چند روز پیش برای امتحان پایان ترم یکی از درسها رفته بودم که دیدم یکی از دوستان که از من کمی بزرگتر است هم آنجاست. گفتم: شما هم بله؟ (یعنی شما هم یک رشته دیگر را شروع کردهای؟) گفت: فلانی، تو ما را از راه به در کردی! هوس کردم بیایم یک رشته جدید را شروع کنم... بعد، صحبت از این شد که: درسها چطور است؟ خوب میخوانی؟ سخت نیست؟ گفت: فلانی، اتفاقاً دیشب خانمم به زور کتاب را از دستم گرفت! گفت: بار سوم است که این کتاب را میخوانی بس کن دیگر! گفتم: خانم، من تازه دارم لذت درسخواندن را میچشم، بگذار حسابی کیف کنم.میگفت: باور کن تازه فهمیدهام چقدر درسخواندن لذت داشته و ما از دوران دانشجوییمان هیچ لذتی نبردیم!میگفت: اگر من همین حس را آن زمان داشتم الان ابن سینا شده بودم! گفتم: چه جالب! تمام اینها حرفهایی بود که من میخواستم بزنم! واقعاً الان تازه میفهمم چقدر درسخواندن راحت و لذتبخش بوده ... (ادامه)