Hamid
مدیريت كل سایت
پست: 5505
عضو شده در: 31 اردیبهشت 1384
محل سکونت: -::ساوه::-
امتياز: 47855
|
عنوان: |
|
|
سلام؛
خوب، به سلامتی، ساعاتی پیش (یعنی ساعت 6 بعد از ظهر امروز، شنبه 7 دی ماه 1387) آزمون «آخر ترم» اولین تدریس زبانم رو گرفتند
این در حالی بود که من سر کلاس دومین گروه ترم اولی بودم.
بعد از آزمون، مدیر گروه زبان، به بچهها که از شروع ترم دوم سؤال میکردند، گفته بود: برای ترم دوم، خانمها از آقایون جدا خواهند شد، آقایون با آقای نیرومند کلاس میرن و خانمها با خانم x (نمیدونم دقیقاً فامیلشون چی هست).
توی این کلاس، از بیست نفر، نزدیک به دوازده نفر، خانم بودند و هشت نفر، آقا. که قرار بود با آقایون یک کلاس دیگه ترکیب بشن و من برم سر کلاس.
تا این جمله گفته شد، من داخل کلاس دیگه که بودم، دیدم جیغ و داد خانمها بلند شده
درب کلاس ما رو زدن و تا من رفتم بیرون، خانمها یک صدا داد میزدند که: استااااااااااااااد! میخوان شما رو از ما بگیرن!!!!!!!!
گفتم: والا نمیدونم، من تسلیم تصمیم مدیر گروه زبان هستم، اما به هر حال، میتونید بهشون نظراتتون رو بگید.
همه، جمیعاً با داد و بیداد رفتند اونجا و جیغ میزدند که: اگر استاد ما رو عوض کنید، ما دیگه نمیاییم
مدیر گروه هم استدلالش این بود که به کلاس مختلط گیر میدن، پس باید جدا بشید. اگر هم جدا بشید، فقط آقایون با آقای نیرومندند... اینها از این طرف اینطوری پا فشاری میکردند...
خلاصه، اونقدر سر و صدا کردن که نزدیک بود همهمون رو از مؤسسه بندازن بیرون!
تا ساعت 8:30 شب، همه اونجا موندن تا بالاخره تونستن آقای مدیر گروه رو راضی کنن که کلاس، طبق روال قبل، ترم دومش هم با من باشه، ضمن اینکه از هم جدا نشن
این آقای مدیر گروه زبان، قبلاً با من کار نکرده، هنوز در جریان نیست!
مدیر آموزش دانشکده به ایشون هشدار داده بود که: اگر یک کلاس رو سپردی به آقای نیرومند، دیگه اون دانشجوها رو نمیتونی ازشون جدا کنی!! (قسم میخورم که قصد تعریف ندارم، هر چند گفتن اینها نوعی تعریف به حساب میاد ) قبلاً گفته بودم، خود آقای مدیر آموزش به من میگفت: توی کلاسهای کامپیوتری، وقتی یک دوره (مثلاً دوره فتوشاپ یا فلش) که با من بوده، تمام میشه، خیلی از افراد اون کلاس، میرن پیش این آقای مدیر و میگن اگر بعداً آقای نیرومند دورهای گذاشت، حتماً با ما تماس بگیرید (البته همیشه به نحوههای مختلف قدردان این الطافشون بودم و هیچ وقت کوتاهی در هیچ خدمتی نکردم )
جالبه که من توی این دورهی بیست جلسهای زبان، تقریباً در هر جلسه، دو یا سه زبانآموز مهمان داشتم که فقط از بقیه شنیده بودن که کلاس فلانی جالبه و اومده بودن که خودشون ببینن. (الحمد لله)
این در حالی هست که خود آقای مدیر گروه میگفت: ما کلاسی با بیست زبانآموز رو به بعضی از مدرسها سپردیم، جلسه دوم، فقط 3 نفر آمدن!!! (بنازم قدرت دافعه رو!!)
هر چند کسی که به این جملات و این اتفاقات دل خوش کنه، مثل کسی هست که به سکوی سوم مسابقات اکتفا کرده باشه، اما به هر حال، شاکر خدا و شاکر همهی افرادی هستم که طی این چند سال لطف کردن و من رو به عنوان مربی انتخاب کردن.
جریان جالبی بود.
قبل از رفتن سر کلاس تدریس زبان واسه خودم غولی ساخته بودم که خودم ازش میترسیدم
اما جریانات بعدی، چیزهایی رو مشخص میکنه که برای همه نکاتی داره
ممنون. |
|