امروز طبق یک عادت همیشگی که ابزارهای خراب را باز میکنم و رودههایش را بیرون میریزم، بعد از اینکه هفته قبل، به یاد کودکی و فقط برای اینکه به خواهرزاده شش سالهام نشان بدهم، یک باطری معمولی را کالبد شکافی کردم، تصمیم گرفتم این بار باطریهای قابل شارژ مجدد (Rechargeable) که مدتی هست (بعد از 8 سال) خراب شده است را باز کنم که ببینم داخلشان چیست و چه فرقی با آن باطریهای معمولی دارند! یک روزنامه پهن کردم روی فرش که اگر احتمالاً زغال دارد، روی فرش نریزد و با انبردست و سیم چین و آچار فرانسه افتادم به جان یکیشان! داخل آن بیش از باطریهای معمولی کاغذ آغشته به روغن، موجود بود و کمی هم زغال. چند تکه از کاغذها را به زور بیرون کشیدم و ریختم روی روزنامه و آمدم پشت کامپیوتر که یک مقاله را بزنم پارسخوان بخواند که در حین کار، آنرا بشنوم. چشمتان روز بد نبیند! یک دفعه دیدم بوی سوختگی بلند شد! نگاه ک... (ادامه)