چند روز پیش در یکی از سخنرانیهای استاد عابدی که در ماشین گوش میکنم، چیزی شنیدم که واقعاً تکانم داد! باعث شد یک تجدید نظر در تمام زندگی داشته باشم! چرا دارم ارشد میگیرم!؟ چرا به دکترا فکر میکنم؟ چرا فلان کار را انجام دادم و میدهم؟ و خیلی چراهای دیگر!
با توجه به نزدیک شدن به زمان انتخابات ریاست جمهوری و شوراها، دیدم بد نیست آنرا اینجا بگذارم. پس در همان ماشین، گوشی را روشن کردم و زدم آن بخش، ضبط شود... این دو دقیقه را بشنوید:
واقعاً ما خیلی از کارهایی که انجام میدهیم، اگر از «فساد»ش بگذریم، بوی «علواً فی الارض» میدهد. یعنی میخواهیم بر دیگران برتری یابیم. یعنی من احتمالاً به این فکر میکنم که دکترا بگیرم که بر بقیه همکارانم برتر باشم و آن یکی میگوید من ارشد بگیرم که رئیس شوم که روی آن همکارم کم شود، برخی افراد برای شوراها اقدام میکنند که بر بقیه برتر شوند و حرفشان بهتر به کرسی بنشیند... خیلیهامان به این فکر نمیکنیم که آیا من واقعاً برای خدا و خدمت بیشتر به خلق خدا اقدام میکنم یا صرفاً برای علو درجه و برتر شدن نسبت به بقیه مردم و دوستان؟
(توجه: البته نباید تصور شود که انسان دست به هیچ پیشرفتی نزند چون احساس میکند «علواً فی الارض» است. بلکه بحث این است که انسان نیتش از پیشرفت در هر زمینهای، برتری جستن نسبت به مردم و امر و نهی کردن به آنها نباشد)
به هر حال، آیه عجیبی بود که من تا به حال آنرا نشنیده بودم.
***
این را هم در کتاب «رهتوشه رهروان» خواندم که دیدم به درد جوانهایی مثل خودم میخورد. بد نیست اینجا قرار دهم:
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند