milyooner
داره كولاك ميكنه!
پست: 330
عضو شده در: 11 مهر 1384
امتياز: 3161
|
عنوان: |
|
|
شخصيت جدي
جدي ها، اشخاصي خشك و جدي هستند و براي ابراز احساسات جايي باقي نمي گذارند. آنها از توانمندي هاي خود مطلع هستند، اما در ضمن محدوديت هاي خود را نيز مي شناسند. آنها گرفتار خود بزرگ بيني نمي شوند و خود را مسئول اعمال خويش مي دانند. اين شخصيت ها، متفكر، تحليل گر و ارزياب هستند و قبل از هر اقدامي آن را در ذهن خود مي پرورانند و سبك - سنگين مي كنند. جدي ها ديگران را دائماً ارزيابي مي كنند. آنها در ارزيابي ديگران به اندازه ارزيابي خود اهميت قائل مي شوند. آنها مسائل را پيش بيني مي كنند و وقتي اتفاقات ناخوشايند رخ مي دهد براي روبرو شدن با آنها آمادگي لازم را دارند. جدي ها ادب را رعايت مي كنند و اگر احساس كنند نسبت به ديگران بي ادبي كرده اند يا كاري را از روي بي فكري انجام داده اند بسيار ناراحت مي شوند.
همسر مناسب شخصيت جدي
جدي ها، طالب همسراني هستند كه به شدت پذيرا باشند و آنها را آن طور كه هستند قبول كنند. مناسب ترين همسر براي جدي ها " مهر طلب " ها هستند. جدي با جدي نيز مي تواند كنار بيايد زيرا هر دو از دنيا ، درك و برداشت مشابهي دارند؛ اما احتمالاً بهتر است " جدي ها " كساني را به همسري برگزينند كه در زمينه هاي اجتماعي قوي تر باشند. " ماجراجوها " " متلون ها " و "نمايشي ها" شخصيت هاي مناسبي براي همسري جدي ها نيستند.
شخصيت با خصيصه هاي فردي
زنان و مردان با ويژگي " خصيصه هاي فردي"، به هيچ شخص ديگري شباهت ندارند. شش ويژگي و رفتار زير از جمله خصوصيات بارز سبك " خصيصه هاي فردي" است.
1- زندگي دروني: افراد با اين ويژگي تحت تأثير باورها و احساسات خود هستند خواه ديگران اين ارزش هاي آنها را قبول داشته يا نداشته باشد.
2- دنياي خود: آنها افرادي مستقل هستند و به روابط نزديك و صميمانه معدودي احتياج دارند.
3- اين دسته افراد طرز زندگي جالب، غير معمولي، و اغلب عجيب و غريب دارند.
4- آنها به چيزهاي مرموز ، پوشيده، فراحسي ( منظور پاسخ به محرك هاي بيروني بدون هيچ گونه تماس حسي شناخته شده است كه شكل هاي مختلفي دارد مانند غيبگويي ، پيشگويي و ... ) و فوق طبيعي علاقه مندند.
5- آنها به انديشه هاي مجرد بها مي دهند.
6- علي رغم آنكه اين سبك شخصيتي تحت تأثير درون خويشتن است و به دل و ذهن خود توجه دارد، نسبت به ديگران و واكنش هاي آنها در برابر خود حساس است.
همسر مناسب شخصيت با خصوصيات فردي
اين تيپ شخصيتي معمولاً خود را با نيازهاي ديگران تطبيق نمي دهد و به همين دليل نمي تواند با شخصيت هاي ماجراجو و جدي و پرشور كنار بيايد. " خصيصه هاي فردي "، طالب همسري است كه او را به همان شكلي كه هست بپذيرد. معمولاً شخصيت فارغ البال مي تواند با اين دسته از مردم كنار بيايد، اگر زن و مرد با شخصيت خصيصه هاي فردي با هم ازدواج كنند ممكن است بتوانند دنياي كوچكي از آن خود بسازند كه در آن دنياي حقيقي متعارف، فرصتي براي خودنمايي نداشته باشند.
براي كنار آمدن با شخصيت خصيصه هاي فردي، به او كمك كنيد تا به روحيه اش بيشتر برسد. بعضي از اين اشخاص فرصت و توانايي پرداختن به علايق و خواسته هاي خود را ندارند و در نتيجه ناخشنود مي شوند و خود را ناموفق احساس مي كنند، بي جهت به او فشار نياوريد تا خود را با شرايط دنياي حقيقي شما سازگار كند. براي هم رنگ شدن با دنياي حقيقي او نيز خودتان را تحت فشار قرار ندهيد . به جاي آنكه فقط به اين مطلب فكر كنيد كه دنياي شما متفاوت است، بهتراست با يكديگر درباره اين تفاوت ها بحث كنيد. براي كنار آمدن با هم آماده باشيد و گاه راههاي جداگانه خود را بيپماييد. بسياري از شخصيت هاي " خصيصه فردي" فراموش كارند. آنها به قدري در دنياي درون خود غرق مي شوند كه بايد زمان پرداخت اجاره خانه، خريد مايحتاج زندگي ، خريد لباس براي بچه ها و يا خاموش كردن چراغها را به هنگام خواب به آنها متذكر شد.
محققان و روان شناسان، به گونه ديگري نيز از شخصيت تقسيم بندي هايي به عمل آورده اند و آنها را به سه دسته كلي تقسيم نموده اند. دسته اول شخصيت هاي پارانوئيد، اسكيزوئيد و اسكيزوتايپي را در بر مي گيرد. افراد اين گروه اغلب غير عادي به نظر مي رسند. دسته دوم، " شخصيت هاي ضد اجتماعي " مرزي، نمايشي و خود شيفته را شامل مي شود و دسته سوم، " شخصيت اجتنابي و وابسته وسواسي را تشكيل مي دهد. براساس راهنماي تشخيصي و آماري اختلال هاي رواني "، (DSM- IV) اختلالات شخصيتي نيز دقيقاً به صورت فوق تقسيم بندي شده است، كه در زير اشاره اي كاملاً كوتاه و گذرا به هر يك داريم.
شخصيت پارانوئيد يا سوء ظني ( Paranoid Personality)
افرادي كه چنين شخصيت هايي دارند، بسيار مغرورند، همچنين حسود و كمي ستيزه جو هستند، فوراً درگيري پيدا كرده ، به سرعت دعوا مي كنند. بسيار بدبين اند. به ويژه نسبت به همسران خودشان. اين گروه، يك الگوي عدم اعتماد و سوء ظن نسبت به همه دارند و انگيزه هاي ديگران را بدخواهانه تفسير مي كنند. افراد مبتلا به اين اختلال تصور مي كنند كه سايرين مي خواهند آنها را استثمار كنند، فريب دهند يا به آنها آسيب برسانند. پيوسته كينه به دل مي گيرند. يعني اشتباهها، خطاها و لغزش هاي ديگران را نمي بخشند.
شخصيت اسكيزوئيد ( Schizoid)
كسي كه چنين شخصيتي دارد، بسيار منزوي است. براي ديگران كاملاً بي آزار است و در گوشه اي كتاب مي خواند، پيانو مي زند، و يا نقاشي مي كند. اما حتي يك دوست هم ندارد، به رقابت علاقه نشان نمي دهد، به شدت خجالتي است. در حالت بيمار گونه اش سردي هيجاني، كناره گيري و بي تفاوتي نشان مي دهد، تقريباً هميشه فعاليت هاي انفرادي را ترجيح مي دهد، در روابط او كناره گيري از اجتماع مشاهده مي شود. از فعاليت هاي معدودي لذت مي برد.
شخصيت اسكيزوتايپي ( Schizotypal)
در اينها نيز انزواطلبي زياد ديده مي شود. اسكيزو تايپ ها روابط نزديك و صميمانه را نمي پسندند، داراي عقايد عجيب و غريب هستند، مثلاً اعتقاد به خرافات، اعتقاد به روشن بيني، انديشه خواني و اشتغال هاي ذهني عجيب و غريب در آنها متداول است، عاطفه نامناسب يا محدود دارند.(DSMIV)
شخصيت ضد اجتماعي ( Antisocial)
چنين افرادي ضد قانونند. قانون خانه، مدرسه يا جامعه را زير پا مي گذارند، همه جا قانون شكني مي كنند، مثلاً عبور از چراغ قرمز علامت بدي است كه نشان دهنده شخصيت ضد اجتماعي فرد است. اين افراد به دزدي ، تجاوز به حقوق ديگران، دروغگويي و هر گونه رفتارهاي ضد اجتماعي دست مي زنند و از هيچ تنبيهي عبرت نمي گيرند.
افرادي كه مبتلا به اختلال شخصيت ضد اجتماعي هستند نمي توانند خود را با هنجارهاي اجتماعي سازش دهند. پرخاشگرند، نسبت به امنيت خود و يا ديگران كاملاً بي پروا عمل مي كنند. زماني كه حقوق اجتماعي را پايمال مي كنند و به اذيت و آزار ديگران مي پردازند هيچگونه احساس پشيماني ندارند. مسئوليت ناپذيرند، به فريبكاري و دروغ متوسل مي شوند.
شخصيت نمايشي يا هستيريك ( Histrionic)
مردمي كه داراي اين گونه شخصيت هستند، رفتارهاي بچگانه در آنها زياد ديده مي شود. حساس، حسود و زود رنج اند. زنان نمايشي يا هستيريك، پوشش عجيب و غريب دارند؛ غالباً لباس هاي كم مي پوشند؛ آرايش تند و تيزي دارند و رفتارشان زننده است،. از جمله صفات اين گونه شخصيت ها اين است كه هيچگاه بزرگ نمي شوند و با وجود چهل، پنجاه سال سن هنوز رفتار بچگانه دارند؛ سگ و گربه نگه مي دارند در سنين بالا عروسك دارند. اگر اين افراد خانم هستند هيچ كاري در خانه انجام نمي دهند. ميهمان دعوت نمي كنند يعني اينها را بايد به عنوان يك همسر در ويترين گذاشت.
از جمله علائم اختلال شخصيت هستيريك ( نمايشي ) عبارت اند از:
1) در موقعيت هايي كه مركز توجه نيست به او خوش نمي گذرد و ناراحت است.
2) در تعامل با ديگران رفتار نامناسب نشان مي دهد.
3) بيان هيجان ها در وي سطحي و به سرعت متغير است.
4) همواره از ظاهر جسماني خود براي جلب توجه ديگران استفاده مي كند.
5) سبك گفتاري فرد به شدت تأثير گذار و فاقد جزئيات است.
6) تلقين پذير است و روابط را صميمانه تر از آنچه واقعاً هست، تلقي مي كند.
شخصيت خود شيفته (Narcissistic)
كساني كه داراي اين شخصيت اند مردماني بسيار خودخواه هستند و توجه خاصي به خود دارند. بر پيشرفت استعداد هاي خود اغراق مي كنند. و نسبت به ديگران بسيار حسود هستند. براي خود ارج و اعتبار فراواني قائل اند. خود را بهترين فرد مي دانند و اجازه ابراز وجود به كسي نمي دهند و بالاترين حد ناسازگاري را با محيط دارند. كساني كه به اختلال شخصيت خودشيفتگي دچارند نياز به تحسين و تمجيد دارند. افراد مبتلا به اختلال شخصيت خودشيفته معتقدند كه برتر، استثنايي يا بي همتا هستند و از ديگران نيز انتظار دارند با آنها به همين صورت برخورد كنند، عزت نفس آنها تقريباً به طور ثابتي شكننده است. با خيالپردازي هاي مربوط به موفقيت نامحدود، قدرت، زيركي، زيبايي و با عشق ايده ال اشتغال ذهني دارند. خودشيفته ها فاقد درك همدلانه هستند و نمي توانند بفهمند كه ديگران چه احساسي دارند كنار آمدن با يك شخصيت خودشيفته بسيار دشوار است . اينها معمولاً دوستانشان را از دست مي دهند . آنها بسيار مغرورند، هيچگاه در صف نمي ايستند و رعايت نوبت نمي كنند و از ديگران توقعات بسيار نا به جا و خود خواهانه دارند.
شخصيت اجتنابي ( Avoidant)
گروهي كه داراي اين شخصيت اند، بسيار محافظه كارند، با هيچ موقعيتي مقابله نمي كنند، سعي مي كنند از هر موضوع مشكوكي فاصله بگيرند، ترسو هستند، از رويارويي با مردم و يا از يك استرس فرار مي كنند. در زندگي خود حاضر به هيچ ريسكي نيستند، يك زندگي ثابت و محتاطانه و دور از هر مخاطره را انتخاب مي كنند. شخص مبتلا به اختلال شخصيتي اجتنابي، در شرايط دشواري به سر مي برد. از يك سو خواهان مراوده با ديگران است و از سوي ديگر نمي تواند به راحتي با آنها ارتباط برقرار كند.
"DSM-IV ( جدول تشخيصي آماري بيماري هاي رواني ) "، شخصيت اجتنابي را با خصوصيات زير توصيف مي كند:
1) از فعاليت هاي شغلي كه مستلزم ارتباط ميان فردي است، به علت ترس از انتقاد، عدم تأييد يا طرد ، اجتناب مي كند.
2) مايل نيست با ديگران در ارتباط باشد، مگر مطمئن شود كه مورد محبت قرار مي گيرد.
3) در روابط صميمانه به علت ترس از شرمساري يا مسخره شدن محدوديت نشان مي دهد.
4) به علت احساس بي كفايتي، در موقعيت هاي بين فردي جديد، كمرو است.
5) از لحاظ اجتماعي خود را نالايق ، و از لحاظ شخصي خود را فاقد جاذبه مي پندارد.
6) به طور غيرعادي نسبت به خطر كردن هاي شخصي و يا درگير شدن در فعاليت هاي جديد بي ميل است، زيرا ممكن است موجب دستپاچگي هم شود.
7) نسبت به مورد انتقاد قرار گرفتن يا طرد شدن در موقعيت هاي اجتماعي، اشتغال ذهني دارد.
از آنجايي كه " اجتنابي ها"، خود را از ديگران كنار مي كشند اگر در زمره افراد خانواده و بستگان نزديك آنها نباشيد، بعيد است بتوانيد با آنها كنار بياييد، راه كنار آمدن با آنها به رسميت شناختن حقيقت اضطراب و حساسيت شخص " اجتنابي" نسبت به انتقاد است.
شخصيت وابسته Dependent Personality))
اين اشخاص خود را ضعيف ، تهي و حقير مي پندارند و اعتماد به نفسشان بسيار پايين است. خود را صاحب رأي نمي دانند. براي كسب محبت و حمايت ديگران به اقدام هاي افراطي دست مي زنند. اين گونه افراد چون از قطع حمايت يا تأييد مي ترسند، اغلب در ابراز مخالفت با ساير افراد، به ويژه كساني كه به آنها وابسته هستند، مشكل دارند.DSMIV ملاك هاي تشخيصي شخصيت وابسته را اينگونه توصيف مي كند
1- نياز فراگير و مفرط به حمايت شدن كه به رفتار سلطه پذيري، وابستگي و ترس از جدايي منجر مي شود.
2- بدون راهنمايي و اطمينان بخشي مفرط ديگران در تصميم گيري هاي روزمره دچار مشكل مي شود.
3- نياز دارد كه ديگران مسئوليت بيشتري در زمينه هاي مهم زندگي او بپذيرند.
4- براي كسب محبت و حمايت ديگران افراط مي كند، تا جايي كه داوطلبِ انجام كارهايي مي شود كه ناخوشايند هستند.
5- در مواقع تنهايي به دليل ترس زياد از ناتواني براي مراقبت از خود احساس ناراحتي يا درماندگي مي كند.
6 - در زماني كه يك رابطه صميمانه قطع مي شود مُصرانه براي ايجاد رابطه ديگران به عنوان منبع مراقبت و حمايت به جستجو مي پردازد.
براي كنار آمدن با وابسته ها، به جاي تصميم گيري براي آنها، به آنها كمك كنيد تا براي خود تصميم بگيرند. صميمانه از آنها بخواهيد كه براي راضي كردن ديگران، صداقت بيش از اندازه به خرج ندهند . به خاطر داشته باشيد كه بهره برداري نكردن از اشخاص منفعل دشوار است و آنها را تشويق كنيد كه به روان درمانگر مراجعه كنند.
شخصيت وسواسي ( Obsessive)
اين اشخاص بسيار دقيق و مرتب و خوش قول و در عين حال بداخلاق اند. زندگي با چنين مردمي بسيار سخت است. شما هزار لطيفه مي گوييد آنها نمي خندند. هيچ تلاشي را در راستاي زيبا سازي زندگي نمي پسندند. زندگي را در يك قالب خشك رياضي مي بينند و هر كاري را در ساعت خاصي انجام مي دهند. كارهايشان را رأس ساعت خاصي شروع مي كنند و در ساعت خاصي هم پايان مي دهند. اينها معمولاً موفق اند. دائماً كارهايشان را بررسي مي كنند احتياط بيش از حد دارند. در مقابل اين گروه شخصيتي، مردم بي قيد قرار دارند.
در " DSMIV ( جدول تشخيصي آماري بيماري رواني ) " ويژگي هاي زير را براي شخصيت وسواسي توصيف كرده اند.
1) اشتغال ذهني نسبت به جزئيات، قواعد، فهرست ها، نظم ها، سازماندهي يا برنامه ها تا اندازه اي كه هدف اصلي فعاليت گم مي شود.
2) كمال گرايي آنها مانع از تكميل كارهايشان مي شود.
3) شيفتگي شديد به كار و توليد تا اندازه اي كه فعاليت هاي تفريحي و دوستي ها ناديده گرفته مي شوند.
4) وظيفه شناسي افراطي، دقت زياد و انعطاف ناپذيري در مورد مسائل اخلاقي و ارزشي كه با هويت فرهنگي يا مذهبي تبيين نمي شود.
5) ناتواني در دور انداختن اشياء كهنه و حتي بي ارزش.
6) اكراه در واگذاري تكاليف به ديگران يا همكاري با ديگران مگر اين كه ديگران روش وي را در انجام كارها به طور كامل قبول كنند.
7) ناخن خشكي نسبت به خود و ديگران.
8) انعطاف ناپذيري و سرسختي.
براي كنار آمدن با اختلال شخصيت وسواسي جدي ( Obsessive-Compulsive) بايد تلاش كنيد و آنها را به روان درمانگرها ارجاع دهيد. اما فراموش نكنيد كه او در باورها و ديدگاهاي خود مقاوم است و تغيير كردن براي وي حكم يك فاجعه را دارد. با رعايت آنچه در DSMIV آمده است " حتي وقتي شخصي مبتلا به اختلال شخصيت وسواسي جبري احساس مي كند كه ممكن است، مصالحه به سود او تمام شود، ممكن است لجوجانه از تن دادن به اين كار خودداري كند و آن را خلاف اصول بداند".
ويژگي هاي خلقي شخصيت افسرده
افسردگي يكي از اختلالات خلقي است كه در بعضي از افراد با ويژگي هاي زير نمايانگر مي شود.
شخص افسرده معمولاً گريان به نظر مي رسد، علائقش نسبت به تمام فعاليت ها رو به كاهش مي رود. احساس پوچي، بي ارزشي و گناه مي كند، انرژي اش را از دست مي دهد و هميشه احساس خستگي دارد. معمولاً وزنش به طور قابل ملاحظه اي كاهش مي يابد، خوابش مختل مي گردد و دچار بي خوابي يا پرخوابي همه روزه مي شود. اگر افسردگي شديد باشد افكار خودكشي نيز دارد. افسرده ها نسبت به همه چيز بدبين هستند. نگرش منفي دارند. داراي كندي رواني حركتي اند، شعرها و سرودهايشان غم انگيز و مملو از سوز و آه و فغان است. دائماً خود را سرزنش مي كنند و از زندگي شان راضي نيستند. زندگي با افراد افسرده بسيار سخت و پرتنش است.
ويژگي هاي افراد خود شكوفا ( Self- actualized)
افراد خود شكوفا پديده هاي تازه غير مجرد و حقيقي را از پديده هاي عمومي، مجرد و عنوان بندي شده تميز مي دهند، علت ظاهراً اين است كه آنها بيشتر در دنياي واقعي و در طبيعت زندگي مي كنند تا در انبوهي از مفاهيم، افكار انتزاعي، انتظارها، باورها و كليشه هايي كه اكثر مردم آنها را با دنياي واقعي اشتباه مي گيرند؛ بنابراين آنها آمادگي بيشتري براي درك واقعيت دارند.
يكي از بهترين و سالمترين انواع مختلف تيپ هاي شخصيتي، افرادِ خود شكوفا هستند، لذا در زير به طور مشروح به معرفي اين تيپ شخصيتي مي پردازيم.
پذيرش ( خود، ديگران، طبيعت)
براي افراد سالم امكان پذير است كه خود و فطرتشان را بدون آزردگي يا شكوه و شكايت و حتي بدون تفكر زياد درباره موضوع بپذيرند. آنها مي توانند كاستي ها، و گناهان، صفت ها و شرارت هاي فطرت آدمي را بپذيرند، كسي از خيس بودن آب و سبزي درختان شكايت نمي كند. همانگونه كه كودك با چشم هاي باز، عاري از هرگونه انتقاد، بي توقع و معصوم به جهان مي نگرد، يك فرد خود شكوفا نيز گرايش دارد كه به همان ترتيب به طبيعت بشري خود و ديگران بنگرد.آنها همه حالات خود را مي پذيرند.در اين افراد حالت دفاعي، ظاهر سازي، نقش بازي كردن يا ... وجود ندارد آنها نسبت به اعمال تصنعي ديگران، ريا و تزوير، نفاق و گستاخي بي رغبت هستند.
آنچه افراد سالم از آن مي رنجند عبارت اند از :
1) معايب قابل بهبود مانند كاهلي، بي فكري، بدخلقي، رنجاندن ديگران
2) تعصب ، رشك و حسد
3) عادت ها، كه هر چند نسبتاً مستقل از ساختار منشي هستند در عين حال مي توانند قوي باشند.
4) كاستي هاي نوع بشر.
خودانگيختگي، سادگي، طبيعي بودن
همه افراد خود شكوفا را مي توان در رفتار و در زندگي دروني و افكار ، خودانگيخته توصيف كرد. سادگي و حفظ حالات طبيعي ويژگي رفتار آنهاست.
مسئله مداري
افراد خود شكوفا، عميقاً به مسائل خارج از خودشان توجه دارند. در اصطلاح جاري ، آنها بيشتر مسئله مدار هستند تا خود مدار. آنها عموماً براي خودشان مشكل به شمار نمي آيند و در كل توجه زيادي به خودشان ندارند. اين افراد معمولاً داراي رسالتي در زندگي هستند و وظيفه اي براي انجام دادن دارند و اين الزاماً كاري نيست كه آنها براي خودشان ترجيح دهند يا انتخاب كنند، بلكه كاري است كه معمولاً نسبت به آن احساس مسئوليت مي كنند. مسائل را از افق مي نگرند و آنقدر به درختان نزديك نمي شوند كه ديگر جنگل را نبينند.
خود مختاري، استقلال فرهنگ و محيط، اراده
يكي از ويژگي هاي افراد خود شكوفا استقلال نسبي آنان از محيط طبيعي و اجتماعي است. اين عدم وابستگي به محيط به معناي استواري نسبي در برابر فشارها، ضربه ها، محروميت ها و ناكامي ها و نظاير آن است. اين افراد مي توانند در كوران اوضاعي كه شايد افرادي را حتي به خودكشي مي كشاند آرامش نسبي خود را حفظ كنند. آنها براي پيشرفت خودشان و رشد مداوم به توانايي هاي بالقوه و منابع پنهاني خودشان متكي هستند. افراد داراي كمبود انگيزش بايد افراد ديگري را در كنار خود داشته باشند چون اكثر رضامندي هاي نياز اساسي آنها ( محبت، ايمني، احترام، حيثيت و تعلق) مي تواند تنها از طريق ساير انسانها حاصل آيد. اما افراد خود شكوفا به حد كافي قوي شده اند كه بي نياز از تأييد ساير افراد يا حتي محبت آنها باشند. ( برعكس افراد مهر طلب)
استمرار تقدير و تحسين
افراد خود شكوفا اين توانايي شگفت آور را دارند كه بارها و بارها به گونه اي تازه، در كمال صداقت، خوبي هاي اساسي زندگي را با احترام، لذت، شگفتي و حتي با شعف تحسين كنند. هر چند كه اين تجربيات در نظر ديگران مي تواند بي رنگ شده باشد اين همان چيزي است كه " ويلسون "، آن را تازگي نام نهاده است. لذا براي چنين فردي هر غروب آفتابي مي تواند به زيبايي اولين غروب باشد و هر گلي بعد از يك ميليون گل ، دوست داشتني باشد و هزارمين نوزاد به اندازه اولين نوزادي كه ديده است برايش مخلوقي خارق العاده به شمار رود. او سي سال پس از ازدواج هنوز از بخت خودش راضي است، و زيبايي همسرش هنگامي كه شصت ساله است مايه حيرت او مي شود. براي چنين افرادي حتي امورلحظه به لحظه روزانه و عادي زندگي مي تواند شور انگيز و مهيج باشد. از طبيعت ، از كودك از موسيقي، از معماري، از هر چيز لذت مي برد. مزلو مي گويد پس از مطالعه در مورد گلايه هاي پست، گلايه هاي عالي و گلايه هاي ماورايي همگي نشانگر اين هستند كه اگر مي توانستيم مواهبمان را چنان به شمار آوريم كه افراد خود شكوفا مي توانند و اگر مي توانستيم احساس خرسندي مداوم داشته باشيم، اين مواهب را در خود حفظ كنيم و قدر اين احساس را بدانيم ، آنگاه زندگي مي توانست پيشرفت بسيار وسيعي داشته باشد.
حس همدردي:
اين واژه از " آدلر" است. آنها عليرغم خشم، ناشكيبايي و يا بيزاري اتفاقي، داراي احساس همساني، همدردي و عطوفت عميقي نسبت به انسانها مي باشند ، به همين دليل تمايل واقعي براي كمك به نژاد بشر را دارند چنانچه گويي همگي اعضاي يك خانواده هستند ؛ مانند احساس فرد نسبت به برادرانش، كه حتي اگر گاهي پليد هم باشند به طور كلي توأم با عطوفت خواهد بود. با اين وجود آنها را آسانتر از غريبه ها مي توان عفو كرد. اگر ديدگاه انسان به حد كافي كلي نباشد، و بستر ذهن به حد كافي گسترده نباشد آنگاه انسان نمي تواند اين احساس همساني با نوع بشر را در يابد.
روابط بين فردي
افراد خود شكوفا، داراي روابط بين فردي عميق تري از ديگر بزرگسالان مي باشند. آنها قادر به همجوشي بيشتر، عشق وسيع تر و همساني كاملترند، و قادرند بيش از آنچه كه ساير مردم تصورش را مي كنند مرزهاي شخصي را از ميان بردارند، به هر حال ويژگي هاي معين و خاصي از اين روابط در بين آنها وجود دارد. اعضاي ديگر اين روابط نيز احتمالاً از افراد عادي سالم تر و به خودشكوفايي نزديكتر هستند. يكي از پيامدهاي اين پديده و نيز پديده هاي خاص ديگر اين است كه افراد خودشكوفا روابط بسيار عميق را با افراد معدودي دارا مي باشند. حلقه دوستان آنها تقريباً كوچك است، تعداد كساني را كه آنها عميقاً دوست مي دارند، اندكند. دليل آن هم اين است كه نزديك بودن زياد به يك نفر و درك عميق نيازمند زمان است و به قول يكي از آنها من وقت آن را ندارم كه دوستان زيادي داشته باشم". ارادت داشتن موضوع لحظه اي نيست. اين افراد تمايل دارند نسبت به همه كس مهربان باشند يا لااقل بردبار. علاقه بسيار به كودكان دارند. غمخوار نوع بشرند ( يكي از سؤالاتي كه در بهداشت رواني مي شود اين است كه شما چقدر مردم را دوست داريد و مردم چقدر شما را دوست دارند) در عين حال از كساني كه سزاواريش را دارند خصوصاً از ريا كاران و متظاهران با خشونت سخن مي گويند شايد به اين دليل كه 1) مستحق هستند 2) اين رفتار به صلاح فردي است كه مورد حمله قرار مي گيرد.
ساختار مـَنشي مردم گرا
براي همه احترام قائلند. آنها اين توانايي را دارند كه از هر كسي كه چيزي براي ياد دادن به آنها دارد بدون توجه به هر ويژگي ديگري كه اين شخص ممكن است داشته باشد، بتواند چيزي فرا گيرند و در اين ارتباط مدعي هيچ گونه حرمت ظاهري يا منزلت يا اعتبار سني و شغلي نيستند. همه آنها كاملاً آگاهند كه در مقايسه با آنچه كه مي توان داشت و آنچه كه ديگران مي دانند، اندك مي دانند و به همين دليل آمادگي دارند كه بتوانند از همه كس چيز بياموزند.
تشخيص بين وسيله و هدف
افراد خود شكوفا، قوياً پايبند اخلاقند. داراي استانداردهاي اخلاقي معيني هستند. چنان رفتار مي كنند كه گويي وسايل و اهداف براي آنها موضوعي قابل تميز است. به طور كلي توجه آنها بيشتر به اهداف متمركز است تا به وسايل ، و وسايل به طور قطع كاملاً تابع اين اهداف هستند. كار را به خاطر نفس عمل انجام مي دهند.
شوخ طبعي
آنها معمولاً شوخ طبعند، شوخ طبعي آنها از نوع معمولي نيست، آنچه در نظر افراد عادي مضحك است در نظر آنها مضحك نيست. از اين رو مزاح خصمانه ( با رنجاندن ديگران مردم را به خنده وا داشتن) مزاح برتري طلبانه ( به حقارت كس ديگر خنديدن) يا مزاح خارج از نزاكت آنها را نمي خنداند. اختصاصاً آنچه را كه آنها مزاح مي دانند پيوستگي نزديكتري با فلسفه دارد تا با هر چيز ديگر. مي توان گفت نسبت به بقيه كمتر بذله گويند.
خلاقيت
اين ويژگي كلي در همه آنها وجود دارد و هيچ استثنايي در آن نيست. هريك از آنها به طريقي نوع خاصي از خلاقيت يا قوه ابتكار را كه ويژگي معيني دارد، از خود نشان مي دهند. در بعضي از آنها خلاقيت به صورت معمولي يعني تأليف كتاب، ساختن آهنگ يا توليد اشياي هنري ظاهر نمي شود، بلكه تا حدودي مي تواند بسيار متواضعانه تر باشد، چنان است كه گويي اين نوع خاص از خلاقيت كه تجلي شخصيت سالم است به دنياي خارج فرافكنده مي شود يا در هر نوع فعاليتي كه فرد به آن مشغول است، تأثير مي گذارد. بنابراين ، كفاش و نجار خلاق هم مي تواند وجود داشته باشد.
مقاومت در برابر فرهنگ پذيري
افراد خود شكوفا افرادي كاملاً سازش يافته نيستند، آنها به طرق مختلف با فرهنگ كنار مي آيند، اما در مورد همه آنان مي توان به يك مفهوم عميق و معني دار گفت كه در برابر فرهنگ پذيري مقاومت مي كنند و از فرهنگي كه در آن غوطه ور شده اند نوعي جدايي دروني احساس مي كنند. در مجموع رابطه افراد سالم با فرهنگ خود كه از سلامت كمتري برخوردار است، رابطه پيچيده اي است كه از آن مي توان لااقل اجزاي زير را استنتاج كرد:
1) در فرهنگ ما همه اين افراد در مورد انتخاب لباس، زبان، غذا و شيوه انجام كارها به نحو مطلوبي قرار دادهاي ظاهري را رعايت مي كنند و در عين حال افرادي سنتي نيستند و به يقين پيرو مد و شيك پوشي نمي باشند.
2) به سختي مي توان اين افراد را به مفهوم گرايش هاي نوجواني، تند مزاج، افرادي آشوبگر ناميد. آنها از خود هيچ گونه بي تابي فعالانه يا نارضايتي لحظه به لحظه مزمن و مداوم نسبت به فرهنگ و يا مشغله ذهني در جهت تغيير سريع آن نشان نمي دهند گرچه به اندازه كافي از بي عدالتي به خشم مي آيند.
3) احساس دروني كناره گيري از فرهنگ الزاماً آگاهانه نيست، اما همه آنها اين احساس را از خود نشان مي دهند.
كيفيت كناره گيري و نياز به خلوت و تنهايي
آنها مي توانند بدون زيان رساندن به خودشان و بدون ناراحتي منزوي باشند، به علاوه آنها خلوت و انزوا را بيشتر از افراد معمولي دوست دارند. اغلب براي آنها امكان پذير است كه دور از صحنه نزاع باشند و از آنچه كه موجب آشفتگي ديگران مي شود خود را آسوده و آرام نگهدارند. براي آنها آسان است كه محتاط و كناره گير و نيز آرام و متين باشند؛ بدين ترتيب اين امكان نيز برايشان وجود دارد كه بتوانند بدشانسي هاي شخصي خود را بدون واكنش خشونت آميز، چنانكه افراد عادي نشان مي دهند، بپذيرند. به نظر مي رسد كه آنها قادرند شأن و مرتبه خود را حتي در شرايط نامطلوب حفظ كنند، شايد اين امر از آنجا ناشي مي شود كه آنها بيشتر مايلند به تعبيري كه خودشان از اين وضعيت دارند اعتماد كنند تا به آنچه ساير مردم درباره آن احساس يا فكر مي كنند. كناره جويي در افراد عادي با دردسرها و مشكلات خاصي همراه است كه به عنوان سردي، تكبر، نداشتن عاطفه ، غير دوستانه بودن و حتي عداوت تعبير مي شود.
نتيجه گيري
يكي از شرايط ازدواج موفق همساني يا نزديكي شخصيت ها به يكديگر است. مسلم است كه يك فرد با شخصيت درون گرا ، با كسي كه شخصيت برون گرا دارد به زندگي خوشي نمي رسد . يكي به گوشه انزوا علاقه دارد كه داستان بنويسد يا بخواند و يا نقاشي كند، ديگري رابطه با مردم را مي پسندد، سفره اي گسترده دارد و محيط شلوغ را مي پسندد. عقيده ما بر اين است كه درون گرايان نبايد با برون گرايان ازدواج كنند آمار نشان مي دهد كه چنين همسراني به مدت يك تا دو سال روابط خوبي دارند، از يكديگر چيزهايي ياد مي گيرند و اين اكتشاف تا مدتي برخوي طبيعي يكي از آن دو سرپوش مي گذارد. مثلاً آنكه برون گرا است، كمي ساكت مي شود، اما زندگي طولاني مدت اين زوج ، با سازش همراه نخواهد بود.
برخي مردم معتقدند كه اگر يك نفر غمگين و ساكت، همسري شاد و خندان داشته باشد، خوب است. اما سؤال اين است كه به كدام بها اين ازدواج دوام مي آورد، آنكه شاد و خندان است همنشين خود را مي طلبد. او پس از زماني كوتاه از يك نفر ساكت خسته مي شود و آنكه ساكت است از پُرگويي و شادماني همنشين به آزردگي مي رسد. بنابراين در ازدواج بايد به سنخيت شخصيت ها باهم انديشيد به طور اعم زوجين بايد در صفات شخصيتي قدري به هم شبيه باشند. |
|