یه مشاعره کوچولو...

niyosha488

روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن

مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را

bahar

آنروز که تعلیم تو می کرد معلم

بر لوح تو ننوشت مگر حرف وفا را

Hamid

bahar

دستتون درد نکنه جناب حمید خوش اومدین

دلم ز پاس نفس تار مي‌شود، چه کنم

وگر نفس کشم افگار مي‌شود، چه کنم

اگــر ز دل نکـشـم يـک دم آه آتشبار

جهان به ديده‌ي من تار مي‌شود، چه کنم

صائب

niyosha488

من از بينوايي نيم روي زرد

غم بينوايان رخم زرد کرد

Hamid

اين شعر هم جالبه:
در پي گرماي كسي نيستم ><><><><><>< آمده‌ام تا تو بسوزانِيَم

bahar

مهر رایت چو براقلیم هنر سایه فکند

طالع اهل هنر شد متوجه به سجود

ابن یمین

niyosha488

مرا اسب سفيدي بود روزي

شهادت را اميدي بود روزي

bahar

جناب نیوشا دیر فرستادین

حالا من

با (ی) بگم یا با......

niyosha488

[B]داني که ز ميوه ها چرا سيب نکوست

نصفش رخ عاشق است و نصفش رخ دوست

آن سرخي و زردي که در آن مي بيني چيست

سرخي رخ عاشق است و زردي رخ دوست [/B]