هر انسانی در این عالم حداقل یک داستان برای گفتن دارد...
امشب (شب اربعین سال ۱۳۹۸) میخواهم یکی از داستانهای زندگیام را بگویم که در برخی کلاسها برای دانشجوها بیان میکنم که هم زنگ تفریح باشد و هم وسطهایش یک برداشتهایی که مد نظرم است را داشته باشند. داستان اینکه چه شد که من که احتمالاً قرار بود کفترباز شوم سر از دانشگاه و استادی دانشگاه و نمونهشدنهای مختلف (دانشجوی نمونه، استاد نمونه، جوان نمونه، بسیجی نمونه، کانون فرهنگی نمونه و...) در آوردم!؟
این داستان را میتوانید در ویدئوی زیر ببینید و بشنوید (یا از اینجا دانلود کنید):
پس از دیدن ویدئو، ادامه مطلب را بخوانید:
پس از دیدن ویدئو دلم میخواهد برخی نکات را برداشت کرده باشید:
- یکی از عجایب دم و دستگاه امام حسین (علیه السلام) این است که برای هر سنی و هر نوع انسانی یک جذابیت خاص آن شرایط را دارد. یکی را با قند پخش کردن در هیأت جذب میکند، یکی را با غذا پختن، یکی را با مداحی کردن، یکی را با فیلمبرداری، یکی را با طراحی کلیپ، یکی را با عقل، یکی را با عشق، یکی را با علم، یکی را با فلسفه و خلاصه، در این دم و دستگاه برای همه یک جا برای عرضه کردن آنچه بلد هستند وجود دارد. شما بعید است سیستمی به این جالبی پیدا کنید که همه در آن سیستم مشغول یک کار مفید باشند (و من معتقدم مهمترین نیاز روحی انسان «حس مفید بودن» است) و از طرفی هیچ یک بر دیگری برتری مقامی نداشته باشد؛ همه یکسان و خاک پای یکدیگر باشند.
- معتقدم امام حسین هر سال یک تور میاندازد و از بین آنهایی که در این دم و دستگاه، خالصانه نقش ایفا کردند، گلچین میکند و در مسیر خود قرار میدهد؛ و چه مسیری است این مسیر... مسیری که هم فال است و هم تماشا؛ هم دنیا را برایت زیبا و لذتبخش میکند و هم آخرت را... هر چه خوبی که میخواهی سریعتر و آسانتر به تو میرسد...
- برداشتهای دیگری مثل اینکه: هیچ چیز مثل یک نشریه نمیتواند افراد یک جمع را پویا و با نشاط کند. در هر جمعی که هستید سعی کنید برای پویا شدن آن جمع، یک نشریه (چه فیزیکی و چه مجازی) راهاندازی کنید. هر کسی در این نشریه یک ستون برای خود داشته باشد؛ از ستون طنز و ورزش بگیر تا ستون آموزش زبان و... . ما علاوه بر تجربه نشریه المهدی و نوجوان المهدی که داستانش را در «جوانی کجايی که يادت بخير!!» گفته بودم، تجربه شیرین «نشریه الکترونیکی سانا» را داشتیم که واقعاً تجربه بهیادماندنیای بود.
- و اینکه با دست خالی هم میشود خیلی کارها انجام داد و کمکم به موفقیتهای بالاتر رسید. ما از نشریات دستی با آن دستخط ساده، به جایی رسیدیم که از اولین مساجدی در کشور شدیم که کامپیوتر (پنتیوم ۳) به آن راه پیدا کرد!
- همچنان، مسجد را بهترین جا برای محفوظ ماندن فرزندان از مسیرهای غیرمستقیم (که اکثراً به مشکلات اخلاقی و روحی و... میانجامد) و همینطور شکوفا شدن استعدادهای آنها میدانم. (جستجوی کلمه «مسجد» در آفتابگردان و مطالبی که در این زمینه داشتهایم)
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند