یکی از دلایلی که من وارد رشته علوم قرآن و حدیث شدم، ابهاماتی بود که درباره دین داشتم! (به قول رنه دکارت: تنها حقیقتی که میتوانم وجود آن را تصدیق کنم، این است که من شک میکنم. و او بود که جمله مشهور «شک میکنم پس هستم» را گفت)
یکی از بزرگترین ابهامات من درباره دین شیعه این بود که آیا واقعاً امامان ما افرادی معصوم و از طرف خدا بودند؟ یا اینکه مثلاً افرادی زیرک بودند که توانسته بودند روی دیگران تأثیر بگذارند و خود را امام جا بزنند!؟ آن زمان که رسانه نبوده که فیلمبرداری کند و مردم با امام به طور دقیق آشنا شوند، شاید مثلاً یک گروهی متعصب بودهاند و از آن شخص خوششان آمده و در شهرها پخش کردهاند که فلانی امام است و مردم آن زمان هم افرادی ساده بودهاند و هر چه به آنها میگفتهای قبول میکردهاند، بنابراین پذیرفتهاند که فلانی امام است...
اما خوشبختانه در همین چهار پنج ترمی که پیش رفتهایم، الحمد لله یکبهیک ابهاماتم رفع شده است.
حقیقت این است که ما دیدی واقعاً محدود به دین داریم! ما اصلاً در جریان نیستیم که چه چیزهایی به صورت دست اول و کاملاً مطمئن از زمان پیامبر و ائمه به ما رسیده است. فکر میکنیم مثلاً چند نفر دور یک امام بودهاند و آن امام چند تا جمله از دهانش خارج شده، آنها کم و زیاد کردهاند و در جایی شانسی نوشتهاند و آن دفتر خاطراتشان شانسی سالم مانده و به ما رسیده!
واقعیت این است که قضایا بسیار نظاممندتر و بسیار علمیتر از چیزی بوده که ما فکر میکنیم! افراد کاملاً آگاه بودهاند که چه چیزی نامش حدیث است و این حدیث باید دقیقاً برای نسلهای بعد ثبت شود و باید حتی چندین بار از امام پرسیده شود که شما این حدیثی که از شما یا پدرتان نوشتهام را تأیید میکنید؟ آن شیخ کتاب را دقیقاً برای شاگردش «املا» میکرده، بعد از املا، شاگرد کتاب را برای شیخش (استادش) میخوانده و اگر همه احادیث کاملاً تأییدشده بوده یک «اجازه» برای نقل حدیث از روی آن کتاب میگرفته و خلاصه خیلی خیلی قضایا دقیق و علمی بوده. کوچکترین اضافه یا کم شدن در احادیث با مقایسه نقلهای مختلف کشف میشود یا اگر نشود باید از فیلترهای علمی مختلفی بگذرد تا به عنوان «حدیث صحیح» شناخته شود. ما نگاهی عامیانه و غیرعلمی به علومی مثل علم رجال، علم فقه، علم درایه و غیره داریم و به راحتی شک و شبهه در ذهنمان شکل میگیرد اما وقتی وارد این رشتهها میشویم میبینیم موضوع خیلی علمیتر و دقیقتر از افکار ما بوده.
و اما امروز روز شهادت ابرمرد ائمه یعنی امام صادق (علیه السلام) است. فقط خدا میداند این امام و پدر ایشان چقدر فعال بودهاند و الحمد لله زمانه هم با آنها یاری کرده و چقدر شاگرد پرورش دادهاند و چقدر احادیث ابهامزا از این دو معصوم در بین شاگردان ایشان در کشورهای مختلف پخش شده است و من احساس میکنم حالا حالاها امکان دارد که کتابهای حدیثی از ایشان در موزهها و حتی خانههای قدیمی کشورهای مختلف کشف شود که تا دیروز علما خبر نداشتند که مثلاً فلان شخص در آفریقا کتاب حدیثی از امام صادق داشته و تازه یکی متوجه شده...
به هر حال، در این روز یک مطلبی که در ترم اخیر برایم جالب بود را اینجا میآورم:
یکی از ابهامات این است که آیا واقعاً مردم آن زمان مردمی زیرک و باهوش بودند و آیا آنها امامشان را زیرکانه تست میکردند؟ یا اینکه همهشان مثل پیرمرد و پیرزنهای عامی بودهاند و همین که میدیدهاند آن شخص از نوادگان پیامبر است و خوب صحبت میکند او را امام خطاب میکردهاند؟
در کتاب عالی «سبک شناخت کتابهای حدیثی» (نوشته مهدی غلامعلی) در فصل دوم به رسالههایی (نامههایی) پرداخته شده که مردم به ویژه زمان حج که برخی به حج مشرف میشدند خطاب به امامان مینوشتند و به حاجیها میدادند که به امام برسانند و در آنها سؤالات شرعی خود را مطرح میکردهاند و امامان و یا شاگردان معتبر آنها به سؤالات پاسخ میدادهاند. جالب است که این رسائل از دسته منابعی هستند که بیش از همه سالم ماندهاند. در صفحه ۶۰ این کتاب آمده: «خوشبختانه متونِ بیشتر رسالههای امامان در دسترس است. بیشتر رسالهها از امام صادق و امام رضا (علیهما السلام) صادر شده است». و رسالهها یکی از مهمترین منابع برای فقها جهت صدور حکم هستند چون سؤال و جواب کاملاً مشخص است و کمتر نیاز به اجتهاد دارد...
نکته جالب در این رسالهها این است که برخی افراد (از جمله ایرانیان زیرک) هنگام ارسال نامهها، به نوعی امام بودن امامان را هم میآزمودهاند!
مثلاً به این نمونهی زیرکانه دقت کنید:
و یا این نمونه که واقعاً آزمون جذابی است و امام از ناامام را به خوبی متمایز میکند:
خلاصه، اگر شما هم مثل من آدم شکاکی هستید، خیالتان راحت، شکاکتر و زیرکتر از من و شما در زمان ائمه زیاد بوده! :)
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند