كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> فروم‌بلاگ‌هاي اعضا -> فروم‌بلاگ Hamid
پاسخ دادن به این موضوع
شما عکس چه کسی را به دیوار اتاقتان خواهید زد؟
پست تاریخ: پنج‌شنبه 21 شهریور 1387 - 00:14    
Hamid
مدیريت كل سایت
مدیريت كل سایت


پست: 5505
عضو شده در: 31 اردیبهشت 1384
محل سکونت: -::ساوه::-
iran.gif


امتياز: 47855

عنوان: شما عکس چه کسی را به دیوار اتاقتان خواهید زد؟ خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

سلام؛ Wink

نمی‌دونم چند روز پیش مصاحبه "کامران نجف‌زاده" با «سید حسن نصرالله» رو دیدید یا نه.
بخشی از این مصاحبه، برام بی‌نهایت جالب بود.
قبلاً در کتاب‌های مختلف روان‌شناسی مثل کتاب‌های برایان تریسی، خونده بودم که:
یکی از راه‌های رسیدن به هدف، اینه که عکس کسی که به اون هدف رسیده رو روی دیوار اتاقت بچسبونی. اینطوری مدام این شخصیت جلو چشم تو خواهد بود. به زودی خواهی دید که کم‌کم داری مثل اون شخصیت می‌شی
شاید باورش سخته، اما وقتی از موفق‌ترین انسان‌ها دلیل موفقیتشون رو می‌شنوی و می‌شنوی که اون‌ها همیشه دوست داشتن مثل اونی باشن که عکسش رو در اتاقشون زدن و حالا شدن، باورش آسون‌تر می‌شه.

من هم با اینکه در کتب مختلف خونده بودم، چندان به این موضوع اهمیت ندادم.
تا اینکه اون روز، این مصاحبه پخش شد.
در بخشی از مصاحبه، کامران نجف‌زاده یه سؤال پرسید.
من این بخش رو از اینجا کپی می‌کنم:
/////////////////////////////////////////////////////////
چطور شد که شما روحانی شدید؟ ظاهرا پیرمردی در همسایگی شما مغازه ای داشته؛ پیرمردی با محاسن سپید که نماز می خواند و شما تحت تاثیرش قرار گرفتید.

سیدحسن نصرالله: نه، یعنی بخش اول اطلاعات شما درست است.

پیرمردی در محل داشتیم که در دکانش سر وقت نماز می خواند. این شخص مرا به تعجب وامی داشت درست است که این شخص تاثیر داشت ولی در دکان پدرم تصویری از امام موسی صدر بود و من دائما به این تصویر نگاه می کردم. امام موسی صدر علاوه بر اینکه رهبر بزرگ دینی و سیاسی و مجاهد لبنان به شمار می رفت چهره زیبا و چشم ربایی هم داشت و من که نوجوان بودم دائما به تصویر این مرد بزرگ خیره می شدم. زیبایی و هیبت این بزرگمرد مرا به شگفتی وامی داشت.

می گفتم ان شاء الله اگر بزرگ شدم می روم درس علوم دینی می خوانم و مثل این سید بزرگوار می شوم و لباس روحانی امام موسی صدر را می پوشم. من در آن زمان 9 یا 10 ساله بودم که مجذوب این بزرگوار شدم.

در حقیقت اندیشه روحانی شدن از زمان نگریستن به آن عکس شروع شد و من شیفته آن شدم و من آرزوی روحانی شدن کردم، کسی از من نخواست بروم روحانی شوم و علوم دینی را دنبال کنم. حتی من کسی را از روحانیان نمی شناختم. با هیچ کدامشان هم آشنا نبودم که کمکم کند روحانی شوم. اصلا ما در روستایمان روحانی نداشتیم. حتی در منطقه ما برای نماز خواندن هم یک مسجد نبود.
/////////////////////////////////////////////

عجیبه نه؟ Shocked

همون لحظه که این جملات رو می‌گفت، به کتاب‌های مختلف روانشناسی فکر می‌کردم.
مُصر شدم که در اولین فرصت، عکس شخصیتی که می‌خوام به اون برسم و شاید از اون هم بالاتر بزنم رو به دیوار اتاقم، دقیقاً بالای مانیتور بزنم که هر ثانیه زیر نگاهم باشه.

اما مشکل از همین جا شروع شد!
دقیقاً دو سه روز هست که دارم به این فکر می‌کنم که "عکس چه کسی را به دیوار اتاقم بزنم؟" Question
باور نمی‌کنید، اما این موضوع شده یک معضل!
الان که فکر می‌کنم، متوجه می‌شم من هنوز نمی‌دونم می‌خوام مثل کی بشم؟ یعنی اصلاً نمی‌دونم می‌خوام مثل چه نوع شخصیتی بشم!!!
و تازه دارم متوجه می‌شم که چرا گاهی اوقات به "آینده روشن" شک می‌کنم Embarassed

برای اینکه متوجه بشید چرا این موضوع واسم یه معضل شده، یکی از خاطراتم از دفتر خاطراتم رو اینجا درج می‌کنم:
\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\
یک شب مسخره!


امشب، پنج‌شنبه 86/10/27، مصادف با شب تاسوعای محرم سال 1429 قمری‌ همزمان با 18-1-2008 میلادی است.
خوشبختانه تعطیل بودم و فرصتی دست داد تا امشب را به «مسجد مقدس‌زاده» بروم. طبق روال هر سال، «حاج آقا عابدی» را از قم دعوت کرده‌اند و ده شب، منبر خواهد رفت. محققی که مغزی مملو از اطلاعات ناب و دست اول دارد. کسی که برای کشف یک حقیقت تا کوچه پس کوچه‌های مصر را گشته است.
ساعت 5:30 بعد از ظهر، رفتم "مسجد گلکار" نماز را خواندم و راه افتادم طرف "مسجد مقدس‌زاده"... ساعت 7 بالاخره سخنرانی شروع شد.
مطالب و نحوه‌ی سخنرانی حاج آقا عابدی آنقدر جذاب است که حسابی به حالش غبطه خوردم. ده‌ها بار در حین سخنرانی این موضوع از ذهنم گذشت که: "حمید! بیا و برو حوزه! تو برای حوزه ساخته شده‌ای! استعدادی که در علوم دینی داری، واجب می‌کند که طلبه شوی!»
و خلاصه ده‌ها فکر و خیال دیگر که همه، ناشی از علاقه‌ام به علوم دینی و ترس از اینکه علوم دیگر، پشیزی در قیامت نیرزد، نشأت می‌گرفت!...
حتی خودم را در لباس روحانی تصور می‌کردم و کمی خنده‌ام می‌گرفت و ناگهان سرم را تکان می‌دادم که ابرهای بالای سرم محو شوند! خدا عالم است چند نفر مرا در این حالت دیده‌اند و احتمالاً دلشان به حالم سوخته که: "حیوانکی دیوانه است!"
دلیل دیگری که وسوسه(!)ام می‌کند که قید دنیا را بزنم و بروم حوزه‌نشین شوم، غبطه خوردن به حال زیبا و آرامش کسانی همچون آیة الله بهجت، آیة الله حسن‌زاده آملی و ... است. از قضا طی یک هفته پیش، دو کتاب از توصیه‌ها و زندگی‌نامه آیة‌ الله بهجت و یک کتاب از اوصاف و زندگی‌نامه آیة‌ الله حسن‌زاده آملی خوانده‌ام و حسابی به حال خودم افسوس خورده‌ام که:
آن‌ها کجایند و ما کجاییم!؟


قبل از رفتن به مسجد، 9 قطعه فیلم از کنفرانس MacWorld2008 در youtube.com دیدم و گذاشتم که تا می‌روم مسجد و بر می‌گردم، دانلود شوند...
آخر، این روزها که اوائل سال 2008 است، خبرهای جالبی از شرکت Apple منتشر شده است. تولید نازک‌ترین لپ‌تاپ دنیا (The World's Thinnest Notebook) این چند روزه وسوسه‌ام کرده که این کنفرانس را ببینم و متوجه شوم که جریان از چه قرار است و می‌صرفد که یکی بخرم یا خیر...
ساعت 10 شب بود که مجلس عزاداری هم تمام شد. باور نمی‌کنید اگر بگویم یکی از رؤیایی‌ترین مجالسی بود که رفته بودم!
آنقدر گریه کردم که خودم تعجب کرده بودم!! وقتی حاج آقا عابدی از اوصاف و احوالات بزرگان دین می‌گفت، ناخودآگاه اشک در چشمانم جاری می‌شد. همه‌اش در این تفکر بودم که چطور می‌توانم به آن مقامات نایل شوم. هر چند روضه‌ای بسیار ساده و تکراری خواند، اما گریه‌ام شانه‌هایم را تکان می‌داد... در سینه‌زنی هم همینطور...
خلاصه، بسیار مجلس بی‌نظیری برایم بود.
از آنجا که برگشتم، رفتم سراغ ویدئوها!
کنفرانس بی‌نظیری بود! آخر تکنولوژی در ارائه مطلب! نهایت نظم و برنامه‌ریزی!
استیو جابز، مدیر اپل، به طرز شگفت‌آوری چهار موضوع را برای سال 2008 معرفی کرد که یکی از یکی شگفت‌آورتر بود...
فکرش را کنید،
یک- دستگاهی که به طور بی‌سیم از تمامی سیستم‌های Mac تا حجم 1 ترابایت پشتیبان تهیه می‌کند! فروشی بی‌نظیر، تا مرز 10,000,000 نسخه از یکی از سیستم عامل‌هایش! و ...
دو- امکاناتی بی‌نظیر برای گوشی iPhone . اپل با همکاری غول‌های اینترنتی، کاری کرده بود که به محض باز کردن Maps در آیفون، محلی که در آن هستید نشان داده می‌شد و تمامی مسیرها به هر کجا که می‌خواستید بروید هایلایت می‌شد! همکاری شرکت گوگل و یک شرکت دیگر که میلیون‌ها دستگاه در سطح آمریکا برای شناسایی موقعیت شما نصب کرده بود و همکاری شبکه مخابراتی گوشی و همچنین اپل، اصلاً در ذهنم هم نمی‌گنجد!!
سه- دستگاهی که به تلویزیون‌های صفحه گسترده متصل می‌شد و جدیدترین موسیقی‌ها و فیلم‌ها را دانلود و حتی با کیفیت HD نمایش می‌داد!!
هر نوع فیلم که می‌خواستید، تنها با 4.99 دلار برای مدتی کرایه و مشاهده می‌شد و جالب اینکه می‌شد نیمی از فیلم را در تلویزیون دید و مثلاً اگر کاری پیش می‌آمد، بقیه را با یک کلیک به گوشی آیفون منتقل کرد و دقیقاً از ادامه آن، مشاهده کرد!!
این نوع امکانات در کشور ما که سرعت اینترنت اکثر شهرهای آن از 56K تجاوز نمی‌کند، مثل یک نعمت بهشی برای بهشتیان به حساب می‌آید!! که البته باید صبر کنند تا قیامت بشود تا آن‌را ببینند و استفاده کنند!!
چهار- در نهایت، اصلی‌ترین موضوع کنفرانس را مطرح کرد، یعنی جدیدترین محصول اپل که «نازک‌ترین نوت‌بوک دنیا» بود. آنقدر شیک و زیبا و قدرتمند و با امکانات و مهندسانه طراحی شده بود که دهان من تا مدتی باز مانده بود!
در حالی که قطر آن حدوداً 2 سانتی متر بود، دارای CPUای برابر 1.8 گیگابایت از نوع Core 2 Duo و 80 گیگ حافظه و 2 گیگ رم و ... بود!
صفحه لمسی «چندلمسی» (MultiTouch) آن، آنقدر جذاب است که دیوانه می‌کند انسان را!
خلاصه، بعد از دیدن این تکنولوی‌ها و این پیشرفت‌های این بشر 2پا، از ادامه‌ی حیات کامپیوتری‌ام ناامید شده‌ام! سایت را حوصله ندارم آپدیت کنم و مدام دارم به این فکر می‌کنم که:
آن‌ها کجایند و ما کجاییم!؟


حالا شاید متوجه شده باشید که چرا شب مسخره‌ایست! اصلاً نمی‌توانم این دو بی‌نهایت را با هم در مغزم جمع کنم!
ده‌ها سؤال بی‌جواب در ذهنم به وجود آمده.
کدام راه درست است؟! اصلاً وظیفه‌ی من چیست؟ دین را بچسبم یا دنیا را؟
آیا دین، با این این امور، مخالف است؟ اگر مخالف نیست، مگر می‌شود مثلاً رئیس شرکت اپل بود و نعمتی مثل "طی الارض" که می‌گویند اولیاء خدا دارند، داشت؟! اگر مخالف است، مگر می‌شود تأثیر "بلندگوی ساده" و "کامپیوتر" را در پیشرفت دین نادیده گرفت؟!
آیا لذت رئیس شرکت اپل بودن بیشتر است یا مثلاً لذت ارتباط با امام زمان؟!
اگر این دنیا فقط برای عبادت است، پس چرا این پیشرفت‌ها به نوعی با فطرت انسان سازگار است و تحسین آدمی را بر می‌انگیزد؟
آیا می‌شود رئیس شرکت اپل بود و طی‌الارض داشت؟
آیا اگر آیة‌ الله بهجت بخواهد، می‌تواند علم کامپیوتر را نیز ارائه کند؟!
خلاصه، از آن شب‌هاست که فکر می‌کنم بهترین جواب این باشد که:
دفتر و قلم را کنار بگذار و برو به رخت‌خواب! فردا صبح که از خواب برخیزی، دیگر از این جَو خبری نیست!

واقعاً بر سر دو راهی "علم دین و علم دنیا" مانده‌ام و این نفس که لاتَشبَع است (سیری‌ناپذیر)، هم خدا را می‌خواهد و هم خرما را! آن هم از هر دو سو، نهایتش را!
برای چندمین بار است که این سؤالات به ذهنم خطور کرده است و هیچ کس را در دسترس نمی‌بینم که بخواهم جوابی از وی بشنوم!
بروم...، بروم بخوابم که امتحانات، نزدیک است!!
\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\




خوب، فکر می‌کنم متوجه شدید که چرا در انتخاب اون عکس با معضل روبرو شدم! Embarassed
از این جریان گذشته، دوست دارم جواب شما به سؤال اصلی تاپیک رو بدونم:
شما عکس چه کسی را به دیوار اتاقتان خواهید زد؟


منتظرم Wink

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 


این مطلب آخرین بار توسط Hamid در سه‌شنبه 10 فروردین 1389 - 23:33 ، و در مجموع 1 بار ویرایش شده است.
تشکرها از این پست: sistemprof (شنبه 23 شهریور 1387 - 08:10)

پست تاریخ: پنج‌شنبه 21 شهریور 1387 - 10:54    
chaser
مدیر انجمن زبان - مترجم سايت
مدیر انجمن زبان - مترجم سايت


پست: 769
عضو شده در: 29 فروردین 1386
محل سکونت: تهران
iran.gif


امتياز: 7132

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

حدود 2 سال و نیم پیش نزدیک ساعت 12 ظهر وقتی کارنامه به دست از دفتر گروه زبان انگلیسی بیرون امدم . شاد و سرحال از این که زحمت هایی که کشیده بودم هدر نرفته بود،
بعد از کلی گپ و گفتگو با دوستان و کارمندهای دانشگاه برای خداحافظی، رفتم سمت حیاط یک دفعه دلم ریخت احساس کردم دارم از خانوادم جدا میشم. احساس کردم بی هدف شدم یک لحظه فکر کردم! حالا چیکار کنم!؟

مات و مبهوت مانده بودم! رفتم سمت کلاس ها صدای استاده زبان فرانسه می امد.
یه کم جلوتر استادی داشت به زبان ارمنی صحبت میکرد. متاثر از این که چرا یک کلمشون رو نفهمیدم راه افتادم سمت راهرو که یکهو احساس کردم صدای زبان آشنایی به گوشم خورد که مو به مو میفهمیدم. از لای در چهره مات و گیج شاگردها رو دیدم. مطمئن بودم الکی سر شون رو تکون میدن! که مثلا بگن استاد ما فهمیدیم شما چه میفرماید!!

رفتم دوباره سمت حیاط دلم خواست برم برای آخرین بار از کتاب فروشی دانشگاه یه چیزی بگیرم . چشمم افتاد به چاپ جدید مجله وزین مترجم . برای اولین بار عکس خانم دکتر مهدوی دامغانی مترجم نام آور ایرانی رو دیدم!
هیچ فکری نکردم فقط مجله به دست از در دانشگاه اومدم بیرون این بار دلشوره نداشتم ! به نظرم یه اتفاقی افتاد اما نفهمیدم چی بود . از دانشگاه که پام رو گذاشتم بیرون برای آخرین بار محوه تماشای خیابون زیبا و سرسبز زعفرانیه شدم . صدای آب و برگ درختای بلند چنار که خیابون رو مثل تونل درختی کرده بود آخرین تصویر من از دانشگاه بود.

اما چیزی که از اون خاطرات، برجسته تر از همه تو زهنم ماند، عکس خانم فریده دامغانی روی مجله مترجم بود که هنوز تو ردیف اول کتابخانم خودش رو نشونم میده.

"دكتر فريده مهدوي دامغاني را بايد به حق يكي از پر كارترين مترجمان حال حاضر دانست ، آن هم مترجم اثاري كه نه تنها خود اثاري بزرگ و جاودانه بوده اند بلكه داراي خالقاني بزرگ چون دانته آليگيري بوده اند.پر كاري ، تعهد ، تخصص و دهها ويژگي منحصر به فرد در خانم دكتر فريده مهدوي دامغاني سبب شد تا او در روز دوم مردادماه سال 85 مصادف با 24 ژوئيه 2006، در شهر راونا واقع در ايالت اميليارمانيا و با حضور جمعي از مسئولان سياسي و فرهنگي ايتاليا ،از دست استاندار اين ايالت به نمايندگي از رياست جمهوري ايتاليا، نشان كمن داتره ، كه بالاترين نشان لياقت در اين كشور است را دريافت كند.

نماينده رئيس جمهوري ايتاليا در اين آيين با تاكيد بر اين نكته كه نشان لياقت كمن داتره براي نخستين بار به يك فرد غيرايتاليايي اعطا مي شود، گفت: فريده مهدوي دامغاني، نخستين بانوي ايراني و مسلمان است كه اين نشان را از آن خود ساخته است."

به این جمله ها توجه کنیدExclamation
"از كتابهاي تاريك و غمانگيز و بدبين و نوميد هميشه دوري ميگزينم. وظيفه مترجم، گزينش و ارائه آثاري است كه براي ارتقا و تعالي بخشيدن به روح و جان خواننده مفيد باشد، نه آن كه روح او را دستخوش غم و ياس كند. كتبي كه بتوانند فرد را به انواع كارهاي نيك يا سازنده ترغيب كنند."


نمیدونم به یک هزارم درجات این مترجم نام آور می رسم یانه . اما خیلی امیدوارم. یادم میاد یکی از استادهای مترجمی سر کلاس بهم گفت: "سمیرا فارسی قشنگی داری"
یعنی فارسی رو قشنگ مینویسی .

امیدوارم به هدفی که دارم برسم. من فکر میکنم رسیدن به آرامش یعنی رسیدن به خدا یعنی شناخت خدا.
خدا رو تو هر علمی میشه شناخت . من بینهایت خدا رو تو حد بینهایت مساوی با بینهایت درس ریاضی شناختم . استاد ریاضی سر کلاس بعد از این جمله گفت حد خدا مساویست با بینهایت! بینهایت یعنی خدا!

به این مصاحب خانم فریده دامغانی دقت کنید Exclamation

"چرا در ابتداي كتابهايتان آياتي از قرآن حكيم ميآوريد؟


به دليل عشق و سرسپردگي و اخلاص و ارادت و احترامم به خداي متعال، كه خدايي هماره بخشاينده و مهربان و توبهپذير است. و نيز براي اين كه زماني كه موسسه نشر تير را با شوهرم راهاندازي كرديم، اين عهد و پيمان را با خدايمان بستيم كه همواره در راه ارتقاي فرهنگ و اعتقادات خوانندگانمان بكوشيم و از اين طريق، اعتقادات ديني خود را نيز با نهايت مباهات و افتخار اعلام كنيم. از سوي ديگر به خود ميانديشيدم كه كتابهاي من به اكثر نقاط جهان خواهند رفت، و لذا يقينا عزيزان ايرانياي هستند كه در خارج از ايران به سر ميبرند، و شايد به دليل مشغله كاري يا فراموشي يك رشته اعتقادات كاملا سنتي ميان ما ايرانيان انجام برخي مراسم ديني خود را از ياد بردهاند با به انجام آنها همت نميگمارند.لذا، بهترين كار براي اين عزيزان اين است كه زيباترين قسمتهاي قرآن مجيد را برگزينم و در صفحه سوم كتابم جاي دهم تا بدين شكل با مطالعه كتاب ناچيز اين كمترين، دست كم چند آيه شريفه از قرآن مجيد را با احساسي خوشايند تلاوت كنند، و به خداي متعال باز هم نزديكتر گردند.
نامه هاي زيادي از ايرانيان خارج از ايران دريافت ميكنم دال بر اين كه با مطالعه كتابهاي اين كمترين، از مطالعه آيات قرآن مجيد نيز نهايت لذت را ميبرند و همواره در اين انتظار به سر ميبرند كه ببينند در كتاب جديدم، كدامين آيات را برگزيدهام! و يا نقل ميكنند كه به سوي قرآن مجيد جلب شده اند و گهگاه كه فرصت ميكنند، به تلاوت برخي از سورههاي آن كتاب آسماني ميپردازند و از اين بابت، از اين كمترين سپاس ميگويند."

فکر میکنید چه فرقی بین کاری که سید حسن نصرالله میکنه با کاری که خانم فریده دامغانی میکنه وجود داره ؟

همین .!




Embarassed

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست: sistemprof (شنبه 23 شهریور 1387 - 08:12)

پست تاریخ: پنج‌شنبه 21 شهریور 1387 - 15:21    
Hamid
مدیريت كل سایت
مدیريت كل سایت


پست: 5505
عضو شده در: 31 اردیبهشت 1384
محل سکونت: -::ساوه::-
iran.gif


امتياز: 47855

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

ممنون؛
عکس شخص جالبی رو در ذهن دارید...
این هم یک مصاحبه با ایشون:
http://tinypic.info/files/hsq2lx53pfqmwdckp1cd.jpg

اما مشکل من هم دقیقاً همینه!
ببینید، شخصی که اصلاً رشته‌ش ربطی به قرآن (و مسائل دینی) نداره و مخاطب‌های ایشون که به نوعی با قرآن بیگانه هستند، با خواندن فقط آیاتی از قرآن، کلی ذوق‌زده می‌شن Embarassed
حالا تصور کنید کسی که به زیر و بم قرآن بپردازه، چه لذتی خواهد برد!

من خنگ نیستم که ندونم در هر لباسی می‌شه مثلاً به خدا نزدیک شد و کار خدایی کرد.
اتفاقاً از زمانی که کامپیوتری شدم، هر روز به نوعی به صورت رایگان دارم کامپیوترهای خلق‌الله رو درست می‌کنم و این رو نوعی نیکی می‌دونم ...
مشکل من سر "نزدیک‌تر" شدن هست.
قبلاً گفته بودم، افرادی مثل مثلاً امام خمینی یا ده‌ها نفر از عرفای ما، زرنگ‌ترین افراد دنیا هستند! من مدام فکر می‌کنم اگر این‌ها می‌دونستند مثلاً انسان می‌تونست از طریق رشته کامپیوتر، زودتر به هدف خلقت انسان برسه، الان شده بودند بابای بیل‌گیتس!!
احساس می‌کنم در علم دین، چیزهای جالب‌تری هست که این‌ها رفتند طرف اون و حاضر نیستند به علمای دنیا وقت ملاقات بدن!!! Embarassed

البته نمونه‌های زیادی داریم که نظر من رو نقض می‌کنه و دال بر این هست که نزدیکی به خدا فقط از طریق علم دین نیست.
مثل "شیخ رجبعلی خیاط" که اصلاً خیاط بود! و از علم دین، هر چی می‌دونست بهش عمل می‌کرد. حالا ده‌ها کتاب در موردش نوشتن که به چه مقاماتی نائل شد.

احتمال می‌دم جواب نهایی به سؤال من، این باشه که: جمع هر دو علم، در انسان ممکنه.
و احتمالاً شخصی مثل "ابو علی سینا" مثال زده خواهد شد که در زمان خود، هم یک دانشمند تمام عیار بود (علم دنیا) و هم در دوازده سالگی فقیه شد و به سؤالات فقهی پاسخ می‌داد (علم دین)...
و احتمالاً من محکوم خواهم شد که یک مسیحی هستم! Very Happy چون بین "علم دین" و "علم دنیا" فرق گذاشتم.
ما مثل مسیحیت نیستیم که علمای دینشون، عالمان دنیا رو قبول نداشته باشند و علمای دنیا از دین کناره بگیرند چون مخالف علم اون‌هاست!


بگذریم، جواب به این سؤال واقعاً مشکله!
مطلب این تاپیک رو دو بار پرینت گرفتم و جمعه، بعد از نماز جمعه، به دو نفر که بهشون اعتماد دارم خواهم داد و خواهم خواست جوابشون رو به صورت کتبی بهم تحویل بدن.
امیدوارم اون‌ها بتونن جواب قانع‌کننده‌ای بدن. Embarassed

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: شنبه 23 شهریور 1387 - 20:43    
anar
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 112
عضو شده در: 29 تیر 1386
محل سکونت: SAVEH
iran.gif


امتياز: 1074

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email

من عکس کوروش کبیر رو زدم Embarassed
هرچند که جایی از این بزرگ مرد جهان نامی برده نمیشه
یا حداقل اسمش کمرنگ شده Crying or Very sad

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: شنبه 23 شهریور 1387 - 23:04    
Hamid
مدیريت كل سایت
مدیريت كل سایت


پست: 5505
عضو شده در: 31 اردیبهشت 1384
محل سکونت: -::ساوه::-
iran.gif


امتياز: 47855

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

سلام؛ Shocked
نیمی از مشکل من امشب حل شد! Shocked
عجب زندگی‌ای داریم ما Very Happy
باور نمی‌کنید، اما من هر وقت به این نوع ابهامات بر می‌خورم، منتظر می‌مونم که خیلی اتفاقی جوابش داده بشه!
معمولاً هم جواب‌ها از توی سخنرانی‌های استاد پناهیان داده می‌شه! حالا چه حکمتیه، الله اعلم!
امشب داشتم برای شارژ روحیه(!) یکی از سری سخنرانی‌های ایشون در مورد "نفاق" رو گوش می‌کردم.
خیلی جالب، وسط بحث نفاق، اصلاً انگار مثلاً وسط صحبتش با من بخواد صحبت کنه، جواب بخشی از عوامل مشکل‌زا در زندگیم رو داد! Shocked
لحن صحبتش دقیقاً طوریه که انگار می‌خواد بگه: حمید! با توام! حواست رو جمع کن! Very Happy
شما هم به این دو دقیقه صحبت ایشون گوش کنید:
http://drop.io/w7nmcqq
(فایل wma رو دانلود کنید و گوش کنید. حجم: 500 کیلوبایت)
به اونجایی که می‌گه "نسبت به آرزوهای بلند معنوی" دقت کنید Shocked Shocked
شاخ در آوردم به جون شما.
متوجه شدم که یکی از مشکلات عمده من، مطمئناً آرزوهای بلند هست که از پست اولم دقیقاً می‌شه فهمید! چه آرزوهای بلند معنوی و چه آرزوهای بلند دنیوی!!

حالا باید منتظر موند و دید کی وقتش می‌شه که یه کم بیشتر توجیه بشم Razz Wink

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: یکشنبه 24 شهریور 1387 - 15:29    
anar
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 112
عضو شده در: 29 تیر 1386
محل سکونت: SAVEH
iran.gif


امتياز: 1074

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email

بله...

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: شنبه 30 فروردین 1393 - 14:25    
mrsmhn
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 235
عضو شده در: 23 تیر 1392
محل سکونت: Qom
iran.gif


امتياز: 2285

عنوان: پاسخ به «شما عکس چه کسی را به دیوار اتاقتان خواهید زد؟» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

شهید عماد مغنیه + شهید چمران + عکس حضرت اقا

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 - 20:50    
mhk158
شروع فعاليت
شروع فعاليت


پست: 14
عضو شده در: 15 اسفند 1392

blank.gif


امتياز: 141

عنوان: پاسخ به «شما عکس چه کسی را به دیوار اتاقتان خواهید زد؟» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

آقای نیرومند پاسخ شما به سوال خودتان؟

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 

صفحه 1 از 1

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc