پنج‌شنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ |  عضویت / ورود

نظری از طرف یک دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف (صحبتی با دوستانی که در وبلاگستان نظر می‌دهند)


اجازه دهید پیش از نوشتن مطلب، بگویم (و قسم بخورم) که نیتم از نوشتن این مطلب، بردن آبروی شخص یا دانشگاه یا گروه خاصی نیست. فقط می‌خواهم چند جمله‌ای درد و دل کنم.

در این هفت هشت سالی که شبانه روز در وب هستم، شاهد بوده‌ام که بسیاری از وبلاگ‌نویس‌ها، به خاطر نظرات برخی از مخاطبان خود، به کل با دنیای وب خداحافظی کرده‌اند و دیگر هیچ پستی در وبلاگشان ارسال نکرده‌اند. مدتی بود که دنبال فرصتی می‌گشتم که مطلبی بنویسم و در آن از همه خواهش کنم در مورد نظراتی که می‌دهند، کمی دقت کنند، تا اینکه دیشب مطلب « تبلیغات پنهان چیست؟ » را نوشتم و امروز وقتی آن مطلب را چک کردم، دیدم یکی از مخاطبان، چنین نظری را در مورد آن مطلب ارسال کرده است:

-=-=-=-=-=-
بدبخت اون شاگردی که استادش توی اسگل خرافاتی باشی، مرد حسابی اولا ریدی با اون منبع دادنت، اصلا منبع نمیذاشتی سنگین تر بود، یه ویکی پدیات هم که بشه یه مقدار بهش اطمینان کرد رو اینقدر از سر و تهش زده بودی که این خزعبلاتت فقط ازش باقی مونده بود، ثانیا دهنت سرویس که با این آشغالت وقت ما رو الکی گرفتی

-=-=-=-=-=-

می‌دانم که بنده را برای انتشار این مطلب مؤاخذه خواهید کرد. اما شما به بزرگواری خودتان ببخشید و اجازه دهید کمی توضیح دهم.

معمولاً از این نوع نظرات، در زیر مطالب مختلف در وبلاگستان، بسیار دیده می‌شود. به خصوص اگر مطلب کمی (فقط کمی) مرتبط با مذهب یا سیاست باشد. (البته در آفتابگردان انصافاً ما به تعداد انگشتان هم از این موارد نداشته‌ایم، چون با کسی دعوا نداریم که بخواهد فحش‌کاری کند!)

ما معمولاً این نظرات را نادیده می‌گیریم. مثل همه وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌ها. اما این یکی کمی فرق می‌کرد.

ایشان نام و نام خانوادگی‌شان را به همراه نظر نوشته بودند، پس طبیعتاً مشکلی در انتشار آن نیست: x**y**z (پی‌نوشت بعد از نوشتن مطلب: قرار بر این بود که برای درس عبرت شدن، مشخصات ایشان منتشر شود، اما چون در آخرین لحظات قبل از ارسال مطلب، از کار خود پشیمان شدند و اکیداً عذرخواهی کردند، از انتشار نام خانوادگی ایشان چشم پوشی کردم تا نکند یک لکه ننگ در کنار اسم ایشان بماند و هر کس نامشان را جستجو کرد، مایه آبروریزی شود. در انتهای مطلب، نامه عذرخواهی‌شان را قرار خواهم داد)
ایشان ایمیلشان را هم درج کرده بودند، پس طبیعتاً مشکلی نیست: x**y**z@yahoo.com (ایمیل هم برای حفظ آبرو، مخفی شد)

کنجکاوی بنده همیشه در این مواقع گل می‌کند. بنابراین، ایمیل ایشان را در اینترنت جستجو کردم. نتایج را ببینید. (لینک برای حفظ آبرو، پاک شد) در کمال تعجب دیدم ایشان یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف هستند! این هم پوشه‌ای که پروژه طراحی وب‌شان را در آن آپلود کرده‌اند.

با توجه به آنچه ما از دانشگاه صنعتی شریف شنیده‌ایم، با اینکه آن پوشه روی سایت رسمی صنعتی شریف کافی است، اما باز هم باورم نمی‌شد که ایشان دانشجوی این دانشگاه باشند. بنابراین، به ایمیل او پیفام فرستادم و ابتدا پرسیدم که آیا شما همین شخص هستید؟ که تأیید کردند. سپس عاجزانه خواهش کردم که اجازه دهد نظرش را در صفحه اول سایت منتشر کنم و از آن نتیجه‌گیری‌هایی انجام دهم که ایشان مخالفت کردند (البته اگر مخالف بودند، نباید همان اول چنین نظری را ارسال می‌کردند!) و من دوباره پیغام دادم که: متأسفانه مجبورم این کار را انجام دهم تا شاید درس عبرتی شود برای کسانی که با نظرات زشت خود زیبایی اینترنت را زیر سؤال می‌برند.

چگونه نظر بدهیم؟

ببینید دوستان، همیشه قبل از نظر دادن در هر وبلاگ یا وب‌سایتی، به این دقت کنید که حداقل نویسنده آن مطلب، نظر شما را خواهد خواند. سپس خود را جای آن نویسنده بگذارید. ببینید اگر شما یک مطلب می‌نوشتید و کسی می‌خواست نظر بدهد، انتظار داشتید که چگونه نظر بدهد؟

جملات منفی بر روی هر انسانی تأثیر می‌گذارد. هر چند آن انسان آنقدر اعتماد به نفس داشته باشد که تصور کنیم شخصی مثل این دوستمان را اصلاً جزء آمار به حساب نیاورد و تأثیر نگیرد!
من شاهد بوده‌ام که بارها وبلاگ‌نویس‌ها پست‌هایی ارسال کرده‌اند و از نظر برخی افراد انگشت‌شمار گلایه کرده‌اند و همانطور که عرض کردم، برخی نیز کلاً دیده‌اند وبلاگ‌نویسی، به اعصاب‌خردی‌اش نمی‌ارزد و با دنیای وبلاگستان خداحافظی کرده‌اند! هر چند که شما بگویید از بین هر صد نفری که نظر مثبت می‌دهند، شاید یکی دو نفر مثل این دوستمان پیدا شوند که اینطور باشند، اما به هر حال، انسان‌ها به نظرات اطرافیان خود حساس‌اند.
پس ما در قبال نظراتی که ارسال می‌کنیم، مسؤولیم. شاید در نگاه اول دو سه جمله گفته شد و تمام، اما شما با روحیات یک وبلاگ‌نویس بازی کرده‌اید و گاهی دنیای وبلاگستان را از نوشته‌های او محروم کرده‌اید.

https://img.aftab.cc/news/90/spam.jpg

 

تأثیرات منفی این نوع نظرات در بحث آزادی:

اگر در آفتابگردان تا دیروز (24 / 1 / 90) نظری ارسال می‌کردید، می‌دیدید که بدون هیچ گونه انتظاری برای تأیید، نظر شما مستقیماً در بخش نظرات دیده می‌شد. بنده شخصاً با این دیدگاه که به مخاطبان شک کنیم و یا نظرات مخالفشان را سانسور کنیم، مخالف بودم، اما متأسفانه همین یک نظر باعث شد از این پس نظرات مستقیماً نمایش داده نشوند و ابتدا تأیید شوند و سپس نمایش داده شوند!! نه به این خاطر که توهینی به بنده یا مجموعه آفتابگردان شده است، خیر. من در جاهای مختلف سایت گفته‌ام که به اندازه کافی اعتماد به نفس دارم به طوری که اگر حتی مثلاً کسی به من بگوید عقب مانده یا این الفاظی که دوستمان آقای x به کار بردند، لذت هم می‌برم! (چون در دلم به او می‌خندم که دارد به چه کسی می‌گوید عقب مانده!!)
اگر هم باک داشتم یا می‌ترسیدم، این نامه را منتشر نمی‌کرد.
مشکل اصلی این است که بنده می‌ترسم این نوع نظرات که شامل کلمات زشت است، باعث بدنامی آفتابگردان و حتی فیلتر شدن آن شود! (تصور کنید یکی بیاید این جملات را زیر یک مطلب بخواند! فردا که من را ببیند خواهد گفت در سایتتان کلمات زشتی دیدم که از گفتنش شرم دارم)

پس، این خود ما هستیم که محدوده آزادی خود را تنگ‌تر می‌کنیم!

تحمل جملات مخالفان

مهم‌ترین دلیلی که باعث می‌شود یک نفر چنین نظراتی را ارسال کند، معمولاً این است که نویسنده بر خلاف میل او صحبت کرده است. مثلاً نوشته بالا کمی مخالف نظرات دوستانی بود که عقاید غیرمنطقی دارند.
دقت کنید که اگر دیدگاهی مخالف شما بود، نباید آن را به باد فحش بگیرید.
به طور مثال، دیدگاه مخالف آنقدر روی این دوستمان تأثیر گذاشته بود که اصلاً متوجه نشده بود که حتی یک جمله از مطلب « تبلیغات پنهان چیست؟ » از شخص بنده نبود که بخواهد من را فحش بدهد! اگر ایشان یا هر شخص دیگری، یک جمله علمی از جملات آن مطلب را یافتند که بنده گفته باشم، بگویید من آن‌را پاک کنم! مگر نظر دادن در مباحث علمی کار بنده و امثال بنده است؟ آن‌وقت بنده که به شدت به منبع حساس هستم. همیشه از منابع انگلیسی ویکی‌پدیا استفاده کرده‌ام که معمولاً منبع تمام ترجمه‌های دیگر ویکی‌پدیا است. تمام جزوات دانشگاهی بنده ابتدا جمله انگلیسی از یک منبع دارد و سپس آن‌را ترجمه کرده‌ام. همیشه به دانشجویانم گفته‌ام که باید به این باور برسید که این جملات، جملات من نیست که بخواهید شک کنید! جملات از کتاب یا از دهان نویسنده و مخترع و مبدع آن مفهوم است.
به هر حال، دنیا پر است از انسان‌هایی که ممکن است با نظر من مخالف باشند، من نباید از کوره در روم و هر چه که به دهانم می‌آید بگویم.

چشم دیدن هم‌نوع:

مدتی پیش، یک ایمیل از یکی دیگر از دوستان در دانشگاه تهران دریافت کرده بودم. او در وبلاگ مربوط به دانشجویان من گشته بود و به مطلبی رسیده بود که من در آن از دانشجویانی که در کارشناسی قبول شده‌اند، خواسته بودم که بگویند چطور درس خوانده‌اند که در دانشگاه ساوه قبول شده‌اند تا دانشجویان دیگر هم الگویی برای درس خواندن داشته باشند. (دقت کنید که گاهی اوقات قبول شدن در یک دانشگاه در محل سکونت افراد سخت‌تر از قبول شدن در دانشگاه‌های مطرح ایران می‌شود. به طور مثال دخترها زندگی در راه دور برایشان سخت است. پس دوست دارند در شهر خود قبول شوند. در نتیجه رقابت برای قبولی در آن دانشگاه افزایش می‌یابد) به هر حال، این دوست ما نوشته بود:

برو استاد انگار دانشگاه صنعتی شریف قبول شدن مگه دانشگاه علمی کاربردی چیه که واسش نظر خواهی گذاشتین همین شماهاین که یک مشت آدم بیسواد تحویل جامعه میدین اونم اونقد ادعا دارن اینو حتما بذارباشه استاد

از روی ایمیل ایشان فهمیدم که در دانشگاه تهران درس می‌خوانند. (برایشان پیغام گذاشتم که: من دانشجوی بی‌سواد را به دانشجوی باسواد مغرور و بی‌ادب ترجیح می‌دهم)
متأسفانه یکی از چیزهایی که ما در بین دانشجویان دانشگاه‌های مطرح ایران می‌بینیم، این است که به محض اینکه در آن دانشگاه قبول می‌شوند، تصور می‌کنند هر کس که در آن دانشگاه نیست، مطمئناً در سطح پایین‌تری قرار دارد!
گاهی اوقات آنقدر غرور در این نوع دوستان می‌بینم که خدا را شکر می‌کنم که گذارم به این دانشگاه‌ها نیافتاد.
اکثر این دوستان معمولاً با افرادی که در محیط‌های دیگر برجسته می‌شوند با مشکل مواجه می‌شوند. یعنی به قول معروف چشم دیدن آن‌ها را ندارند. البته ناگفته نماند ما دوستان بسیار ارزشمندی در این دانشگاه‌ها داریم که از همه لحاظ الگو هستند. (به ویژه افرادی که برای درس خواندن از شهرستان به تهران می‌روند)
به هر حال، دوست عزیز، دنیا دنیای دانشگاه‌های مجازی است!
بارها گفته‌ام که این روزها تحصیل در ایران با تحصیل در آمریکا فرقی ندارد! چرا که تمام کورس‌های آموزشی آن‌ها که توسط بهترین استادهایشان با بهترین طرز بیان ارائه شده است، به صورت ویدئویی منتشر شده است. یعنی اگر شما زبان آن‌ها را بدانید و مشتاق باشید، فرقی نمی‌کند در کجای ایران باشید! فقط کافی‌ست ویدئوهای آن دانشگاه‌ها را تهیه کنید و به طور مجازی در کلاس‌های آن‌ها شرکت کنید!
حالا چطور است که یک دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف یا تهران فکر می‌کند اولویتی نسبت به دانشجوی دانشگاه دیگر دارد؟ ما در فروشگاه یک تجربه جالب داریم! من گاهی که بررسی می‌کنم، می‌بینم مثلاً یک نفر در یکی از روستاهای خراسان جنوبی کورس‌های آموزشی دانشگاه هاروارد را سفارش داده. می‌دانید این یعنی چه؟ یعنی دانشگاه هاروارد را به روستا و خانه خودشان برده.
به هر حال، همه دوستان را دعوت می‌کنم به نگاه محبت‌آمیز به هم نوعان و هم وطنان.

لزوم بازنگری در دانشگاه‌های مطرح ایران:

نمی‌دانم شما هم هنوز در این فکر هستید که افرادی با نوع ادبیات این دوستمان، چطور به دانشگاه برتر ایران یعنی دانشگاه صنعتی شریف راه یافته‌اند یا خیر؟
تصور کنید چنین شخصی به طور مثال از طرف ایران، در یکی از کشورهای دنیا بورسیه نیز بشود و بخواهد نماینده ایران در آنجا باشد! چه وضعی پیش خواهد آمد؟
باید این موضوع بررسی شود که چنین افرادی قبل از دانشگاه اینطور بوده‌اند یا بعد از ورود به دانشگاه چنین ادبیاتی پیدا کرده‌اند.
بیایید تصور کنیم قبل از ورود به دانشگاه، اینچنین هستند. آیا شخصی با چنین ادبیات، می‌تواند رتبه‌های برتر کشور را در کنکور سراسری به دست بیاورد؟ بر فرض هم که اینطور باشد، آیا یک فیلتر اخلاقی در ورود به دانشگاه‌هایی که نماد ایران و ایرانی هستند، نباید وجود داشته باشد؟
حالا بیایید تصور کنیم این اشخاص بعد از ورود به دانشگاه چنین ادبیات و روحیاتی پیدا کرده‌اند. آیا نباید یک بازنگری در مراکز فرهنگی دانشگاه‌های مطرح بشود؟
به نظر شما مسؤولین فرهنگی این دانشگاه‌ها خودشان مروج این فرهنگ‌های غلط نیستند؟
من دوستی در دفتر نشر دانشگاه تهران دارم که هر ماه برخی کارهای نشریه را منزل ما می‌آورد که انجام بدهیم، شاید درست نباشد بگویم، اما من فکر می‌کنم باید به حال دانشگاهی که این دوست بنده مسؤولیتی در دفتر نشر آن دارد، گریست!

امیدوارم مسؤولین فرهنگی ما و مسؤولین مرتبط در دانشگاه‌های برتر، فکری به حال از دست رفتن استعدادهای مملکت کنند.

دانشگاه اهمیت دارد؟

شاید قبولی در دانشگاهی مثل دانشگاه صنعتی شریف برای خیلی‌ها رؤیا باشد. اما من می‌خواهم کمی در مورد صلاح خداوند صحبت کنم.
اگر شما پس از تلاش، در یکی از دانشگاه‌های برتر قبول نشدید، نباید تصور کنید که آن‌ها که قبول شدند حتماً جایگاه بهتری نسبت به شما خواهند داشت!
قبلاً گفته‌ام که بنده با مدرک کارشناسی از بدترین دانشگاه آزاد در حال تدریس در دانشگاه علمی-کاربردی هستم، حتی زمانی که خودم سال دوم دانشگاه بودم، تدریسم را شروع کرده‌ام. این را حمل بر خودستایی نگذارید، بلکه می‌خواهم بگویم دیدگاه منفی را از خودتان دور کنید، به هر حال، در همین دانشگاه اساتیدی آمده‌اند که از بهترین دانشگاه‌های کشور کارشناسی ارشدشان را اخذ کرده‌اند، اما نظرسنجی‌ها چیز دیگری را نشان داد و در ترم بعد از آن استاد دعوت به همکاری نشد در حالی که چند سال است بنده در تمام نظرسنجی‌ها جزء برترین مدرسین دانشگاه بوده‌ام. این لینک فقط بخشی از اظهار لطف‌های دانشجویان به بنده است. (هر کس تصور کند رشته کامپیوتر را می‌شود با مدرک مقیاس کرد، در اشتباه محض است! اینظور باشد بیل‌گیتس و استیو جابز و ... بی‌سوادترین‌ها و نالایق‌ترین‌ها هستند!)

جملات بهتر:

من فرض می‌کنم قرار است آن جملات را من به نویسنده یک مطلب بگویم. بعد از اینکه چند منبع پیدا می‌کردم که نوشته‌های نویسنده را نقض کند، می‌نوشتم:
سلام. فلانی، طبق این منبع و این منبع نوشته‌های شما موثق نیست و بیشتر به خرافات شبیه است. از ویکی‌پدیا نیز به درستی نقل قول نکرده‌اید، چون: (با مدرک ثابت می‌کردم).
امیدوارم از شما مطالب ارزشمندتری ببینیم. موفق باشید.
چطور می‌شود همیشه به این صورت با هم برخورد کنیم؟
چرا با هم با جملات مثبت و انرژی‌زا صحبت نکنیم!؟ چرا همدیگر را اصلاح نکنیم که در نهایت جامعه‌مان اصلاح شود؟


و عذرخواهی آخر:
باز هم تأکید می‌کنم که این دوستمان به هر حال، نوجوانی کرده‌اند و چیزی گفته‌اند. من قصد اهانت نداشتم. اتفاقاً من ممنونم که باعث شدند این فرصت پیش بیاید که این مطلب را بنویسم.
قصد داشتم معرفی نکنم و به دانشگاه شریف لینک ندهم، گفتم شاید باور نکنید که او با آن جملات، دانشجوی آن دانشگاه است... به هر حال، گاهی اوقات انسان باید پای لرز خربزه بنشیند.
امیدوارم کسی این نوشته را به خود نگیرد و فقط مطلبی در جهت بهبود وضعیت ارتباطات اجتماعی قلمداد کند.

موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند

_____
در آخر، آخرین ایمیل این دوستمان را منتشر می‌کنم. فقط به این دلیل که دوستانی با ادبیات بالا بدانند، نهایت بدرفتاری‌شان این می‌شود. بعد از رد و بدل شدن چندین ایمیل و ناسزا گفتن‌های بسیار، در نهایت بعد از اینکه متوجه شدند قصد بنده برای انتشار مطلب و نامشان جدی است، نوشتند:
تا موقعی که حقایق را سانسور میکنید دوست شما نیستم ولی چون لااقل نمیخوام دشمن هم باشیم:
واقعا عذر میخوام از کلمات رکیکی که بکار بردم، میدونید که انسان جائز الخطاست و ممکنه در شرایطی برای هیچ و پوچ کارهایی بکنه که طفلی هم نادرستی آنها را درک کنه، امیدوارم کینه ای به دل نگیرید و از فعالیت پویای وبلاگ نویسیتون هم زده نشید، فقط واقعا عاجزانه تمنا دارم، حقایق را کامل بیان کنید تا کسی را دچار سردرگمی نکنید.
این پستتون رو هم میتونید منتشر کرده و با از بین بردن آبروی من، توفیق عبرت آموزی کسب کرده و یا با بزرگواری با مساله کنار آمده و این درس را بین خودمون حفظ کنیم.
تا به حال به این اندازه ذهنم مغشوش نبوده که تا این موقع صبح بیدار باشم، ولی درسی که از آن برایم حاصل شد ارزشش را داشت.
با تشکر فراوان و عذرخواهی فراوانتر


[ارسال شده در مورخه : پنجشنبه، 25 فروردین، 1390 توسط Hamid]
[ #از همه جا]



بازدیدها از این مطلب: 10504 بار   امتیاز متوسط :   تعداد آراء: 1   امتیاز دهید:

نظرات طرح شده

نام: [ کاربر جدید ]
ایمیل:

نظر:


اجازه استفاده از تگهای HTML را ندارید


جمع عدد 12 با 9 را در كادر زیر وارد نمایید:
(این كار برای جلوگیری از فعالیت موتورهای اسپمر است)


* توجه: نظر شما بعد از بررسی، نمایش داده خواهد شد.

rayan (امتیاز : 0)(لینک نظر)
توسط rayan در مورخه : یکشنبه، 4 اردیبهشت، 1390
بابا ایشون رو ببخشید . شاید از جایی دیگر می سوختند می خواستند خودشان را جایی خالی کنند که چون آفتابگردان صفحه خانگی مرورگرشان بوده است اینجا را یافته و چنین چیزهایی را بیان کرده اند .

مطمئنا پشیمان شده اند


[ ارسال جوابیه ]


حمیدرضاج (امتیاز : 0)(لینک نظر)
توسط حمیدرضاج در مورخه : جمعه، 30 فروردین، 1392
استاد اینجوری که شما آمار مخاطبین خودتون رو ک نظر میدن رو در میارین من از این به بعد نظر نمیدم واسم ضرر روحی داره خخخخخ


[ ارسال جوابیه ]