نمیدانم فیلم «عمر خیام» را دیدهاید یا خیر؟ امیدوارم هرگز قسمت نشود که ببینید! اما اگر گیر آوردید، حتماً ببینید تا متوجه شوید که ممکن است یک ایرانی تا چه حد به کشورش و فرهنگش اهانت کند!
اگر یک کارگردان غربی فیلم «عمر خیام» را میساخت، چنین ستم روا نمیداشت! حال که یک ایرانی که ادعای فرهنگ و تمدن دارد، آن را ساخته است! کارگردان: این آقا (بهتر است اسمش را نبرم)
به هر حال، در این فیلم، شما خیام را یک دائم الخمر و شهوتپرست میبینید که اگر هم شاعر باشد، انصافاً انسان میگوید شاعری با این وضع در تاریخ و تمدن ما نباشد، بهتر است!!
کارگردان، مقیم تگزاس است و فیلم به زبان انگلیسی است و از دید یک کودک که در آمریکا مقیم است و مثلاً خانوادهای ایرانی دارد، روایت میشود. (آن هم چه روایتی!)
به هر حال، مدتهاست که این فیلم را دیدهام و هر بار که به یادش میافتم به این فکر میکنم که آیا واقعاً حکیم عمر خیام اینگونه شخصی بود؟ شخصی دائم الخمر و میپرست؟ تا اینکه امروز دوست عزیزمان، gtm396 به مناسبت روز بزرگداشت عمر خیام، مطلب زیر را ارسال کردند که وقتی به خصوص، صحبتهای استاد خرمشاهی را در بین مطلب خواندم، دلم آرام گرفت و متوجه شدم که آن فیلم چه جریانی داشته و چرا از طرف محافل غربی این همه جایزه برده است!!!!
دعوت میکنم این مطلب را به طور دقیق بخوانید.
یک خواهش: مردم! اگر کافر هم شدید، اگر مغزتان به سمت غرب فرار کرد و خلاصه، اگر دشمن کشورمان هم که شدید، به خاطر یک مشت دلار(!) به فرهنگ و تمدن کشوری مثل ایران توهین نکنید. (سعی میکنیم از این پس، ایرانیهایی که در کشورهای غربی و در مجالس مهم، توهینهای صریح به ایران و ایرانیها داشتهاند را معرفی کنیم تا به عنوان خائن به وطن شناخته شوند...)
حمید رضا نیرومند/
مطلب ارسالی gtm396:
خيام، كدام است؟
جام جم آنلاين: براستي خيام كيست؟ آن شاعر دائم الخمر هدونيست و لذت پرستي كه صادق هدايت معرفي ميكند و گويا نظيرش را ميتوان در كتاب «حافظ به روايت شاملو» جست يا حكيم الهي بزرگي كه رباعياتش چشمههايجوشان حكمت و معرفت والاي اوست؟
دربارهاش مدام اين بيت را تكرار ميكنند: «هر طايفهاي به من گماني دارد / من زان خودم، هر آنچه هستم هستم» اما آيا كسي نميداند او واقعاً كيست؟ آيا پندار ديگران همه گمانهايي باطل است؟ يا نه، خيام هم مثل حافظ و ديگر شعراي نامي ايران از برخي اتهامات ظاهربينانه مبراست و هرگز نميتوان قرائتي اين چنين پست و نازل از او داشت؟ آيا اصلاً شناخت ريشه فكري خيام مهم است يا تنها بايد به هنر او توجه كنيم؟ بهاءالدين خرمشاهي كه به دليل تحقيقات حافظ پژوهانه ارزندهاش و نيز مخالفت علنياش با روايت شاملو از حافظ، چهره نام آشنايي در ادبيات معاصر ماست، در دفاع از خيام نيز بهطور غيرمستقيم نوك پيكان انتقاد خود را متوجه همفكر پيشين شاملو، صادق هدايت ميكند. اين نوشتار نگاهي دارد به آن قرائت و اين نقد.
صادق هدايت در يادداشت «شرح حال حكيم عمر خيام» در كمال اختصار سعي بر رد گمانههاي مختلف در مورد شخصيت خيام دارد تا در نهايت گمانه خود را بيهيچ «شايد» و «گويا» و «اگر»، با جزميت تمام اعلام كند. نخست درباره صوفي بودن خيام مينويسد: «هرچند خيام در رباعيات خود مضامين و الفاظ صوفي استعمال نموده اما زمينه خيالات و مستي كه دائماً نصيحت ميكند به هيچوجه مشابهتي با عقايد اين طايفه ندارد» (1) و درباره طبيعي بودن او اضافه ميكند: «در بعضي از رباعيات خود اقرار ميكند به محدود بودن علم و ناتواني انسان در معرفت حقيقت اشيا و اسراري كه احاطه شدهايم. بالاخره منتهي ميشود به اعتراف يك قوه مافوقالطبيعه كه فكر انسان در شناسايي آن به جايي نميرسد يا به عبارت ديگر به كنه واجب الوجود نميتوان پي برد، پس طبيعي ناميدن خيام نيز خطا خواهد بود» و بالاخره در رد زاهد بودن خيام چنين مينگارد: «خيام را زاهد هم نميشود گفت بلكه فيلسوفي بوده كه از اشياي ظاهر و محسوس طلب آسايش و شادي ميكرده است. چيزي كه بيشتر ذهن خيام را به خود معطوف داشته عبارت از مسائل مهمه زندگي، مرگ، قضا، جبر و اختيار بوده و هر قدر كه علوم و فلسفه و مذهب را براي حل آن مسائل به كمك طلبيده هيچ كدام او را قانع نميكنند. بنابراين يأس و نااميدي تلخي به او روي داده كه منجر به شكاكي ميشود. پس دارويي به از شراب نيافته و مانند «بودلر» (Baudelaire) تشكيل بهشت مصنوعي (Paradis Artificels) ميدهد، يعني ترجيح خواب و مستي را بر شاديهاي پستي كه يقيناً انتظار فراموشي آن را ميداشت»!
در كتاب «ترانههاي خيام» هدايت ديگر از اين نيز فراتر ميرود و بصراحت همه رباعيات خيام را كه موضوعشان مذهب و تصوف است، جعلي ميشمارد و تنها 14 رباعي ويژه را سروده قطعي خود خيام عنوان ميكند: «خيام نه تنها صوفي و مذهبي نبوده، بلكه برعكس يكي از دشمنان ترسناك اين فرقه به شمار ميآمده... از اين قرار 14 رباعي مذكور سند اساسي اين كتاب خواهد بود و در اين صورت هر رباعي كه يك كلمه يا كنايه مشكوك و صوفي مشرب داشت نسبت آن به خيام جايز نيست.» (2)
درست است كه رباعيات جعلي منسوب به خيام بسيار است و اشعار واقعي او نيازمند شناسايي كارشناسانه است، اما آيا محدود كردن تفكر يك شاعر به تنها يك مضمون واحد بيشتر عملي انحصارگرايانه و خودخواهانه نيست تا شناخت صادقانه تفكر او؟ به نظر ميرسد آنچه صادق هدايت را به چنين قضاوت مطلقي واداشته همان سوالي است كه وي خود در ابتداي كتاب مطرح و پاسخ آن را از پيش منفي فرض كرده است. اينكه «مضمون اين رباعيات (رباعيات فراوان منسوب به خيام) روي فلسفه و عقايد مختلف است از قبيل الهي، طبيعي، دهري، صوفي، خوشبيني، بدبيني، تناسخي، افيوني، بنگي، شهوت پرستي، مادي، مرتاضي، لامذهبي، رندي و قلاشي، خدايي، وافوري و ... آيا ممكن است يك نفر اين همه مراحل و حالات مختلف را پيموده باشد و سرانجام فيلسوف، رياضيدان و منجم هم باشد؟» حال آيا پاسخ اين سوال نميتواند مثبت باشد؟ مگر نه اينكه عالم شعر عالم نماد، استعاره، تمثيل و ايهام است و زبانش زبان علم نيست؟ مگر ميتوان با شعر معامله متن فلسفي كرد و از واژگان آن انتظار مدلول واحد و مشخص وضعي و قراردادي داشت؟ چنين متني كه ديگر شعر نيست. انتقاد ما به هدايت نيز بيشتر از همين روست نه چون خيام را لامذهب دانسته و بيدين شمرده است. قضاوت درباره ايمان و الحاد شاعر امري است جداگانه كه فرع بر زبان هنري شاعر است. مخالفت ما با تقليل مقام هنرمند به فيلسوف و نظريهپرداز و واعظ (ديني يا غيرديني) است كه به موجب آن نتوان گستردگي مضاميني را كه در نگاه علمي و يكسويه گاه حتي متضاد به نظر ميرسند برتافت وگرنه هدايت در روايت خود از خيام آنقدر صداقت داشته كه در مقابل رد رباعيات مذهبي، برخي رباعياتي را هم كه در وصف هرزگي وارد شده مردود بشمارد: «رباعياتي كه اغلب دم از شرابخواري و معشوقه بازي ميزند بدون يك جنبه فلسفي يا نكته زننده يا ناشي از افكار نپخته و افيوني است و سخناني كه داراي معاني و مجازي سست و درشت است ميشود با كمال اطمينان دور بريزيم.»
