Hamid
مدیريت كل سایت
پست: 5506
عضو شده در: 31 اردیبهشت 1384
محل سکونت: -::ساوه::-
امتياز: 47864
|
عنوان: قصه نردبان؛ |
|
|
قصه نردبان
دزدی از نردبان خانهای بالا میرفت. از شیار پنجره شنید که کودکی میپرسد:
ـ خدا کجاست؟
و صدای مادرانهای پاسخ میدهد:
ـ خدا در جنگل است، عزیزم.
کودک میپرسید:
ـ چه کار میکند؟!
مادر میگفت:
ـ دارد نردبان میسازد.
دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد.
سالها بعد، دزدی از نردبان خانه پیرمردی بالا میرفت. از شیار پنجره شنید که کودکی میپرسد:
ـ خدا چرا نردبان میسازد؟!
پیرمرد از پنجره به بیرون نگاه کرد؛ به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود، و رو به کودک گفت:
ـ برای آنکه عدهای را از آن پایین بیاورد و عدهای را بالا ببرد.
ریحانه مولوی
منبع:نشريه الكترونيك ساعت صفر
http://www.zerotimemag.com/ |
|