كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> علمي-آموزشي، اجتماعي، فرهنگي -> انجمن مذهبي
پاسخ دادن به این موضوع
سید ریش نارنجی!
پست تاریخ: دوشنبه 13 تیر 1390 - 14:09    
anari
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 117
عضو شده در: 11 اسفند 1388
محل سکونت: همسایه حضرت معصومه (س)
blank.gif


امتياز: 1182

عنوان: سید ریش نارنجی! خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

عصر يازدهم تير / قم / دماي هوا 45 درجه / فلکه صفائیه (یکی از میادین اصلی شهر)
يك عالمه ملت آويزان با قيافه‌هاي خسته و وارفته توي اين هوا ايستاده به انتظار گاو زرد کولردار!Crying or Very sad
يك روحاني سيد با ريش‌هاي نارنجي، عينك گرد، صورت روشن ميان‌سال با 50 تا ريش سفيد! دست‌در دست مريم!Razz
دختر حدواً ده ساله با يك چادر مشكي بنده شده با كش! روسري ياسي و يك روبنده كرم‌رنگ كمي هم آبي! (اولين بار بود روبنده رنگ روشن مي‌ديدم!) هر چه بود روسري ياسي و روبنده روشن خوب «ست» شده بود. (البته به چشم خواهريEmbarassed!) فقط يك كادر باقي مانده بود! يك كادر با گوشه‌هاي محدب كه درون‌ش دو تا چشم پیدا بود با یک جفت ابرو!

وقتي اتوبوس زرد كولردار پيدايش شد... همه حبل‌المتين‌وار آويزانش شدند! من جزء اولين‌ها بودم كه پريدم بالا! به خيال يك جاي خالي!! زهي خيال باطل، جبهه دشمن پيشروي كرده بود! Confusedجميعت «ليدي‌ات»! دو رديف از آقايان هم تصاحب كرده بودند! سر به زير انداخته و مغموم جلوتر آمدم تا جمعيت «مسترون» بالا بيايند تا مبادا يك سوزن در اين جمعيت پايين برود!

مستغرق در عالم خويش كه يك مرد بله يك مرد، چرتم را پاره كرد! يك مرد ميان‌سال با يك سبيل خوشمزه و كمي ته‌ريش و 500 تا ريش سفيد از جايش بلند شد! ساعت مچی قديمي با آن صورت آفتاب‌خورده‌اش خوب نشان مي‌داد از چه قشر جامعه است. ايستاد و گفت حاج آقا بفرماييد! سر برگرداندم، خودش بود مرد ريش نارنجي!

- حاج آقا خواهش مي‌كنم بفرماييد
+ نه عزيزم ممنون من زود پياده مي‌شم
- حاج آقا تو رو خدا خواهش مي‌كنم بفرماييد
+ تعارف شما از بزرگي و نيكي‌ خودتونه ممنون من زود پياده مي‌شم


يك لحظه انگار مرد مردد شده بود با دستي كه سيد به شانه‌هايش زد نشست؛ ولي طاقت نياورد دوباره ايستاد و گفت:

- حاج آقا آخه شما سيديد نه نه نمي‌تونم تو رو خدا قسم‌ت مي‌دم (انگار كمي چشم‌هاش نم‌ناك شده بود)
+ قربون شما همين كه شما احترام كردي براي من خيلي‌ عزيزه، من نمي‌تونم نه شما بزرگتري نه امكان نداره بشينم!


دست‌هايشان در بغل هم بود. كم مانده بود مرد يك كنده بگيرد و به آرزويش برسد! خيلي دلش مي‌خواست سيد ريش نارنجي را روي صندلي بنشاند!Shocked از نگاهش كه در حركت بود از لحن‌ش كه خاضع‌تر شده بود مي‌شد حس كرد كه نوازش سيد ريش‌نارنجي به وجدش آورده بود! اعتراف مي‌كنم من هم قلقلكم شده بود!Embarassed سيد ريش‌نارنجي خيلي شيرين و مودب صحبت مي‌كرد! يك نوازش خاصي در لحن‌ش بود... يك حس خاكي...

اگر بيشتر اصرار مي‌كرد، قلب مرد يه جوري‌اش مي‌شد. پس لبخندي زد و چند لحظه‌اي نشست. طوري كه خيال مرد راحت شد، خيلي زود بلند شد و با لبخند گفت: «اين هم براي اينكه قسم‌م دادي!» مرد ديگر حرفي براي گفتن نداشت، آرام رفت و سر جايش نشست!
لحظات بعد سيد ايستاده كنارم. مريم خيره به پدر... و من در حال نوت‌برداری با گوشی...

. کلی آدم
. سيد با حال ريش نارنجي با دختري كه روبنده سفيد داشت
. شما بزرگي... از نيكي خودتونه
. قربون شما نه همين كه شما احترام كردي...
. مرد 50 ساله موها ريخته سر آفتاب خورده پيراهن آستين كوتاه سبز كمي سبيل و كمي ته ريش


گاو زرد ايستاد، سيد در حالی که پیاده می‌شد گفت: مريم جان بيا!



بعد از تحرير!
يك گزارش ساده از تعاملات زندگي بود كه خدا مي‌داند چقدر... چقدر كار ازش مي‌آيد!
حتي ديالوگ‌ها نعل به نعل همان جا تو اتوبوس با گوشي در حالت كيورتي تايپ شده بود! البته دیالوگ‌ها بیشتر بود، همین عبارات چند بار تکرار شد ولی هر چه یاد بود به رسم امانت آوردم...

بعدترین تحرير ؛ اصل‌ترین تقرير!
البته من نتونستم حس موقعيت رو برسونم ولي به عنوان اظهارات يك شاهد عيني(!) سيد خيلي خوب و مودب برخورد كرد. يك كرامت انساني خاصي در رفتارش بود. به نظرم خيلي‌هاي ديگه كه توي اتوبوس بودند، با من موافق باشند!
همه اين‌ها را داشته باشيد... يك دوست خوبي دارم كه روحاني است. انصافاً خيلي گل است. از اين بچه‌مايه‌دار مودب‌ها! پدر گرام‌شان يك پرشيا به‌شان داده‌اند! يك روز كه مستفيذ بوديم از اين مركب راهوار! يك جوري سر حرف را باز كردم و گفتم: «هر چرخي كه چرخ‌هاي اين ماشين‌ت مي‌زند، يك حس، يك نفر، يك تعلق نسبت به دين كمتر خواهد شد. چون اين ماشين لوكس است و توي طلبه نماينده دين! اين‌ها با هم جور درنمياد... اين ماشين فاصله ايجاد مي‌كند... مردم نسبت به اين جايگاه‌ها حساس هستند... گفتم كه: اگر همه ماه محرم، صفر و ماه مبارك رمضان را براي دين تبليغ كني. بروي در مناطق دور افتاده، در شهرستان‌ها... همين كه به قم برگشتي و يك چرخ با اين ماشين‌ت زدي همه‌اش كان لم يكن خواهد شد! تعداد آدم‌هایی که تو را با این ماشین می‌بییند و یه‌جوری می‌شوند خیلی بیشتر از آدم‌های تبلیغ‌ت است!...
بعد از ديدن اين صحنه‌اي كه به تفصيل تصوير شد، ياد اين رفيق گلم افتادم. (انصافاً بچه خيلي خوبي است.) پيش خودم گفتم اين حركت سيد، همين يك دقيقه گفتگو و ادب‌ش بهترين الگوي عملي يك تربيت ديني است و اين خودش يك حرکت رسانه‌ای است(!) و چقدر همين يك دقيقه تعامل مردم را نسبت به نمايندگان دين و البته خود دين خوش‌بين مي‌كند.

بيهوده نيست كه خدا به پیامبرش فرمودند...
وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ ؛ اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده می‌‏شدند. (آل عمران: 159)
البته فقط اخلاق نیست... سبک‌زندگی ساده و همراهی با مردم هم هست!

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست: Hamid (سه‌شنبه 14 تیر 1390 - 09:50) Gytyonline (سه‌شنبه 14 تیر 1390 - 10:08)

پست تاریخ: پنج‌شنبه 16 تیر 1390 - 14:04    
rezvaneh
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 134
عضو شده در: 16 خرداد 1390
محل سکونت: saveh
blank.gif


امتياز: 1368

عنوان: پاسخ به «سید ریش نارنجی!» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

آفرين

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 

صفحه 1 از 1

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc