كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> علمي-آموزشي، اجتماعي، فرهنگي -> انجمن مذهبي
پاسخ دادن به این موضوع
فنج چوکولو
پست تاریخ: سه‌شنبه 14 تیر 1390 - 15:41    
anari
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 117
عضو شده در: 11 اسفند 1388
محل سکونت: همسایه حضرت معصومه (س)
blank.gif


امتياز: 1182

عنوان: فنج چوکولو خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

فنج چوكولو*

یکشنبه ظهر همین هفته
گيج و حال‌ندار برگشته از سر كار / خانه به هم ريخته و هاج و واج!
همين طور ايستاده بودم و نگاه مي‌كردم كه اتاق به هم ريخته بود و مامان‌م دور خودش مي‌چرخيد!... نگو يك فنج خيلي كوچولو موچولو رفته پشت وسائل قائم شده! مامان گرام هم رفته بود كه نجات‌ش بدهد! به محض اينكه وارد اتاق شدم مامان گرام گفت: بگيرش بگيرش!Shocked
من حس مردانگی‌ام گل کرد! آستین بالازده رفتم به جنگ با غول خان هشتم! ولی فنج‌چوکولو قايم موشك‌ش گرفته بود من هم دل‌نازك نمی‌تونستم بگیرمش!Embarassed حروله‌کنان از اين طرف خونه به اون طرف خونه! چند بار تا چندسانتي‌اش هم دستم رسيد بال‌ش را هم لمس كردم ولي... خیلی فرز بود! تا اينكه با یک حرکت گازانبری سوژه شناسائی، محاصره و دستگیر شد! اين قدر كوچك و سبک بود كه انگار چيزي در دستم نبود... دل‌ش تند و تند مي‌زد از خودم بدم مي‌آمد... چون بزگترم، چون ... چون زورم بیشتر است به خودم حق داده‌ام و دل‌ این نازک‌دل را پریشان و مضطرب کرده‌ام... و این تازه اول بدبختی‌ این زبان‌بسته بود، نگران آینده‌ای بودم که امیدوار کننده نبود! ... ولي بودن و لمس‌كردنش يك حس خوشايندي را هم به‌همراه داشت... يك حسي شبيه به حس غزل گفتن!

×××


يك پرنده فروشي نزديك خانه‌مان هست كه «آنتوني رابينز» بايد بيايد ببيندش! خيلي خلاق است... همه پياده‌رو را پر مي‌كند از قفس‌هاي فانتزي، پرنده‌هاي رنگارنگ و عجيب و غريب... هر روز يك بامبول جديد رو مي‌كند... هنوز چند ماهي نشده درخت جلوي مغازه‌اش قفس‌هاي فانتزي و پرنده ميوه مي‌دهد!Laughing اين قدر زلم زيبو به اين درخت آويزان مي‌كند كه انگار درخت زندگي است(!!) و اين‌ها همه عالمي دارد...
خيلي اوقات كه از كنار اين باغ‌وحش(!) عبور مي‌كنم وقتي مي‌بينم ملت‌ي ايستاده‌اند و با ذوق به پرنده‌ها نگاه مي‌كنند؛ و پیش خودشان چرتکه می‌اندازند کدام‌ش را بخرند... توي دل‌م نفرين‌شان مي‌كنم!!... اينكه آدم يك پرنده را بگيرد و بيندازد توي قفس كه خودش حال كند خيلي نامردي است!

حالا خودم يك پرنده را گرفته بودم! يك آزاده را! و قرار بود وجه الضمان مبادله اسراء شود!!

دو خواهرزاده دارم كه اخيراً اسباب‌بازي جديد خريده‌اند! دو تا جوجه اردک! از آنجایی که اردک‌ها کثافت‌کاری‌شان زیاد است... خواهر گرام خسته شده و می‌خواهد ردشان كند به ديگري... ولي دل بچه‌ها چه می‌شود!!
حالا فنج چوکولو شده بود سيمرغ خوشبختي كه روي بام خانه ما نشسته بود! مامان‌گرام هم خوش‌حال كه اين فنج را مي‌گيريم و مي‌بريم براي اين دو خواهرزاده و آن دو جوجه اردك زشت يا قشنگ را رد مي‌كنند!
يك مبادله كالا به كالا! اسير با اسير! منصفانه است!

تازه حالا با «هي‌لي» همذات‌پنداري‌ام مي‌آيد! همان آدم بده «کلبه عمو تم» كه تام را گرفته بود و پيش خودش از صفات انساني‌اش ذوق مي‌كرد! اينكه فقط به پاي تام زنجير بسته و او خيلي بهتر از بقيه مردم است كه به دست‌ برده‌ها هم زنجير مي‌بندند!

اول‌ش اصرار مي‌كردم كه مامان جان بگذار اين زبان بسته برود... ولي حالا خودم هم انگار راضي شده بودم که يك فنج چوکولو داشته باشيم. آن قدرها بد نيست! تازه دو تا جوجه اردك بدبخت هم از دست این دو بچه شیطون خلاص مي‌شوند!

مامان‌گرام از سفر به درون من استفاده کرده بود و رفته بود به سفر زمان!!Very Happy یک قفس پیاده کرده بود از عهد عتیق! قفس‌ش خیلی داغونه... هر چی هست حالا شده خانه(= زندان) جدید این بینوا!


ادامه دارد...

*. خواهرزاده‌ام به كوچولو، چوكولو مي‌گويد! دو ساله است و 5 سال از برادرش كوچكتر!

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: سه‌شنبه 14 تیر 1390 - 15:56    
anari
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 117
عضو شده در: 11 اسفند 1388
محل سکونت: همسایه حضرت معصومه (س)
blank.gif


امتياز: 1182

عنوان: پاسخ به «فنج چوکولو» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

[b]منتظر قسمت‌های جالب و بعدی باشید![/b]

عکس‌هایی از همون مغازه پرنده فروشی






چون شب بود عکس‌هاش خوب نشد... البته محو و تار بودن ذهن شما بیشتر درگیر می‌کند و ذهن خودتان سعی می‌کند که تکه‌های ناقص را تکمیل کند... اصلاً خلاقیت‌تان بالا می‌رود!!! Mr. Green

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: سه‌شنبه 14 تیر 1390 - 16:49    
Hamid
مدیريت كل سایت
مدیريت كل سایت


پست: 5497
عضو شده در: 31 اردیبهشت 1384
محل سکونت: -::ساوه::-
iran.gif


امتياز: 47801

عنوان: پاسخ به «فنج چوکولو» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

آقا چرا توهین می‌کنی! Shocked
مرغ بیچاره رو می‌گیرید مثل چی می‌خورید، هیچی نیست؟ حالا ما دو تاشون رو می‌گیریم مراقبت می‌کنیم، جوجه‌کشی می‌کنیم و ... فحش می‌دید؟ Rolling Eyes (به جای اون "چی" یه وقت کلمه بدی نذارید به خودتون بربخوره Razz )

جدا از شوخی کسی می‌دونه حکم نگهداری پرنده در قفس چیه؟
من سال‌هاست که همیشه فنج و مرغ عشق داشتم.
جوجه‌هاشون که در میاد، می‌دم شوهر خاله‌م می‌بره به رفقاش می‌فروشه. نون خوبی هم داره Mr. Green

الان دو هفته نیست فنج‌هام سه تا جوجه درآوردن، این هم عکس‌هایی از عملیات استخراج جوجه از توی لونه:
http://nirumand.persiangig.com/image/my_fenjs2.jpg
http://nirumand.persiangig.com/image/my_fenjs.jpg
چهار تا تخم گذاشتن، سه تاش جوجه شد.
ببینید چقدر دوست داشتنی هستن Razz یکی یکی می‌گیرمشون، یکی بوسشون می‌کنم بعد ولشون می‌کنم.
الان هم که صحبت می‌کنم، پنج تا تخم گذاشتن، خیلی مشخص نیست، اما فکر می‌کنم 4 تاش جوجه شده.
دو سه روز دیگه باید درِ لونه‌شون رو باز کنم که بیان بیرون Razz

به نظرم فنج توی هر خونه‌ای نیازه. اگر هم کمی اعصاب داشتید، مرغ عشق. اگر خیلی اعصاب داشتید، طوطی.
اگر طوطی بعد از ظهرها با اون صدای وق وقش آبروریزی نمی‌کرد، من حتماً می‌داشتم. اما دو سه سال داشتم، بعد از ظهرها اونقدر مثل کلاغ وق وق می‌کرد که مجبور می‌شدم ببرم توی یک کمد قایم کنم تا ساعت وق وقش بگذره، بعد بیارم بیرون.
بعدش که فرار کرد، دیگه نخریدم.

برگردیم به موضوع: فکر می‌کنیم حکم اسلامی و انسانی نگهداری پرنده در قفس چیه؟
من هر روز که این پرنده‌ها رو می‌بینم به این فکر فرو می‌رم. بعد می‌گم خوب اگر بده، اینکه ما می‌گیریم می‌کشیم و گوشتشون رو می‌خوریم چی!؟
اصلاً مگه ما همه توی زندان دنیا گیر نکردیم؟
اگر قرار باشه هر کس آزادی رو بخواد، خوب، من الان می‌خوام برم صد تا کره اون طرف‌تر! خدا بی‌انصاف نیست ما رو توی کره زمین زندانی کرده؟
اگر پرنده رو نگهداری کنی و اذیتش نکنی فکر نمی‌کنم مشکلی داشته باشه.

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: یکشنبه 19 تیر 1390 - 13:27    
anari
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 117
عضو شده در: 11 اسفند 1388
محل سکونت: همسایه حضرت معصومه (س)
blank.gif


امتياز: 1182

عنوان: پاسخ به «فنج چوکولو» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

متاسفانه وخ نشد! وگرنه سیر جالب و پندآموزی از زندگی فنج چوکولو ...

حمید جان اینکه ما مرغ را می‌خوریم محض حیات است فقط! اگه همه‌اش گوشت قرمز بخوریم اوره‌مون می‌ره بالا! Mr. Green گذشته از آن متن بالا Rolling Eyes تم داستانی داره و طبیعتاً اغراق و تخیل درش هست...

ولی اینکه ما چند تا پرنده را نگه داریم و ذوق کنیم که آب و دانه‌شان دادیم و آنها هم باید خوشحال باشند! فقط این استدلال به نظرم کافی نیست... خود شما اگر یه جا اسیر باشی (نه تو این دنیا این یک قیاس مع الفارق است!) مثلاً توی یک خونه اصلاً یک محله و بهترین غذاها را هم بدهند حاضری؟!
ولی پرنده‌هایی که نمی‌تونند پرواز کنند و یا اینکه احتیاج به مراقبت دارند و در محیط آزاد از بین می‌روند مثل مرغ و یا حیوانات دیگر... خوب نگهداری‌شان یک جور «خدامنشی» است!

و اما نظر دین اسلام
من از چند تا همکارا و آشنایان روحانی پرسیدم کسی چیز خاصی یادش نبود فقط اینکه یک حدیثی هست که پیامبر می‌فرمایند (نقل به مضمون) در خانه‌های امت من گوسفند نگهداری می‌شه اگر نشد مرغ و اینکه اگر بلایی به این خانه برسد به این حیوانات می‌خوره... یک همچین چیزی خیلی قبلترها شنیده بودم...
ولی یک آدم فاضلی می‌گفت کبوتر سرخ عراقی پا پر مخصوصاً در روایات نگهداری‌شان سفارش شده... مرغ و گوسفند هم همین طور
اون می‌گفت از یه نفر که خودش «فنج» داشته شنیده که نگهداری فنج هم سفارش شده است البته خودش منبع‌ش را ندیده بود من هم سرچ کردم چیزی پیدا نکردم!

با یک واسطه از یک اهل سلوک‌ که «کبوتر اجنه را به خودش مشغول می‌کنه و دیگه به اهل خانه کاری نداره»...«نفس بال زدن، بال بال زدن یک پرنده یک سری خواصی برای اهل خانه داره»...

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: یکشنبه 19 تیر 1390 - 15:21    
Hamid
مدیريت كل سایت
مدیريت كل سایت


پست: 5497
عضو شده در: 31 اردیبهشت 1384
محل سکونت: -::ساوه::-
iran.gif


امتياز: 47801

عنوان: پاسخ به «فنج چوکولو» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

ممنون anari,جان.
در کل، من فکر می‌کنم ما اشتباهمون اینه که خودمون رو جای اون حیوون می‌ذاریم و فکر می‌کنیم هر چیزی که برای خودمون نمی‌پسندیم، برای اون حیوون هم نباید بپسندیم! Rolling Eyes
در حالی که اصلاً اینطور نیست.
حتی اگر در عقل و عرف و اسلام داریم که مثلاً به قول فیلم مستند فاز سوم، پوست حیوان رو زنده‌زنده نکنید، نه به این خاطر هست که اون حیوان عذاب می‌کشه، بلکه به خاطر این هست که اگر این روال برای شما عادی بشه، بعداً این بلا رو سر انسان‌ها هم میارید!! و یا اینکه می‌گن قصاب نشید نه به خاطر آزار حیوان هست، بلکه به خاطر قسی‌القلب شدن انسان هست.

اگر بخواهیم به دید آزار و اذیت نگاه کنیم، باید تمام داروهای کشنده حشرات و ... رو جمع آوری کنیم و هیچ کس هیچ سوسک یا پشه‌ای رو نکشه.
من با اینکه خودم توی خونه با کشتن حتی سوسک و پشه مخالفم و حتی بارها برای خواهرزاده‌ پنج‌ساله‌م منبر رفتم که خوب نیست تو مورچه‌ها رو لگد کنی، اما گاهی فکر می‌کنم انسان نباید اینقدرها هم احساساتی باشه! مثلاً پدر بزرگ من، به خاطر علاقه‌ای که به مرغ‌های خودش داشته و فکر می‌کنم اتفاقی که برای اون‌ها افتاده، سال‌هاست که گوشت مرغ نمی‌خوره! اگر متوجه بشه توی یه غذا گوش مرغ بوده و بهش نگفتید (مثل پیتزا) مثل بچه‌ها قهر می‌کنه! Mr. Green

اگر بخواهیم به این دید به حیوانات نگاه کنیم، باید بگیم نعوذ بالله پیامبر چقدر بی‌حرم بود که سوار اسب می‌شد!!!
و یا ما چقدر بی‌رحمیم که حیوانات رو می‌کشیم و گوشتشون رو می‌خوریم.

این نوع احساساتی بودن فکر نمی‌کنم در اسلام پیشنهاد شده باشه.
چون معایب بزرگی داره.
شاید بزرگ‌ترین عیبش این باشه که ما آزارمون به هیچ کس نرسه!!

در مورد این عیب، داستان زیر، بد نیست که خونده بشه:
چند خط زیر از کتاب ابوالمشاغل ازمرحوم نادر ابراهیمی انتخاب شده است که یکی از بهترین نوشته های اوست. امیدوارم بخونید:
روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟
گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا،
در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.
حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست ودشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و
چه خوب رفت...
گفتم: این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن. با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می جنگند و زخم می زنند و می سوزانند و می سوزند و می رنجانند و رنج می کشند... و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خورده اند و می خورند که زندگی را "بیشرمانه مردن" تعریف می کنند.
آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کلّ دزد منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته،پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدارخودباخته ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق می کندو به چه درد این دنیا می خورد؟ آقا ی محترم!ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم. ما امده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود... ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...
گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند...

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: یکشنبه 19 تیر 1390 - 16:09    
anari
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 117
عضو شده در: 11 اسفند 1388
محل سکونت: همسایه حضرت معصومه (س)
blank.gif


امتياز: 1182

عنوان: پاسخ به «فنج چوکولو» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

احسنت حمید جان!
یاد یه حدیث امیرالمؤمنین افتادم: (نقل به مضمون) کسی که دشمن نداشته باشد منافق است!

البته خیلی فلسفی‌اش کردی‌ها! Wink

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: یکشنبه 19 تیر 1390 - 23:45    
alidervish
خوب داره پيش مي‌ره
خوب داره پيش مي‌ره


پست: 76
عضو شده در: 17 دی 1388
محل سکونت: ساوه
iran.gif


امتياز: 300

عنوان: پاسخ به «فنج چوکولو» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

ولی نگهداشتن پرنده کار بیرحمانه است من هیچو وقت پرنده را در قفس زندانی نکردم اگر می توانستم تمام پرندان را آزاد می کردم Crying or Very sad

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: یکشنبه 19 تیر 1390 - 23:47    
alidervish
خوب داره پيش مي‌ره
خوب داره پيش مي‌ره


پست: 76
عضو شده در: 17 دی 1388
محل سکونت: ساوه
iran.gif


امتياز: 300

عنوان: پاسخ به «فنج چوکولو» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی



آزادی حق تما م موجودات Rolling Eyes

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 

صفحه 1 از 1

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc