ghodrat
داره كولاك ميكنه!
پست: 568
عضو شده در: 13 بهمن 1384
محل سکونت: کنار دوستان
امتياز: 5469
|
عنوان: آیا دوران بچهمثبتها سپری شده است؟ |
|
|
چند دقیقه هم که دیر میکردی جا برای نشستن پیدا نمیشد. بیشتر از صد نفر کودک و نوجوان میریختند تو زیرزمین نمناک مسجد شالچی که چی، که فیلم بروسلی را تماشا کنند! وسط فیلم چند بار دست و پایت له میشد و مجبور بودی هوای معطر از بوی جوراب و... را تحمل کنی تا لذت تماشای ضربات برقآسای بروسلی را از دست ندهی! بعد فیلم هم بچهها همه بروسلی میشدند و صدای زوزههایشان تا چند روز فضای کوچهها را پر میکرد. جالب اینکه آن سالها، استقبال گرم بچهها از برنامههای مسجد فقط به مدد یک صفحه کاغذ کاهی بود که روی دیوار مسجد چسبانده میشد و با خط کج و کولهای، سطر اول آن نوشته شده بود: «پخش فیلم ویدیویی خشم اژدها!».
آنهایی که اهلش هستند خوب میدانند که این روزها انجام فعالیتهای فرهنگی و تربیتی در مساجد و مدرسهها چه مشکلات و دردسرهایی دارد. خیلی از همین دوستان مربی سر صحبتشان که باز میشود، با حسرت از بچهها و دانشآموزان دهه ۶۰ یاد میکنند که چقدر بچهمثبت بودند و کارهای فرهنگی رویشان جواب میداد! روزهای پرخاطرهای را به یاد میآورند که گروههای سرود مساجد و مدارس پرشورترین سرودها را اجرا میکردند، (نمونهاش همان سرود «مادر برام قصه بگو... » که آن ایام حتی رانندههای عشق ....هم، نوارش را گوش میدادند!)، جشنهای خودجوش دهه فجر با مدیریت و اجرای خود بچهها برگزار میشد، انجمنهای اسلامی دبیرستانها فعال بود و دور و بر دبیران پرورشی پر بود از بچههای پرشوری که پروانه وار گرد معلمشان میگشتند، ایامی که راهپیماییها و تظاهراتها مملو از حضور دانشآموزان بود و دیوارهای مدرسهها مزین به روزنامه دیواریهایی که آینه صداقت و صفای بچهها بود!
به قول بزرگی، «فضای دهه شصت را نمیتوان توضیح داد! باید در آن زندگی کرده باشی تا بفهمی چه بود!». مقایسه اقتضائات فرهنگی و اجتماعی دهه ۶۰ با دهه ۹۰ و سیر تحول و تغییر فضای فرهنگی حاکم بر مساجد و مدارس در طول این سالها، پروژهای مفصل و پژوهشی است که همت و جهاد نخبگان فرهنگی و تربیتی جامعه را میطلبد؛ اما محض خالی نبودن عریضه اشاراتی شخصی و کوتاه در باب این موضوع ضرری ندارد. هرچند که موضوع بسیار جدیتر از این حرفهاست!
ویدئو: یادم هست آن سالها بودند بچههایی که صرفا برای تماشای خود دستگاه ویدئو به مسجد میآمدند. ویدئو ممنوع بود و بچههای کنجکاو خیره میشدند به نمایشگرهای دیجیتالی ویدئو که مدتزمان پخش شده از فیلم را نشان میداد! بعضی دیگر عشق اسلحه بودند و گروهی هم عاشق اردوهای نظامی و تفریحی و یا فوتبال و پینگپونگ! شاید رمز آن حضور گرم بچهها همین بود که مربی و فضای مسجدشان را چند پله بالاتر از خود و فضای خانهشان میدیدند و این برایشان جذاب بود. متاسفانه این روزها کم نیستند مربیان فرهنگی و پرورشی در مدارس و مساجد که در زمینههای بسیاری از قبیل کامپیوتر و اینترنت، اطلاعات دینی و سیاسی، مطالعه و شناخت کتاب و فیلم، بحثهای روز رسانهای و... از دانشآموزان خود چند پله عقبتر ماندهاند و باز گله میکنند از بچهها که چرا در فعالیتهای فرهنگی آنها شرکت نمیکنند؟!
روزنامه دیواری: چندی پیش گذرم افتاده بود به مدرسهای راهنمایی، که نگاهی انداختم به تابلو اعلانات و نشریه دیواری بزرگی که روی تابلو نصب شده بود. تیتر یکی از ستونهایش چیزی شبیه این بود: «موانع تحقق بصیرت در میان نخبگان جامعه»!! مانده بودم که یک دانشآموز راهنمایی چه نیازی به این مطلب دارد؟ و اصلا آیا میتواند آن را بخواند و بفهمد؟! چنین نشریاتی که در فلان اداره کل و بهمان مرکز فرهنگی چاپ میشوند و برای مدارس و مساجد ارسال میشوند، هر چقدر هم مفید و علمی باشند، لااقل دو ایراد عمده دارند. «سیاست زدگی» و «عدم توجه به نیاز مخاطب»!
یادش به خیر مقواهای سفیدی که با دستخط بچهها نوشته میشد و همه بچههای مدرسه مشتری خواندن آن بودند. روزنامه دیواریهایی که ستونهای بی ریختش، با شوخی، طنز و کاریکاتورهای مدرسه ای تا خاطراتی از شهدای مدرسه و محل و حتی مظلومیت مسلمانان بوسنی پر میشد.
اورکت: زمان نوجوانی ما رسم نانوشتهای بین بچه مسجدیها بود که حتما اورکت کرهای بپوشند، پیراهنشان را روی شلوار بیندازند و چند تار موی جدیدالرویش! صورتشان را حداقل در حد ته ریش حفظ کنند. این رسم و رسوم آنقدر غلیظ بود که کسی مثل من هم که چنین اورکتی نداشت، با اصرار اورکت بزرگ و کهنه پدرش را میپوشید که از قافله مسجدیها عقب نماند! چه بخواهیم و چه نخواهیم این رسم و رسوم دیگر معنایی ندارند. عرف فرهنگی جامعه تغییر کرده و به تبع آن پوشش، رفتار و طرز فکر بچهها هم عوض شده است. مربیان تربیتی و فرهنگی به جای اصرار بر حفظ و تبلیغ عرف گذشته که هیچ قداست ذاتی ندارد و متغیر با زمان است، صرفا باید «حدود شرعی و اخلاقی» را مبنای فعالیت خود قرار دهند. «اورکت کرهای» و «شلوار لی چینی» هیچ مزیتی نسبت به هم ندارند، مهم تربیت دینی و اخلاقی کسی است که آنها را میپوشد! رفیقی که در فهم این مساله دو ریالیاش کج افتاده بود، تعریف میکرد که در دبیرستانی به دانشآموزی که به قول خودش خیلی قرتی بود، زیاد گیر میداده که لباس و شکل موهایش را اصلاح کند. دانش آموز بیچاره بالاخره کلافه شده بود و گفته بود: «خیلی از همون بچههایی که شما تعریفشون میکنین gf دارن! اما من هرگز دنبال این چیزها نرفتم!». رفیق بیخبر ما هم که هنوز نمی دانست gf یعنی همان «دوست دختر»، با عصبانیت جواب داده بود: «الان میرم کیفاشونو میگردم! اگه همین چیزی که گفتی تو کیفشون بود، دیگه با تو کاری ندارم!! »
قرآن: ختم کلام با خداست که در قرآنش فرموده: «لم تقولون مالا تفعلون؟». هرکس که ادعای فعالیت و کار فرهنگی و تربیتی دارد، باید اول روی روح و جان خودش کارهایی کرده باشد. رفتار و گفتار مربی فرهنگی اگر باهم نخواند، تاثیری منفی روی مخاطب خود خواهد گذاشت. کم نیستند آنهایی که بخاطر رفتار اشتباه یک مربی و معلم، نه تنها از مسجد و مدرسه که از خدا و پیامبر هم فاصله گرفتند! کاش بفهمیم سر این را که چرا رسیدن از «محمد امین» به «رسول الله»، 15 سال طول کشیده است و چه قدر از این سالهای قبل بعثت و رسالت و هدایت، در شبهای تاریک غار حرا سپری شده است؟!
منبع: سایت الف |
|