معجزه باران

gtm396

باز کن پنجره را ، ای دوست

هیچ یادت هست

که زمین را عطشی وحشی سوخت؟

برگها پژمردند؟

تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست؟

توی تاریکی شبها ی بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد ؟

حالیا ، معجزه باران را باور کن

و سخاوت را در چشم چمنزار ببین . .

خاک جان یافته است

تو چرا سنگ شدی؟

تو چرا این همه دلتنگ شدی؟

باز کن پنجره را

و بهاران را باور کن . . .

« فریدون مشیری »

Hamid

gtm396, جان، تو هم از دست رفتی؟ Crying or Very sad

رابطه یک «رشته ریاضی» با «شعر» چی می‌تونه باشه؟ Shocked

شعر خوبه، فقط سعی کن کلمات منفی‌ای مثل
عطش، وحشی، پژمردن، تشنگی، تاریکی، شب، خاک، سیلی، سرما، سنگ، دلتنگ و ...
خیلی روی روحیه‌ت اثراتش رو نذاره Embarassed

(هر چند که مضمون شعر، زنده شدن باشه...)
(خداییش نمی‌دونم چرا بعضی از این شعرا این همه کلمه منفی میاد توی ذهنشون! Shocked

)

gtm396

سلام حمید جان Embarassed

خوب ما هم ادمیم دیگه Crying or Very sad

رشته مون ریاضی باشه یعنی ربات هستیم؟ Smile

شعرهایی که احساس میکنم از ته دل گفته شده و بیانگر یا شبیه احساسات من باشه ، هر از گاهی مینویسم
تازه این که محتواش مثبت بود Wink

یه شعرایی هم تو چنته دارم اگه اونا رو بنویسم ببین چی میشه!صدای کل سایت در میاد Wink