Gytyonline
مديريت كل انجمنها
پست: 899
عضو شده در: 14 شهریور 1384
محل سکونت: tehran
امتياز: 8184
|
عنوان: استخدام آقاي جک |
|
|
استخدام آقاي جک
چرا آقاي جک استخدام شد؟!!!!
آقاى جک، رفته بود استخدام بشود. صورتش را شش تيغه کرده بود و کراوات تازه اش را به گردنش بسته بود و لباس پلو خورى اش را پوشيده بود و حاضر شده بود تا به پرسش هاى مدير شرکت جواب بدهد . آقاى مدير شرکت، بجاى اينکه مثل نکير و منکر از آقاى جک سين جيم بکند، يک ورقه کاغذ گذاشت جلوش و از او خواست تنها به يک سئوال پاسخ بدهد . سئوال اين بود :شما در يک شب بسيار سرد و طوفانى، در جاده اى خلوت رانندگى ميکنيد، ناگهان متوجه ميشويد که سه نفر در ايستگاه اتوبوس، به انتظار رسيدن اتوبوس، اين پا و آن پا ميکنند و در آن باد و باران و طوفان چشم براه معجزه اى هستند .يکى از آنها پير زن بيمارى است که اگر هر چه زود تر کمکى به او نشود ممکن است همانجا در ايستگاه اتوبوس غزل خداحافظى را بخواند . دومين نفر، صميمى ترين و قديمى ترين دوست شماست که حتى يک بار شما را از مرگ نجات داده است . و نفر سوم، دختر خانم بسيار زيبايى است که زن رويايى شماست و شما همواره آرزو داشته ايد او را در کنار خود داشته باشيد . اگر اتومبيل شما فقط يک جاى خالى داشته باشد، شما از ميان اين سه نفر کداميک را سوار ماشين تان مى کنيد؟؟ پيرزن بيمار؟؟ دوست قديمى؟؟ يا آن دختر زيبا را؟؟ جوابى که آقاى جک به مدير شرکت داد، سبب شد تا از ميان دويست نفر متقاضى، برنده شود و به استخدام شرکت در آيد.
راستى، ميدانيد آقاى جک چه جوابى داد؟؟
اگر شما جاى او بوديد چه کار ميکرديد ؟؟
|
|