chaser
مدیر انجمن زبان - مترجم سايت
پست: 769
عضو شده در: 29 فروردین 1386
محل سکونت: تهران
امتياز: 7132
|
عنوان: یک ماجرای عبرت اموز از خودم |
|
|
سلام. روز بخیر.
دیروز یک اتفاق نمیدونم هم خوب هم بد برام پیش اومد گفتن اینجا بگم شاید درس عبرتی
بشه هم برای خودم هم دوستای گلم.
دیشب ساعت حدود 7 نیم بود که من تو خیابون خودمون نزدیک خونمون بودم که یهویی دونفر ترک
یه موتور کیف من رو زدند. یعنی دزدیدند
البته من کیفم رو پس گرفتم با هر بدبختی که شده بود.
حالا ببینید ماجرا چی بوده!
2 روز بود که میخواستم حقوقم رو که چند ماهی بود جمع کرده بودم و مبلغ خوبی شده بود رو ببرم بگذارم بانک که بلاخره بتونم بعد از مدتها زحمت کاری که دوست دارم رو انجام بدم . ولی هر دو دفعه که رفتم انقدر بانک شلوغ بود که تونستم کارم رو انجام بدم و برگشتم محل کارم. خلاصه کنم دیشب تو یه خیابون نسبتا خلوت با موتور انقدر آروم پشت سر من اومدن که من متوجه نشدم . یهو دست انداخت و کیف من رو گرفت منم نمیخواستم به هیچ قیمتی کیفم رو بدم
محکم کیف و کشیدم ( البته کار خیلی خیلی خطرناکی کردم و اصلا نباید این کا رو کرد)
ولی اقا دزده زورش بیشتر بود و تعادلش رو حفظ کرد و گازشو گرفت غافل از این که کوچه انتهاش
به اتوبان میرسید که فقط یه طرفش راه فرار بود درواقع کوچه به خاطر اتوبانی که تازه راه افتاده بود.
یک سمتش هنوز درست نشده بود . منم از لحظه ای که کیفم رو گرفت فقط با اجازتون فریاد میکشیدم. ( تنها کار درستی که بنظرم اومد )و
به سرعت باد دنبال موتور میدویدم فقط به این امید که انتهای کوچه راه فرار رو پیدا نکنه.
باورتون نمیشه انقدر داد زدم الان صدام درنمیاد. خوشبختانه موتوری راه بسته رو پیش رفت
و همون لحظه زن و شوهر جونی میخواستن انتهای کوچه سوار موتور بشن که شوهره با غیرت
بادیدن من و فریادمن سوار موتور ش شد و دنبال سارق رفت و خدا خیرش بده خیلی شجاعانه
موتورش رو زد به موتور سارق و هر سه پرت شدن اما این جوون باغیرت چنان فرد پشت موتور رو
گرفت و زد که نتونست فرار کنه اما راننده فرار کرد.
خوشبختانه بند کیف من دوره چرخ موتور پیچیده بود و سارق نتونسته بود کبف رو برداره.
منم با کفشهای پاشنه دار دنبال موتورها تا 3 تا کوچه بالاتر دقیقا جایی که راه بسته بود دویدم.
خدا میدونه احساس میکردم خدا فریادم رو شنید که از ته دل گفتم خدایا پولام ، زحمتام
خدا یا کمک
باورم نمیشه کیفم رو پس گرفتم. باروم نمیشه یه آقای جوونی تازه همون روزی که کیف من باید زده بشه موتورش رو از پارکینگ پس گرفته بود و انتهای کوچه ما اماده باش ایستاده بود.
باورم نمیشه بند کیفم دوره چرخ موتور گیر کنه.
باورم نمیشه با این سرعت مسافت زیادی رو بدوم. البته تاولهای رو پام نشونست.
حکمتش چی بوده نمیدونم اما یکی از همسایه ها که اونجا بود گفت اینجا چند باری هست که نا امن شده و کیف مردم رو زدنداما این چه پولی بود که اینطوری به صاحبش برگشت.
دیگه با اصرار همسایه ها برای اینکه جلوی این آدمهای مفت خور رو بگیریم از سارق شکایت
کردم تا همدستاش رو هم پیدا کنن.
بنظر من ماها همه مسئولیت اجتماعی نسبت به هم داریم. این سارق 20 ساله که معتاد به
شیشه بوده نمونش انقدر زیاد شده که نمیدونم فقط خدا میدونه چه بلاهایی سرشون میاد.
ولی باور کنید اگر تا چند سال پیش میتونستیم تو خیابونهای محله های خوب تهران آزادانه
شب و نصف شب قدم بزنیم الان دم خونه خودمون هم امنیت نداریم.
قصه فساد تو جامعه ما داره بیداد میکنه.
البته این موضوع یه چیزی رو نشونم داد که هنوز جوونهای با غیرت وجود دارن. خدا رو شکر.اینم بگم که
سارق میخواست با یه تکه سنگ بزرگ توی سر این جوون بزنه که خدا خیلی رحم کرد.
شماها چی اگه کسی فریاد کمک بزنه این کار رو میکنید. |
|