یه مشاعره کوچولو...

niyosha488

یکی را چون ببینی کشته دوست

به دیگر دوستانش ده بشارت

Creative

تو را از بین صد ها گل جدا کردم ... تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم

برای نقطه پایان تنهایی ... تو تنها اسمی بودی که صدا کردم

bahar

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنــگ

من از او عمری ستانم جاودانی

او ز من دلقی ستاند رنگ رنــگ

سنائی

niyosha488

گفتند مارا عاشقي ننگ است ننگ است

دنيا به كام عاشقان تنگ است تنگ است

شاعر( صورتي ) محمد Mr. Green

bahar

توان شناخت به یک روز در شمایل مرد

که تا کجاش رسیده است پایگاه علوم

ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو

که خبث نفس نگردد به سالها معلوم

سعدی (اسم شناسنامه ای جعفر Mr. Green

)

niyosha488

مرا ده ساقیا جام نخستین

که من مخمورم و میلم به جامست

bahar

تندی منکن که رشتۀ صد سال دوستی

در جای بگسلد چو شود تند آدمی

همواره نرم باش که شیر درنده را

زیــر قلاده بـــرد تــوان با ملایمی

بهار

niyosha488

ايول بابا اينجا همه شاعرن ما نمي دونستيم به قول جعفر 8) تو هم آره

یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح

یا جان بدهم تا بدهی تیر امان ر ا

bahar

از آقا جعفرتون بپرسین بهار شاعر و حتما می شناسه Wink

اینچنین همدم لطیف که دید؟

کــه نه رنجید و نه برنجانــید

دهخدا

bahar

چون هیچکی نیومد ادامه بده من خودم اومدم Embarassed

دلی کــز خـــرد گـردد آراسته

چو گنجی بود پر زر و خواسته

فردوسی