hoory
داره كولاك ميكنه!
پست: 129
عضو شده در: 7 بهمن 1387
محل سکونت: usa and Iran
امتياز: 1238
|
عنوان: گاو بندی با عمو نوروز(شعر دوستان |
|
|
با عمو نوروز
شعری از ابوالفضل زرویی نصر آباد به مناسبت اقدام موفقیت آمیز عمو نوروز جهت " آمدن" !
من از آن دورها دیدم
كه می آید به سوی خانه مخلص، « عمو نوروز »
عیالم زیر لب غرید:
« من آخر با چه چیزی می توانم كرد از این مهمان ، پذیرایی؟
نگو : « با قند، با چایی » !
خدا ناكرده، آخر این كه از ره می رسد، عید است
و اقدامات او در راستای « آمدن » شایان تمجید است... !
بگو آخر !
بگو من با چه چیزی می توانم كرد از این مهمان، پذیرایی؟... »
***
عیالا ! چرخ دخل بنده، دارد می كند فس فس
بفرما ! این تو و این عیدی مخلص
بخر با آن
برای خانه، مایحتاج لازم را
مضافاّ هم(!)
لباس عید محمود و پریچهر و سهیلا و كریم و جعفر و مینا و كاظم را !
و ایضاّ میوه و شیرینی و آجیل
و ای زن ! اندكی تعجیل !
****
عیالا ! زندگی زیباست
و این جا منتهای آرزوی مردم دنیاست !
خدا را شكر كن كه خانه مان، قطب شمال و آن طرفها نیست !
یكی از دوستان می گفت
كه در این وقت سال، آن جا
نمی دانی كه می آید عجب سوزی !
ولیكن در عوض - شكر خدا- این جا:
« ز كوی یار می آید نسیم باد نوروزی » ...
****
عیالم می كند غرغر
و زیر لب،
سخنرانی خود را می كند آغاز، با ترفند
(نجواگونه)
- با یك حالت « خط و نشان »، مانند-
- میگوید ـ
من اینجایم
(درون مطبخ خودمان ) بسان شیر
ملاقه تازه، اینجا
لنگه كفش كهنه آنجا، و
كنار دست من، كفگیر !
برایت دارم آشی می پزم با یك وجب روغن !
برای من به جای رهنمود و چاره جویی، شعر می خوانی؟
بكن... عیبی ندارد... بعد از این، از من
اگر خواهی چلومرغ و خورشت سبزی و قیمه،
به صد اطوار می گویم:
« الا یا خیمگی، خیمه... » !
***
دهان را می گشایم من
به قصد پاسخی در خور
- و شاید پاسخ غایی-
كه می آید به سویم از هوا، یك لنگه دمپایی !
و از سوی دگر چون تیر
به فرقم می خورد كفگیر !
****
هلا ! آه ای عمو نوروز !
كجا داری می آیی ... های ؟ !
پدر جان ! این طرفها قافیه تنگ است ..
به تعبیر دگر: در خانه مان جنگ است !
نیا نزدیك !
نظر كن پای چشمم را !
بگو اصلاّ
الا ای ناگرفته از كبود چشم من، درسی !
تو بالا غیرتاّ
- این تن بمیرد-
از عیال من نمی ترسی ؟ ! ... |
|