سال گذشته در مطلب «از هنر و دسترنج خود هدیههای کمخرج اما باارزش تهیه کنید» پیشنهاد داده بودم که خطاطی یاد بگیرید و از این هنر خود هدایای کوچکی تولید کنید و به اطرافیان خود بدهید:
من طی سال گذشته، به بسیاری از دانشجوهایی که در کلاسها پاسخ سؤالات مشکل را میدادند یا در پایانترم نمره بالاتر میگرفتند، به عنوان یادگاری یک پوستر دستنویس با ابعاد کوچک یا بعداً ابعادهای بزرگتر (۲۰ در ۱۰ سانت) هدیه دادم.
و اما بعد از اینکه خطاطی را به یک حدی رساندهام، تصمیم گرفتم سری هم به هنرهای دیگر بزنم که اگر مثلاً قرار است روزانه نیم ساعت جلو تلویزیون اخبار ساعت ۱۴ را دنبال کنم، در این بازه، گوشم به اخبار باشد و دستم به یک کار هنری...
خواستم از مُعرّق شروع کنم اما وقتی برای خرید تجهیزات در اینترنت جستجو میکردم، با هنر مُنبّت بر روی چوب آشنا شدم و از آن بیشتر خوشم آمد و تصمیم گرفتم هر دو را با هم پیش ببرم...
به هر حال، بعد از جستجوی فراوان در بین تولیدکنندگان و فروشندگان مختلف، رسیدم به یکی که به نظر میرسید کارش درستتر باشد. یک مجموعه (سِت) کامل معرق سفارش دادم:
و یک مجموعه چاقوی مخصوص منبت:
و یک مجموعه مُقار مخصوص منبت:
به انضمام ۵۰ هزار تومان چوب مخصوص منبت و معرق از انواع مختلف (که گفته بودم برای یک سال کافی باشد و ظاهراً کافی است).
مجموعاً همه اینها شد ۷۰۰ هزار تومان.
آموزش کوتاه منبت:
انصافاً شاید منبتکاری روی چوب را بشود سهلالوصولترین هنر دانست. فقط کافیست مقارهای مخصوص را بخرید و بیفتید به جان چوب...
به هر حال، روالی که من برای منبت طی میکنم به این صورت است:
۱- ابتدا عبارت مورد نظرم را روی یک کاغذ خطاطی میکنم (جالب است که باطلهترین کاغذ هم اینجا کاربرد پیدا میکند):
۲- سپس کاغذ حاوی نوشته را با چسب کاغذی روی چوب محکم میکنم. و بعد، همانطور که در شکل بالا مشخص است، با چاقوی مخصوص، شروع میکنم دور نوشته را محکم با چاقو طی میکنم تا جای آن روی چوب بیفتد؛ بعد از این مرحله، چوب به این شکل در میآید:
۳- سپس مجدداً با چاقوها این خطوط را محکمتر طی میکنم تا مثلاً به اندازه نیم سانتی متر گود بشود.
۴- در مرحله بعد، با مقارهای با اندازههای مختلف شروع میکنم اطراف نوشته را کندهکاری میکنم؛ مثلاً دقت کنید که اطراف نقطه چطور گود شده و نقطه، برآمده مانده است:
- نکته یک: ممکن است در نگاه اول، منبت، کار سادهای به نظر برسد، اما وقتی وارد کار میشوی میبینید حتی میزان فشاری که به مقار در جاهای مختلف میدهی نیاز به مهارت دارد و باید این مهارت طی سالها تجربه کسب شود. اگر کمی فشار زیاد باشد، ناگهان دستت در میرود و مثلاً میزنی «الف» که برجسته مانده بود را از وسط میکنی و ناقص میکنی! تمام زحماتت به باد میرود! اما به مرور که تجربه کسب میکنی، متوجه میشوی که باید دست چپ را به عنوان ترمزی برای دست راست قرار دهی که اگر دست راست در رفت، دست چپ جلو آن را بگیرد... ضمن اینکه کمکم یاد میگیری که کجاها چقدر فشار وارد کنی که دستت در نرود. یا مثلاً جهت کندهکاری خودش مهارت فراوان میخواهد...
- نکته دو: حتماً و حتماً دست چپ خود را با دستکش ایمنی که در تصویر بالا میبینید بپوشانید. دقت کنید که چاقوها و مقارها بسیار بسیار تیز هستند. در همان روز اول، دست راست من ناگهان در رفت و مقار تا اعماق انگشت اشارهی دست چپ من فرو رفت! یک خونی میآمد که من در عمرم ندیده بودم این همه خون از بدنم بیرون بیاید!! یعنی اگر مراقب نباشید، به راحتی ممکن است بزنید رگهای دست چپ خود را قطع کنید... دست راست هم نیاز به مراقبت دارد. من انگشتان دست راستم هم روزهای اول به خاطر تماس با چوب زخم شد...
۵- بعد از اتمام کار، باید با سنبادههای بسیار نرم، سطح چوب را صاف کنید که این مرحله هم دقت فراوان میخواهد چون ممکن است بزنید بخشهای ظریف کار را نابود کنید...
۶- نهایتاً روغن جلا را با فرچه یا مسواک روی طرح بکشید.
این اولین نمونه کار من است که سه روز انجام شد و حدود ۱۵ ساعت از من وقت گرفت؛ مبتدی است اما خوب، به عنوان اولین کار، از نظر خودم عالی است. (از ترس اینکه نکند خرابکاری کنم و اولین نمونهکارم خراب شود، قید صافکاریهای بیش از حد را زدم و البته در عکس، خیلی جالب به نظر نمیرسد اما در دنیای واقعی هر کس دیده عاشقش شده!):
ضمن اینکه این را هدیه دادم به آن دانشجوی عزیزی که در روز معلم، این تراریوم زیبا را هدیه آورده بود:
حالا فعلاً با این همه مشغله (فقط روزی ده دوازده ساعت تدریس!) نمیتوانم خیلی روی این کار وقت بگذارم اما به مرور از کارهایی که لذت کمتری میبرم خواهم کاست و به این نوع کارهای لذتبخش بیشتر خواهم پرداخت. منتظر کارهای بعدیام باشید که همین حالا دارم روی آنها کار میکنم...
کسانی که با چوب سر و کار دارند، معتقدند دستت که به چوب بخورد، دیگر نمیتوانی از آن دل بکنی.
هم فال و هم تماشا
در مطلب «برای دوران پیری خود برنامه ریزی کردهاید؟» گفته بودم که اگر قبل از چهل سالگی برای پیری خود برنامهریزی نکرده باشید، بعد از آن دیگر فایده ندارد و این یعنی مجبورید سالها بیکاری و نگاه به در و دیوار را تحمل کنید. چند وقت پیش مادر ما از خانه یکی از همسایهها میآمد که آن شخص الان حدود ۸۵ سالش است. او تا همین اواخر بنایی میکرد (با اینکه سالهاست بیمه بازنشستگی نیز میگیرد) اما چون به هر حال، در آن سن بنایی سخت است، مدتی هست که کمتر به آن کار میپردازد. حالا مادر ما میگفت: بچهها میدانید چه دیدم؟ گفتیم چه دیدی؟ گفت: اوست احمد با زنش داشتند در حیاط خانهشان زنبیل میبافتند! همه ما از تعجب شاخ درآوردیم! من ده بار «آفرین» گفتم به این همه همت و زکاوت او! و شاید اصلاً بعد از همین ماجراها بود که در تصمیمم برای یادگیری و انجام منبت و معرق مصرتر شدم...
آن جوانی که میگوید کار نیست، از این پیرمرد خجالت بکشد! همانطور که در مطلب «از دوران بیکاری نهایت بهره را ببرید... (چند نکته درباره بیکاری)» گفته بودم، آیا الان که فرصت داری، برای بیکاری احتمالی خودت برنامهریزی میکنی؟ من با اینکه همین حالا از n راه مختلف درآمد دارم (از فروش محصولات و برنامهنویسی بگیر تا تدریس در رشته کامپیوتر و تدریس زبان انگلیسی و...) اما باز میگویم مثلاً از الان خطاطی و چند هنر دیگر را شروع کنم که سی سال دیگر، هم سَرَم گرم باشد و هم یک راه درآمد احتمالی برایم وجود داشته باشد...
حتی در کلاسها وقتی این منبت را مطرح کردم، فهمیدم یکی از دانشجوهای دختر، تابلو-فرش میبافد. گفت که بلد است دار آن را ببندد و آشنا برای خریدِ دار قالی هم دارد. شمارهاش را گرفتم که خیلی زود تماس بگیرم که بیاید برایم یک دار بزند که بعد از سالها دوباره یک فرش ببافم. (ما بچه که بودیم مادرمان فرشباف بود و ما هم کمکش میکردیم؛ من بین بچهها، حرفهایترین فرشباف بودم! کلی هم کوبلن در رزومه کاریام دارم! دیوارهای ما چندین تابلو کوبلن هست که بابای خدابیامرز ما پهن میکرد و خودش با همکاری ما تمام میکرد...)
بیکار ننشینید؛ خداوند از انسان بیکار بیزار است...
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند