sooraty
مدير انجمن ادبي
پست: 478
عضو شده در: 2 مرداد 1384
محل سکونت: .::ساوه::.
امتياز: 4538
|
عنوان: از دور مي آيد ، فانوس به دست ؛ |
|
|
از دور مي آيد ، فانوس به دست ؛
وجاده از باريكه ي نور فانوسش نيمه روشن .
جلوتر مي آيد ، لحظه اي مي ايستد نگاهي مي كند وهمچون غريبه اي سرد و بي مهر مي رود .
جاده هنوز تاريك است .
چه كسي شعله اي مي افروزد ؟
رويا فانوس شكسته ي اين بيغوله را بدست گرفت و رفت .
چه كسي در جستجوي نور با من همراه مي شود .
جاده هنوز تاريك است ، رويا با روزنه اي از نور سرزمين خيال مرا ترك گفته است .
چه كسي دست هايم را مي گيرد ؟
اميدي نيست به طلوع .
چه كسي شعله اي مي افروزد ؟
ديگر مجالي براي نجات نيست .
چه كسي كاسه اي نور مي آورد ؟ |
|