گفتني است مراد ما از اين سخن، تأييد نظريه فرماليستها نيست كه تنها قالب هنري را معيار قرار ميدهند و به عوالم فكري و اعتقادي هنرمند وقعي نميگذارند. غرض، مسير درست شناخت است. ميخواهيم بگوييم راه شناخت ايمان يا الحاد خيام برخورد علمي و فلسفي با زبان شعري و هنري او و از واژه انتظار مدلول واحد داشتن نيست.
در صورت تقليل مقام هنرمند به فيلسوف و نظريهپرداز، نميتوان گستردگي مضاميني را كه در نگاه علمي و يكسويه گاهي حتي متضاد به نظر ميرسند، دريافت
اما بهاءالدين خرمشاهي چه ميگويد. در پيشگفتار خرمشاهي بر ويرايش جديد او از كتاب «رباعيات خيام با تصحيح، مقدمه و حواشي محمدعلي فروغي و قاسم غني» در بخشي با عنوان «باده خيام» ميخوانيم: «اگر اشارهها و مضمونسازيهاي خيام در پيرامون باده و ستايش مستي و بيخبري در رباعيات او، به معني حقيقي گرفته شود، از خيام ژرفانديش كه حكيم و رياضيداني والامقام و به احتمال بسيار شاگرد [و در غير اين صورت پيرو فلسفه] ابن سينا بوده است، چهره فردي بيمسووليت و لاابالي و دائم الخمر و لذت باره و ميپرست و تلفكننده وقت و عمر و كار و كارنامه ارائه ميدهد. در شعر حافظ هم اشاره به مي و مطرب و تصوير و توصيف ميخانه و خرابات بسيار است، ولي... از تعمق در شعرشان برميآيد كه بادهاي كه ميستايند و بر محور آنچه بسيار مضامين و معاني ژرف پديد ميآورند، غالبا بالصراحه باده انگوري نيست، بلكه به تعبير راقم اين سطور (در آثار حافظ پژوهياش) باده ادبي است. يعني باده مجرد و انتزاعي و زيبايي شناختي و هنري و هنرآفرين.» (3) سپس ويراستار محترم در تاييد اين مدعا اضافه ميكند: «پژوهندگان پيشين هم به اين حقيقت توجه داشتهاند. شادروان فروغي در جايي از اوايل مقدمهاش در همين مجموعه حاضر ميگويد كساني كه از رباعيات خيام استنباط ميكنند كه او شرابخواره و فاسق بوده است، اشتباه و سطحينگري ميكنند و غافلند از اينكه «در شعر غالباً مي و معشوق به نحو مجاز و استعاره گفته ميشود. وقتي خيام ميگويد دم را غنيمت بدان و شراببخور كه به عمر اعتباري نيست، مقصود اين است كه قدر وقت را بشناس و عمر را بيهوده تلف مكن و خود را گرفتار آلودگيهاي كثيف دنيا مساز» و سپس ميافزايد كه بزرگاني از معاصران خيام به او كمال احترام و حرمت را مينهادهاند و او را امام و حجهالحق ميخواندهاند و هيچيك ميخوارگي و فسق و فجور يا فساد عقيده يا بيمبالاتي به او نسبت ندادهاند.»
خرمشاهي در ادامه، اشاره بهجايي دارد. به اينكه حال چه لزوميداشته و چرا امثال خيام و حافظ و ديگران از مي و معشوق دم زدهاند: «پاسخش اين است كه اين انديشهوران هنرمند يا هنرمندان انديشهور اگر اهل فسق نبودهاند، اهل زهد و زهدفروشي هم نبودهاند و نميخواستهاند هم كه مانند ناصرخسرو يا ابن يمين از پند و پارسايي سخن بگويند. اين هنرمندان به ارزش زيبايي آفريني مي و معشوق و مطرب توجه داشتهاند و طرفدار نظريه هنر براي هنر بودهاند و قدر شعر را بالاتر از آن ميدانستهاند كه وسيله و در خدمت مقاصد غيرهنري ولو اخلاقي باشد.» اشاره هوشمندانه و بجايي است، اما پاسخ خرمشاهي بينقص به نظر نميرسد. درست است كه ميتوان انگيزه روي آوردن حافظ به مي و معشوق و مطرب و باده را دوري گزيني از زهدفروشي و ريا دانست، اما نخست اين مخالفت تنها با زهدفروشي است و نه زهد و زهدفروشي چنانچه از مضمون اين بيت حافظ: «مرا كه نيست ره و رسم لقمه پرهيزي/ چرا ملامت رند شرابخواره كنم» به روشني ميتوان آرزومندي پرهيز و خويشتنداري و ارزش زهد و تقوا را دريافت و ثانيا ادعاي طرفداري اين بزرگان از تئوري هنر براي هنر ادعاي پخته و سنجيدهاي نيست و شايد تنها با مسامحه در معناي اين نظريه قابلپذيرش باشد. تئوري هنر براي هنر ماحصل يك چرخش مبنايي تاريخي از آزادي هنرمند از تعلق به آزادي او از تعهد است؛ چنانچه بر همين ريشه و اساس است كه هنر مدرن و بهطور خاص آبستره پا به عرصه وجود ميگذارد و هنرمند تا حد امكان به تجرد و انتزاع فارغ از محتوا و درونمايه مشخص روي ميآورد. خيام را نميدانيم، اما ساحت حضرت حافظ بيترديد از اين اتهام مبراست و هنر او بسيار فراتر از تئوريها و نظريههاي اومانيستي مدرن و پسامدرن و امثال اينهاست. حافظ پيش از آنكه شاعر بزرگي باشد حكيم الهي و نه فيلسوف بزرگي است كه نام «لسان الغيب» به حق شايسته اوست. حافظ فراتر از اين اعصار و قرون بشري و نظريههاي ابطال پذيرش است.
بازگرديم به سوال نخست. براستي خيام كيست؟ آيا ميتوان پاسخي درخور به اين پرسش داد؟ شايد، ولي نه از هر طريقي و با هر شيوه ممكن. خيام، دانشمند، حكيم، فيلسوف، منجم يا هرچه باشد پل ارتباطي ما با او، شعر اوست. رباعياتي كه پيش از آنكه حرف و پيام و نظريه داشته باشند، شعرند و براي دريافت معناي آنها بايد از دريچه هنر وارد شد. ميبايست آرايه ادبي را بشناسيم چنانچه پژوهندگان ديني نيز مطول ميخوانند و براي فهم قرآن خود را بينياز از شناخت آيين بلاغت نميدانند و صد البته اين كجا و آن كجا.
پانوشتها:
1- خيام صادق: مجموعه آثار صادق هدايت درباره خيام، جهانگير هدايت، تهران، نشر چشمه، 1381.
2- همان
3- رباعيات خيام، محمدعلي فروغي و قاسم غني، ويرايش جديد: بهاءالدين خرمشاهي، نشر ناهيد، 1373.
آزاد جعفري
منبع:http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100905278290
"