا تو همه مطالب ناب تون یه جمله غلط و نگاه غلط وجود داره که مطلبتونو بی ارزش کنه و اون اثری رو که باید داشته باشه رو نداشته باشه، اعصابمو بهم می ریزه این حرفا و نگاه های غلط و چقدر یه دفعه سطح و کلاس آدمو میاره پایین ... از شما بعیده، چرا اینقدر مادی نگاه کردید به ازدواج، با اون جملات ضایع که دیگه مِن لایحتسب بودن (بی حساب کار کردن خدا) روزی و حل مشکلات رو نقض و بی اثر کردید....عرضه؟! عرضه رو شما تو چی می بینید؟؟!! عرضه داشتن فقط تو یه چیز معنی داره... عجله؟! تو ازدواج؟؟!!......
(در کل شکی نیست که هرکس به اندازه معرفتش میتونه حامل چیزی باشه و نه اصل و واقعیت اون چیز...)
جسارتم رو ببخشید اصلا قصد بی احترامی نداشتم ولی من هم در برابر چیزهایی که می فهمم مسئولم
خوب، من به ایشان چه بگویم؟ اکثر نظرات او شبیه به همین است و من اکثر نظراتشان را حذف میکنم چون اگر کسی بخواند فکر میکند الان یک آیتاللهی، دکترای علوم قرآنیای، چیزی آمده نظر داده. دسترسی ایشان هم به مطالب خاص ما قطع شده اما ظاهراً همچنان بعد از ۸ سال، ولکنِ ما نیستند!
گذشته از محتوای نظر، به لحن نظر دقت کنید! انگار که ایشان نماینده تام خدا و اسلام و روانشناس اجتماعی و... هستند! چه نفرت و کینهای از نظر میبارد!
حالا اگر نظر ایشان را تأیید کنیم، یک نفر باید بیاید یکی یکی به ایرادات ایشان پاسخ بدهد که: عزیزم، از کجای مطلب ما «نگاه مادی به ازدواج» برداشت شد؟ اصلاً اگر هم اینطور باشد، خودِ خدا در این دوازده آیه حداقل چهار بار میگوید: طلاق نگیرید، من روزیتان را افزایش میدهم و زندگیتان را آسان میکنم (=نگاه مادی)، بعد شما در ترم یک حوزه از خدا هم داغتر شدهای؟ (که البته طبیعی است. انسان در اوائل هر رشتهای فکر میکند خدای آن رشته است! بعداً که جلوتر میرود میبیند واقعاً چقدر نادان بوده)
منظور ایشان این است که چرا گفتید بدون آموختن مهارتهای کسب درآمد ازدواج نکنید؟ پس توکل و روزی از جایی که حسابش را نمیکنید چه میشود؟
حالا من باید بیایم کلاس درس برای ایشان راه بیندازم که:
(متن از تفسیر المیزان) قرآن شریف میفرماید:«ان لَیسَ لِِلانسانِ الّا ما سعی» «این که برای انسان هیچ چیز نیست مگر آن چه کوشیده است» سعی یعنی حرکت سریع و تلاش همه جانبه، خیر و شر، سود و زیان، فلاکت و کرامت، تنگدستی و توسعه در رزق و روزی. همه به تلاش انسان بستگی دارد و هر کاری که شخصاً انجام میدهد از آن بهره میگیرد. (توضیحات بیشتر در مورد رزق و روزی در اسلام)
حکایت این خانم، حکایت آنهاست که:
وقتی آیه «هر کس تقوی بورزد خداوند او را در بنبست نمیگذارد و راهی برای او باز میکند و او را از جایی که گمان نمیبرد روزی میدهد» نازل شد، گروهی از یاران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درها را بر خویش فرو بستند، و فقط به عبادت روی آوردند و گفتند: از کسب و کار بینیاز شدیم و از سوی خدا کفایت میشویم! این موضوع، خبرش به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ رسید، نزد آنان فرستاد و آنها را احضار فرمود: و گفت: چه چیز شما را بر این کار واداشته است؟ عرض کردند: ای پیامبر خدا ـ در آن آیه ـ خداوند متکفل روزی ما شد و ما به عبادت روی آوردیم. فرمود: هر کس چنین کند ـ کسب را رها سازد ـ دعایش مستجاب نمیشود، بر شما باد که در طلب روزی باشید و به کسب و معیشت بپردازید»
باور کن اگر پیامبر هم بود امثال اینها به او خرده میگرفتند که تو ایمانت ضعیف است!
بعد، بیاییم ثابت کنیم که: اعتیاد و درآمد ناکافی مهم ترین دلایل طلاق
خیلیها با همین فکرهای رؤیایی (که خدا بزرگ است، خدا میرساند و... بدون کسب مهارتهای کافی برای کسب درآمد) وارد زندگی مشترک میشوند و فاجعهای به نام طلاق را رقم میزنند یا حداقلش این است که مثل خیلی از افرادی که میبینم، به خاطر مشکلات مالی و فشار زندگی مشترک به بیماریهای عصبی و جسمی و ... دچار میشوند!
البته قرار است من یک دانشجوی آس و پاس که هیچ پشتوانه مالی و مهارت و علاقهای به کسب درآمد ندارد و فقط توکلش به خدا عالی است را بفرستم خانه این خانم برای خواستگاری که ببینم خودش و خانوادهشان به خدا توکل میکنند که قبول کنند؟ یا اینکه مثل آن خانواده مذهبی که دوستمان به این نیت که مذهبی هستند و به مادیات خیلی فکر نمیکنند، جلو رفته بود و ازدواج هم کرده بود اما چند ماه بعد دیدم طلاق گرفته... گفت: خانوادهاش گفتهاند تو پول توی جیبت نیست...
یا با آن لحن جالبشان میگویند: عجله؟ در ازدواج؟ (یعنی ای نیرومند! تو واقعاً ...!) بفرمایید: یک جستجوی ساده: عجله در ازدواج
بعد، بیایی برای این خانم از پشتِ صحنهها بگویید که برای نوشتن همان کلمه «عُرضه» در آن مطلب، کلی با خودم کلنجار رفتم اما گفتم تجربهام میگوید بگذار توهین کنم، نتیجه عکس میدهد... (اینجا گفته بودم که گاهی یک توهین، انسان را از پایینترین جاها به بالاترین جاها میرساند)
دانشجوها میدانند که من (با خنده) خیلی به آنها توهین میکنم. مثلاً یک بحث سنگین را که میخواهم بگویم، میگویم: میخواهم یک بحث را شروع کنم اما عمراً شما بفهمید چی میگم! حالا اگر باور ندارید، آخرش سؤال میکنم باورتون بشه... همین توهین (که شما نمیفهمید) باعث میشود چقدر خوب به درس گوش کنند که ثابت کنند میفهمند! بعد آخرش که سؤال میپرسم و جواب میدهند میگویند: استاد! دیدی میفهمیم؟ و من میگویم: گول خوردید! این یه ترفند بود که خوب به درس گوش کنید!!
عزیزم، اگر مینویسم جوانی که مهارتهای کسب درآمد را نداند و نتواند قبل از ازدواج کسب درآمد خوبی داشته باشد، «بیعُرضه» است برای این است که آن جوانی که آن مطلب را میخواند یک لحظه بترسد که نکند من هم بیعُرضه خطاب بشوم، پس بروم سریعتر مهارتهای کسب درآمد را بیاموزم...
اگر خواستی صدها نکته مخفی دیگر که در تکتک کلماتم هست را رو کنم؟
یا مثلاً همین خانم چند روز پیش که من گفته بودم آقای رفسنجانی فلان جور است، نوشته بود:
اولا ما در جایگاهی نیستیم که بخواهیم بگیم آیت الله هاشمی رفسنجانی خوب بودن یا نه، دچار خطا شدن یا نه…باید پیرو خط رهبری بود تا باعث اختلاف نشیم.
ایشون واقعا استثنایی بودند و نقش بزرگی در شکل گیری و تداوم این انقلاب و نهضت از همان ابتدا تا به امروز داشتند، ایشون یک مبارز و مجاهد و سیاست مدار مسئولیت پذیر همیشه در صحنه بودند منتها تاکتیک هایی در رفتارهای سیاسی شون داشتند که افراد سطحی نگر درک نمی کردند تا جایی که از منافع و آبروی خودشون گذشتن بخاطر نظام…
فقط همین را بگویم که این صحبتها قبل از این بود که رهبری بر پیکر آقای رفسنجانی آن نماز تاریخی را بخوانند... فکر میکنم ایشان به رهبری هم انتقاد دارند که چرا با آن نماز باعث اختلاف شدید؟
چرا این نظرات ثبت میشود؟
هدف اصلی من از نوشتن این مطلب، پاسخ به نظرات نبود چون خود این افراد هم میدانند که چرا این نظرات را ثبت میکنند و میدانند که نظرشان نیاز به جواب ندارد و اصلاً منتظر جوابش نیستند چون میدانند که من فرصت جواب دادن ندارم و اصلاً نظراتشان را جواب نمیدهم. نیتشان خیرخواهانه هم نیست! چون اگر خیرخواهانه بود، با این لحن بیان نمیشد!... ما نظرات زیادی داریم که انتقادی و پیشنهادی است و تأیید میکنیم و نمایش و پاسخ میدهیم و تشکر هم میکنیم؛ مثل نظرات انتقادی و پیشنهادی که در همان طلب «فاز اول تغییر پوسته آفتابگردان» ثبت شده...
به نظر میرسد این نوع افراد قصد دارند یک عقدهای را روی طرف مقابل تخلیه کنند. حالا این عقده، میتواند از روی کینه باشد، میتواند از روی حسادت باشد، میتواند از روی خودبزرگبینی باشد و دهها دلیل دیگر...
چرا این عقده را در وب و در بخش نظرات خالی میکنند؟
یکی از دلایل این است که شناخته نمیشوند! اکثر افرادی که این نوع نظرات را ثبت میکنند، اطلاعات صحیحی از خود وارد نمیکنند و دوست ندارند شناخته شوند! اما اگر قرار باشد مشخصات کامل و صحیح آنها ثبت و به همه نمایش داده شود (به خصوص به اطرافیان آنها مثل خانواده و دوستان و همکارانشان) بعد، میبینید چقدر لحن آنها عوض شد!
این موضوع، مصداق گناه در خفا است. یعنی انسان اگر ببیند حتی یک بچه او را نگاه میکند یا یک نفرِ دیگر در جریان کارش هست، گناهی را مرتکب نمیشود اما در خفا ممکن است هر گناهی را مرتکب شود.
من میخواهم خواهش کنم که همه دوستانی که شبیه دوستان بالا هستند، یک تجدید نظر در خود کنند. اولاً چه اصراری است که حتماً نظر بدهیم؟ ثانیاً اگر هم نظر میدهیم، چرا قبل از آن خوب فکر نمیکنیم؟ اگر فرصت و توانایی فکرِ جامع در مورد نظر را ندارید خُب نظر ندهید!
برخی، غیبت را نوعی شرک میدانند، چرا؟ چون کسی که غیبت میکند یعنی در حقیقت دارد میگوید من بهتر از آن شخص هستم و کسی که خود را بهتر از دیگران میداند به نوعی خودپرست است نه خداپرست... نظرات عاقل اندر سفیهانه هم همینطور است.
عزیزم، بر فرض اگر کسی چیزی گفت یا نوشت که غلط بود، اولاً شما بررسی کنید که در آن حد هستید که بخواهید به او اشکال کنید؟ آیا میتوانید همه جوانب اشکالی که کردهاید را پاسخگو باشید و ثابت کنید؟ بر فرض اگر هم در آن حد بودید، نباید طوری حرف بزنید و نظر بدهید که یعنی من بهتر از تو میدانم و میفهمم و تو نمیفهمی. اگر کسی رسید به اینجا که فکر کرد بهتر از دیگری میداند تازه رسیده به اینجا که هیچ چیز نمیداند!
دیروز یکی از دانشجوها که مذهبی هفتآتشه بود به من میگفت: استاد، شما چرا در مسائل سیاسی وارد نمیشوید؟ (منظورش این بود که مثل من هفتآتشه باشید و بسیجیبازی در بیاورید و... [بعد هنوز مثل او، قرائت نمازتان مشکل داشته باشد!]) گفتم: پیشنهاد خوبی بود، إن شاء الله سعی میکنم طی بیست سال آینده در این رشته هم تحصیل کنم، هر وقت دکترایش را گرفتم و سالها تجربه پیدا کردم، بعد کمکم واردش میشوم...
بگذریم؛
خلاصه بحث این بود که: دوست عزیز، خواهش میکنم، التماس میکنم که قبل از اظهار نظر در مورد هر چیزی خوب فکر کن! ببین آیا شایستگی کافی برای اظهار نظر در مورد آن چیز را داری؟ از آن مهمتر اینکه طرف مقابل تو کیست؟ آیا زود نیست من بخواهم در کار او نظر بدهم؟ نظر من چه مشکلی را از کار او یا جامعه حل میکند؟ آیا اگر نظر ندهم، مشکل حادی پیش میآید؟
بعد از پاسخ به این سؤالات، اگر دیدی همه این سؤالات حکم میکند که بهتر است نظر بدهی، به دور از کینه، حسادت، نفرت یا ضربه زدن به طرفی که اعتقاداتش را نمیپسندی، با لحنی مؤدبانه و خیرخواهانه نظرت را ثبت کن.
و از همه مهمتر اینکه: اگر نظری جایی (به خصوص در آفتابگردان) ثبت کردی و آن نظر تأیید نشد، حتماً دلیل منطقیای داشته. مثلاً ممکن است نظر شما نیاز به پاسخ جامع داشته باشد تا سوء تفاهم از طرف کاربران پیش نیاید و بنده چون فرصت ندارم یا کارهای مهمتری دارم، صلاح میبینم که آن نظر تأیید نشود یا مثلاً نظری که دادهای یک حس بدی روی مخاطب ما ایجاد میکند که ما دوست نداریم آن حس بد به مخاطبمان منتقل شود یا صد دلیل دیگر... شما اگر فی سبیل الله نظر دادهای، نباید هیچ کینهای به دل بگیری...
امیدوارم یک روز همهمان و همه انسانها، فرهنگ صحبت و مباحثه منطقی و به دور از غرض را پیدا کنیم.
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند
ـــــــــــــــــــــــ
[1]: هر چند دوست نداشتم اسم ایشان حذف شود تا یک درس عبرت بشود که اگر اسم کامل شما در کنار نظرتان باشد خودتان از خجالت آب میشوید؛ اما چون در ایمیل نوشتن «...شما راست میگید این نظرات نباید زیر پست های شما گفته بشه خیلی ها میخونن و دچار سوءتفاهم میشن و بدتر گمراه میشن، تو حوزه هم میگن نباید هر حرفی رو هرجایی بزنید من قبول دارم که اشتباه می کردم. دیگه این اشتباه رو نمیکنم...» نام ایشان حذف شد.
در مورد آقای رفسنجانی هم نوشتهاند: در مورد نظرم درباره رفسنجانی همون هفته امام جمعه توضیحاتی دادن و گفتن که انتقادهایی به ایشون وارد بوده و فهمیدم که اشتباه کردم چندین بارخواستم نظرمو اصلاح کنم اما فرصت نشد.