مجدداً سلام؛
ببينيد، هر انساني يک ظرفيتي براي «جوش خوردن» داره، درسته؟
خوب، پس اگر هر انساني فقط جوش خودش رو بخوره و از نداري خودش بناله، به نظر من جهان ميشه گلستان!
نميدونم اين چه عادت بدي هست که ما داريم! خودمون توي ناز و نعمت هستيم، و فقط حرفمون اينه که: «هيچ کس آه نداره با ناله سودا کنه!» بعد که ازش ميپرسي مگه تو الان وضعت بده؟ ميگه: نه، من که الحمد لله وضعم خوبه، مردم رو ميگم
اگر قرار باشه هر کس جوش همه مردم رو بخوره که ديگه هيچي!
اين يک مسأله.
اما به شخصه معتقدم مشکلاتي که اکثر ايرانيها دارن، به چند دليله!
اول و مهمترينش اينه که: ما خيلي کم به خدا ايمان داريم!! هر چند ديني رو برگزيديم که از همه دينها بيشتر إتقوا الله و آذکروا الله گفته.
من اگر الان بگم: براي هر کاري و مشکلي به خدا متوسل بشيد، مطمئناً اين توي ذهن شما هست که: درسته، اما خدا که واسه آدم پول نميشه!
يعني واقعاً اين، بيايماني نيست؟
چرا خدا واسه خيليها همه چيز ميشه، واسه من و شما نميشه؟!
باز هم به شخصه معتقدم هر کس پيوندش رو با خدا محکم کنه، خداوند خودش قول داده درهاي مخفي به روي او باز کنه، اين هم سندش:
توي مجله بشارت خوندم که امام خميني در اوان جواني دست فرزندانش رو گرفت و پيش مرحوم نخودکي رفت و گفت: شنيدهام شما علم کيميا بلديد. اگر ممکنه به من هم ياد بديد تا اگر ممکن بود با آن مخارج زندگي را برآورده کنم.
مرحوم نخودکي پرسيد: بر فرض هم که ياد بگيري، اولاً آيا مطمئني که داشتن ثروت به صلاح توست؟ و ثانياً آيا قول خواهي داد از آن در راه خدا بدهي؟
امام کمي فکر کرد و ديد واقعاً سخت است. گفت: نه!
مرحوم نخودکي گفت، به شما مجموعه ذکري ياد ميدهم که اگر مراقبت کنيد، از هر ثروتي بالاتر است.
بگذريم، اون مجموعه ذکر رو نميگم! خودتون اگر طالب باشيد، پيدا ميکنيد. اما آخرين ذکري که توي اون مجموعه ميگه، تکرار سه مرتبهاي اين يک و نيم آيه است که شما روي برخي انگشترها هم ديديد. آيات 2 و 3 سوره طلاق که واقعاً اشک آدم رو توي اين عصر تکنولوژي در ميآره:
انتهاي آيه دو و کل آيه سه:
... وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً ﴿ 2 ﴾ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَيءٍ قَدْراً ﴿ 3 ﴾
و هر کس تقوا پيشه کند،[ خداوند ] براى او راه خارج شدن (مخرجا) از مشکلات قرار مىدهد.و از جایى که حسابش را نمى کند، به او روزى مى رساند، و هر کس بر خدا اعتماد کند خداوند براى او کافيست .خدا فرمانش را به انجام رساننده است. به راستى خدا براى هر چیزى اندازهاى مقرر کرده است.
And whosoever keepeth his duty to Allah, Allah will appoint a way out for him,
And will provide for him from (a quarter) whence he hath no expectation. And whosoever putteth his trust in Allah, He will suffice him. Lo! Allah bringeth His command to pass. Allah hath set a measure for all things.
من نميدونم ديگه خدا بايد چطوري ميگفت؟
و اما، مشکل ديگه اکثر مردم ما خيلي ميبخشيد، اما «بيعقلي» هست!
فقط توجه کنيد که من توي غار ننشستم بخوام الکي اين حرفها رو بزنم، اگه به روابط عمومي هست، روابط عمومي من از همه قويتره! فقط نزديک 200 تا شخص خاص که تقريباً روزانه باهاشون سر و کار دارم، شماره موبايلشون توي گوشي منه!! ميخوام بگم که روي تک تک افراد بررسي کردم و به نتايجي رسيدم.
chaser, جان، جالبه که بدوني، اکثر کساني که از اين روزگار مينالند و حرفشون مدام، بيپولي هست، وقتي کنار دستشون گوشي تلفن هست و ميدونن که من يک تلفن کنارم هست، با گوشي موبايل خودشون زنگ ميزنن به گوشي موبايل من
باور کنيد، چند بار سر اين موضوع پشت گوشي گريهم گرفته!
ميگم آخه محمدم! حسينم! مهدي من! و ... آخه چرا يه کم فکر نميکنيد! همين شما هستيد که وقتي قبض موبايلتون آخر ماه ميياد 40 هزار تومن، به هر چي دولت و سياسته فحش ميديد! در حالي که من تا به حال بيشتر از 4 هزار تومن در دو ماه پول موبايل ندادم!!!
گوشيم هم از همه شما واسه کلاس گذاشتن بهتره، افرادي هم که ميشناسم و بخوام بهشون زنگ بزنم هم خيلي با کلاستر از دوستان شما هستن! اين دليل نميشه شما وقتي بيکار ميشيد موبايل رو برداريد الکي با دوستتون صحبت کنيد!!
اگر اين کمعقليها رو داريد، پس چشمتون کور، بايد هم، از همه بدبختتر و گداتر باشيد!! (منظورم به افرادي هست که اين ويژگيهاي بد رو دارن)
و اما مشکل ديگه اکثر مردم، تنبلي و در عين حال پرتوقع بودن هست!
به خدا قسم توي اداره دهان من مو درآورد و نتونستم به همکارانم بفهمونم که به جاي چرت و پرت گفتن و خنديدن و مسخره کردن همديگه بشينيد چهار تا کتاب بخونيد، چهار تا روزنامه بخونيد، حد اقلش اينه که از اقتصاد مملکت سر در ميياريد! هميشه که قرار نيست توي اين شغل بمونيد، اين شغل يک شغل موقت هست، بايد وارد بازار بهتري بشيد، بايد ترقي کنيد!
باور کنيد، چهار ساعت وقت داشتيم مثل طلا! من قبلاً هم گفتم، شغل به زيبايي شغل من وجود نداشت! منظورم بخش 118 مخابرات شهرمون هست، چهار ساعت ميرفتي سر کار، اون هم 8 تا 12 شب که کلاً توي اين چهار ساعت بايد هر ده دقيقه يک خط رو از حفظ جواب ميدادي! از کامپيوتر مزاحم و تلويزيون مزاحم هم به دور بودي و ميشد کلي کتاب و مطلب خوند و نوشت! من بيش از 200 کتاب توي اين دو سال خوندم و دقيقاً طي اين دو سال، هر شب و هر شب همون آدمهايي که هميشه بحثشون اين بود که:
مملکت داغونه!
مملکت اقتصاد نداره!
ما هشتمون گرو نهمونه و دهها حرف مفت ديگهاي که خودتون هر روز از همه ميشنويد، اين آدمها، هر شب و هر شب ميزدند تو سر و کله هم و ميخنديدند! خسته که ميشدند ميرفتند سراغ بحث سياسي! واقعاً اين گريه نداره؟
(من طبق اون چيزي که در بالا گفتم، به خاطر اينکه نتونستم هر شب با شنيدن اين نوع حرفها بلرزم و افسوس بخورم، با اون شغل خداحافظي کردم)
باور کنيد، رئيس شرکت راني که توي ساوه يه شرکت زده، به استاد زبان ما ميگفت:
ما بررسي کرديم، ديديدم توي ايران، پول کارگر خيلي ارزونه. يک دهم اون چيزي که ميخواهيم به يک خارجي بديم.
آمديم، با کلي ذوق و شوق شرکت زديم، نيروهاي ايراني رو استخدام کرديم.
اما غافل از اينکه ايراني، يک بيستم خارجي هم کار مفيد انجام نميده و هميشه دو قورت و نيمش باقيه!
به خدا گاهي اوقات فکر ميکنم اگر ما امام زماني نداشتيم که مراقب باشه ديوار ايران نريزه يا يه سري بنده پاک نداشتيم که خدا بهشون افتخار کنه، ما ايرانيها از بس خيلي ميبخشيد، اما از بس «بيفکر» هستيم، بايد از آفريقايي هم جايگاه بدتري توي اين دنيا ميداشتيم!
خلاصه، بررسيهايي که از سن دوازده سالگي تا الان که با گروههاي مختلف مردم برخورد داشتم، روي اونها انجام دادم بهم ثابت کرده که حرف هيچ کس رو قبول نداشته باشم، مگر اينکه اون شخص مؤمن باشه. که البته مؤمنين واقعي که تا الان باهاشون برخورد داشتم، به خدا زخم معده ميگيرن و جوش همه مردم رو ميخورن، اما جيکشون در نميياد و از هيچي ناله نميکنند!
به نظرم حرف anar, عزيز که گفت:
کم کم تنهایی سایشو بیشتر روی من میندازه اونقدر که دیگه دارم دیونه میشم
خيلي خيلي معذرت ميخوام، دارم مثال ميزنم، اما اونقدر برام خندهداره که دلم ميخواد سرم رو بزنم به ديوار
ما ديني رو اختيار کرديم که حداقل سه بار در روز مردم رو فراخوانده که دور هم جمع بشن و همديگه رو ببينن و دست همديگه رو به محکمي بفشارند و به هم به ديده محبت نگاه کنند!
به خدا قسم دوستاني رو از طريق نماز جماعت پيدا کردم که حاضر نيستم يک تار موي اونها رو به همه عالم بدم! اونوقت من با اين شرايط تنها ميشم؟
مردمي که «قرص اعصاب» ميخورند، اگر بدونن چه قرصهاي اعصابي در نماز جماعت و به خصوص نماز جمعه ما مسلمانها پخش ميشه، از خوردن حتي يک قرص اعصاب توي سر خودشون ميزنن!
آرامشي که شما از ديدن تمام دوستانتون از سراسر شهر، در روز جمعه به دست ميياريد، با چند تا قرص اعصاب قابل تعويضه؟
اين قضيه رو احتمالاً شونصد بار شنيديد که من عيناً از اينجا کپي کردم:
http://www.ghadeer.org/site/qasas/lib/mardan/mardan01.htm
((حاج آقا هاشمى نژاد)) ميگفت: يك پيرمرد مسنّى ماه مبارك رمضان ((مسجد لاله زار)) مى آمد خيلى آدم جالبي بود هميشه قبل از اذان توى مسجد بود.
به او گفتم حاج آقا من هر روز كه مسجد مى آيم مى بينم شما زودتر از ما آمده ايد جا بگيريد.
گفت : نه آقا من هر چه دارم از نماز اول وقت دارم . بعد گفت : من در نوجوانى به مشهد رفتم . مرحوم «حاج شيخ حسن على» باغچه اى در نخودك داشت به آنجا رفتم و ايشان را پيدا كردم و به ايشان گفتم : من سه حاجت مهم دارم دلم مى خواهد هر سه تا را خدا توى جوانى به من بدهد. يك چيزى يادم بدهيد.
فرمودند: چى مى خواهى ؟ گفتم : يكى دلم مى خواهد در جوانى به حج مشرف شوم . چون حج در جوانى يك لذت ديگرى دارد.
فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان .
گفتم : دومين حاجتم اين است كه دلم مى خواهد يك همسر خوب خدا به من عنايت كند.
فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان .
سوم اينكه خدا يك كسب آبرومندى به من عنايت فرمايد.
فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان .
ديگه آخرش مهم نيست که مثلاً اون آقا به حاجتش رسيد، چون تابلوه که هر کس اينطور باشه، به هر چي بخواد ميرسه. (ضمن اينکه الحمد لله، من توي دوزاده سيزده سالگي، اين قضيه رو از قول پيامبر شنيدم که تأثيرش خيلي بيشتر بود، اما حرف خوب، پيامبر و غيرپيامبر نداره)
خلاصه، حرف دل من در اين زمينه بيشتر از همه عالم هست!
من مطمئنم که يه روزي (بخوانيد روز قيامت) جلو کساني رو که پولشون رو دادن و سيگار خريدن و از بيپولي ناليدند، ميگيرم. چون گذشته از هر آنچه بابت سيگار کشيدنشون ميکشم، از حرفشون بيشتر آزرده ميشم!
من مطمئنم جلو کساني رو که مثل برادر من بدون گواهينامه رانندگي کردن و چند بار جريمه 40 هزارتوماني دادن و از بيپولي ناليدند ميگيرم و بابت اين حرفشون که واقعاً دل من رو ميشکنه، گلايه ميکنم!
من مطمئنم جلو کساني رو که اين جمله رو تکرار کردند که «همه مردم از زندگي مينالند» و من رو جزئي از «همه» در نظر نگرفتند که عاشق زندگيم هستند، خواهم گرفت!
من مطمئنم که جلو کساني رو که مدام تکرار کردند که «همه دزد شدهاند» و من رو هم جزئي از «همه» حساب کردند، خواهم گرفت!
چه بسيار «همه» گفتنها که توي زندگي ما پر شده و اصلاً فکر نميکنيم اين کلمه، هر چند معني «اکثريت» رو بده، چه زيانهايي به وضع جامعه ميزنه!
نه، sistemprof, جان، من نه چشم بصيرت دارم، نه چشمهام رو بستم و نه اينکه فکر ميکنم مشکلات ناموجودند! فقط معتقدم بايد اين آيه رو برعکس ترجمه کرد:
فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ﴿ 7 ﴾ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ ﴿ 8 ﴾
پس هر کس ذرهاى نیکى کند[ نتیجه ] آن را خواهد دید و هر کس ذرهاى بدى کند[ نتیجه ] آن را خواهد دید.
من اين آيه را در مواقعي که کار از کار گذشته، اينطور ميخونم:
پس هر کس ذرهاي نيکي ببيند، پيش از آن، هموزن آن و چه بسا کمتر، نيکي کرده است و هر کس ذرهاي بدي ببيند، پيش از آن، هموزن آن، بدي کرده است!
من برم، برم يه کم گريه کنم دلم باز بشه. ضمن اينکه ديگه هرگز توي اين نوع بحثها شرکت نخواهم کرد! چون واقعاً برام مضره.
زندگيتون سرشار از تفکر
حميد