یکی از سؤالاتی که درباره حادثه کربلا برای خودِ من مطرح بود این بود که مردمی که به هر حال مسلمان بودند، چطور خودشان را قانع کردند که در مقابل سبط پیامبر (نوهی پیامبر) و خاندان پیامبرشان بایستند و او را با آن وضع فجیع به شهادت برسانند؟ گذشته از آن دلیل که خودِ امام حسین علیه السلام بیان کردند که: «فَقَد مُلِئَت بُطونُکُم مِنَ الحَرام» («شکمهای شما از حرام پر شده» و شکمی که از حرام پر شود اصلاً به حرف حق میخندد و آن را به تمسخر میگیرد) اما باز هم باید برای آن مردم (که اکثراً انسانهای متعصب جاهل بودند) یک دلیل شرعی وجود داشته باشد که با توجه به آن خودشان را قانع کنند و دست به چنین کاری بزنند.
تا اینکه در ترم گذشته در درس اصول فقه، در کتاب «اصول و قواعد فقه الحدیث» (صفحه ۱۵۰) به مطلبی برخوردم و بخش بزرگی از ابهاماتم رفع شد.
در این بخش از کتاب درباره این بحث شده است که چطور بفهمیم یک حدیث معتبر است یا خیر؟ یکی از راههای شناسایی حدیث جعلی «مخالفت با سنت قطعی» است. در این بخش یک مثال از تحریف و جعل که در حدیث شده و متأسفانه آن حدیث، یکی از پایههای اعتقادی اهل تسنن را تشکیل داده، آورده شده است:
این چند خط، پاسخ بسیاری از ابهامات ما شیعیان را به عنوان کسانی که حکومت یک جائر و فاسق را برنمیتابیم، رفع خواهد کرد.
چرا مردم عربستان بر علیه حاکمان فاسق خود قیام نمیکنند؟
اگر سؤال شما مثل من، این است که واقعاً آیا مردم عربستان مسلمان هستند؟ اگر بله و از قضا متعصبترین مسلمانان هم هستند، چرا علیه حاکمان فاسق و بیدین خود قیام نمیکنند؟ حاکمانی که اگر بگوییم مردم یمن را به خاطر این میکشند که به بهشت بروند و از اینکه حتی «بان کیمون» بیدین هم صدایش از این فجایع درآمد هم بگذریم، اما مثلاً شرابخوری خود را چطور توجیه میکنند؟ فسادهای اخلاقی در ریاض و... با دین و قرآن آنان هماهنگ است؟ قطعاً نیست و مردم عربستان هم خودشان خوب میدانند، اما سؤال این است که واقعاً چرا آنها علیه این حکومت سرتاسر فاسد قیام نمیکنند؟
پاسخ، همان است که در بالا گفته شد. آنها بیعت حتی با حاکم فاسق و جائر را واجب میدانند و قیام علیه آن را حرام!
(حقیقت این است که کسانی که دین اسلام را بعد از پیامبر دستکاری کردند، خیلی ریشهای و دقیق این کار را کردند! یعنی دقیقاً احادیث و روایاتی را جعل کردند که مردم، یک دین آبکی در مسجد داشته باشند و خودِ فاسقشان راحت هر طور خواستند بر آنها حکومت کنند و آنها به واسطه همان دین جعلی از ترس جهنم جرأت نکنند به آنها اعتراض کنند!)
چرا ما بر امام حسین (علیه السلام) گریه میکنیم؟
با توجه به اینکه محرم است و باب این بحث باز شد، بد نیست یک صحبتی هم درباره گریه بر اباعبدالله و این عزاداریها داشته باشیم. یکی از سؤالاتی که باید همه عزاداران در این روزها از خود بپرسند این است که: «من واقعاً برای چه دارم برای امام حسین عزاداری میکنم و اشک میریزیم؟»
اگر پاسخ شخص، این باشد که «چون امام حسین خیلی مظلومانه و به طرز فجیعی به شهادت رسید» باید عرض کنم که در طول تاریخ، افراد و خانوادههای بسیاری بودهاند که از امام حسین بسیار مظلومانهتر و فجیعتر کشته شدهاند. من گاهی فکر میکنم دایی خودِ من داستان مرگش (که اینجا به آن اشاره کردم) خیلی جانسوزتر از شهادت امام حسین بود! فقط باید کمی با آب و تاب داستانش را تعریف کنیم و یک اِکو هم به بلندگو بدهیم تا اشک مردم حسابی درآید! و یا من در مطلب «جانباز» داستان سرداری که در دوره آموزشی خدمت، فرمانده پادگان ما بود را تعریف کردم. به خدا قسم وقتی او در یک کلاس، بلایایی که در جبهه سرش آمده بود را تعریف کرد، یکی یکی بچهها میافتادند زمین و میلرزیدند و فقط جیغ میکشیدند!! ما بعداً فهمیدیم که او با بهداری پادگان هماهنگ کرده بود که من امروز میخواهم داستانهای خودم را بگویم شما پشت در حاضر باشید... ما شاید ده بار از او خواهش کرده بودیم که داستانهایش را که از سرهنگها شنیده بودیم که خیلی شنیدنی است، بگوید اما نمیگفت. تا اینکه یک بار گفت: جلسه بعد خواهم گفت... قبل از جلسه با بهداری هماهنگ کرده بود چون میدانست مثل هر دوره برخی بچهها غش میکنند و میافتند! قبل از تعریف کردن چندین بار به ما گفت: هر کجا احساس کردید میخواهید گریه کنید، گریه کنید، توی خودتان نزنید... خدا میداند من شرایطی را تجربه کردم که در عمرم تجربه نکرده بودم! تمام بدنم یخ کرده بود، قلبم انگار نمیزد! حالا، این داستانها اشکآورتر است یا داستان امام حسین؟
هر چند که انصافاً داستان کربلا خیلی غمبار است و بسیار هم تأکید شده که حتی اگر برای امام حسین اشکتان درنمیآید، مرگ نزدیکان خود را یاد کنید تا اشکتان دربیاید و یا حتی خود را به تباکی بزنید (یعنی ادای کسانی که گریه میکنند را در بیاورید) اما اینها به این دلیل نیست که ما به خاطر مصیبتهای امام حسین بر او گریه میکنیم! اینکه توصیه شده که هر طور شده گریه کنید، به خاطر این است که انسان پس از اشک ریختن، رِقّت قلب پیدا میکند و در این حالت، نصیحتها و اندرزها را راحتتر قبول میکند و شاید در این حالت به هدف اصلی این عزاداریها و گریهها برسد و آن «آدم شدن» است.
اگر بخواهیم از دیدگاه «لذتگرایان» به قضیه نگاه کنیم (که آنها معتقدند انسان هر کاری میکند برای رسیدن به لذت بیشتر است)، باید بگوییم که انسان پس از اشک ریختن برای اباعبدالله یک حالت سبکی و لذت خاصی به دست میآورد... و اصلاً اگر سؤال تو این است که چرا مردم برای امام حسین این همه خرج میکنند اما اگر بگویی بیا خمس بده نمیدهند یا مثلاً برای مسجد (یعنی خدای امام حسین) خرج کن، دلش نمیآید، باید بگویم که احتمالاً به خاطر حس لذتی است که از مجالس عزاداری امام حسین به دست آوردهاند. یعنی اشکی ریختهاند و سبک شدهاند و لذت بردهاند و دلشان میخواهد این مجالسِ لذتدار ادامه پیدا کند و اصلاً به همین خاطر است که پس از این مجالس، افراد بشاشتر و خندانتر و شادابتر میشوند. (حتی موسیقیهایی که اشک افراد را در میآورند جذابتر و پرطرفدارتر هستند...)
هر چند این اشکها ارزش فراوانی دارد و امام حسین هر سال یک تور میاندازد و از بین همین جمعها جوانها و نوجوانهایی را برای خودش گلچین میکند و دست آنها را میگیرد و تا بالا-بالاها میبرد، اما اگر از اکثر کسانی که گریه میکنند بپرسی چرا داری گریه میکنی؟ میگوید مصیبت اباعبدالله خیلی جانسوز است، من اشک میریزم! بعد احتمالاً اگر بگویی بیا من مصیبت دهها هزار یمنی را برای تو تعریف کنم که با چه وضعی زندگی میکنند و در میان وبا و بمباران و ظلمهای جهانی و... میمیرند، احتمالاً به فکر فرو برود...
پس واقعاً ما چرا برای امام حسین گریه میکنیم؟
حقیقت این است که ما در واقع برای خودمان گریه میکنیم! ما گریه میکنیم بر اینکه اگر مراقب نباشیم، هر کداممان میتوانیم یک یزید باشیم! یزید یعنی کسی که عدالت را کشت، مهربانی را کشت، وفا را کشت، حیا را کشت، نظم را کشت، پاکی و طهارت را کشت، مظهر هر چه خوبی بود را کشت... ما گریه میکنیم و از خداوند تمنا میکنیم که ای خدا! یزید و شمر درون ما را خفته نگاه دار!
و ما گریه میکنیم بر اینکه کسی کشته شد و کسی را از دست دادیم که چیزی جز خیر و خوبی برای بشر نمیخواست. کسی که تمام حرفش این بود که ای انسان! «خوب زندگی کن»
ما گریه میکنیم بر اینکه هوای نفسمان نگذاشت که قدر پاکانی چون علی و فرزندانش (علیهم السلام) را بدانیم و اجازه دهیم تاریخ بیش از این از آنها در خود ثبت کند. اگر ما انسانها به علی و فرزندان او مهلت میدادیم که بشر را بسازند، چه میشد؟ اگر همه آنها به اندازه امام صادق مهلت مییافتند، چند هزار شاگرد عالم همچون چهار هزار شاگرد امام صادق تربیت میکردند؟ و چه گنجینههایی برای بشر باقی میماند؟ ما بر این گریه میکنیم که خاندانی حاضر شدند سختترین شرایط و جانسوزترین مرگها را تحمل کنند تا منِ انسان بیدار شوم، اما ما آنها را کشتیم که مزاحم خوابمان نشوند! ما بر نفسِ طغیانگر خود گریه میکنیم...
ما بر این گریه میکنیم که هر کداممان این استعداد را داریم که چنان بر انسانهای پاکی چون حسین سخت بگیریم که او فریاد بزند «مُنّوا عَلَی الحُسین...» بر حسین منت بگذارید و به این طفل آب دهید...
پس، این بار که اشکی ریختی، در آن حال به خداوند بگو: ای خدا، این اشک، اشک ترس است؛ ترس از اینکه نکند من هم یک یزید بشوم. نکند من هم عدالت را، حق را، راستی را بکشم!؟ نکند من هم به خاطر مشتی دلار دست از حق بردارم و به سپاه یزید بپیوندم. خدایا، من میترسم...
اگر انسان دلیل اشک ریختنش را فهمید، حالا فقط کافیست به او یادآوری کنند که «کسی بود به نام حسین که معصوم بود و گروهی او را کشتند»، همین! انسان باید از ترس و غصه دق کند و بمیرد...
این مطلب هم میتواند مفید باشد:
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند