هر انسانی در این عالم حداقل یک داستان برای گفتن دارد... امشب (شب اربعین سال ۱۳۹۸) میخواهم یکی از داستانهای زندگیام را بگویم که در برخی کلاسها برای دانشجوها بیان میکنم که هم زنگ تفریح باشد و هم وسطهایش یک برداشتهایی که مد نظرم است را داشته باشند. داستان اینکه چه شد که من که احتمالاً قرار بود کفترباز شوم سر از دانشگاه و استادی دانشگاه و نمونهشدنهای مختلف (دانشجوی نمونه، استاد نمونه، جوان نمونه، بسیجی نمونه، کانون فرهنگی نمونه و...) در آوردم!؟ این داستان را میتوانید در ویدئوی زیر ببینید و بشنوید (یا از اینجا دانلود کنید): پس از دیدن ویدئو، ادامه مطلب را بخوانید: پس از دیدن ویدئو دلم میخواهد برخی نکات را برداشت کرده باشید: - یکی از عجایب دم و دستگاه امام حسین (علیه السلام) این است که برای هر سنی و هر نوع انسانی یک جذابیت خاص آن شرایط را دارد. یکی را با قند پخش کردن در هیأت ... (ادامه)