هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو
بگشا راز با همو که سلام علیکم
تو چرا آب و روغنی که سلامی نمیکنی
چه شود گر کفی زنی که سلام علیکم
هله دیوانه لولیا به عروسی ما بیا
لب چون قند برگشا که سلام علیکم
شفقت را قرین کنی کرم و آفرین کنی
سر و ریش این چنین کنی که سلام علیکم
چو گشاید در سرا تو مگو هیچ ماجرا
رو ترش کن ز در درآ که سلام علیکم
چو درآید ترش ترش تو بدو پیش او خمش
غضبش را بدین بکش که سلام علیکم
چو خیالیت بست ره بمکن سوی او نگه
تو روان شو به پیشگه که سلام علیکم
چو در این کوی نیست کس نه ز دزدان و نی عسس
تو همین گو همین و بس که سلام علیکم
بجه از دام و دانهها و از این مات خانهها
بشنو ز آسمانها که سلام علیکم
شفقت چون فزون کند به خودت رهنمون کند
ز دلت سر برون کند که سلام علیکم
چو ز صورت برون روی به مقامات معنوی
تو ز شش سوی بشنوی که سلام علیکم
ديوان شمس