كنترل پنل             جستجو               پرسشهای متداول            .:: آخرین پست‌های انجمن ::.            لیست اعضا            مدیران سایت             درجات        ورود
فهرست انجمن‌ها -> فروم‌بلاگ‌هاي اعضا -> فروم‌بلاگ Hamid
پاسخ دادن به این موضوع رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4  بعدی
:: اين نيز بگذرد!
پست تاریخ: پنج‌شنبه 13 مهر 1385 - 17:13    
Hamid
مدیريت كل سایت
مدیريت كل سایت


پست: 5494
عضو شده در: 31 اردیبهشت 1384
محل سکونت: -::ساوه::-
iran.gif


امتياز: 47774

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

Shocked
قضيه جدي شد بچه‌ها! Surprised تصادف؟!

اتفاقي كه نيفتاده؟ اگه موضوع جدّيه، بگيد جدي‌تر دعا كنيم Mr. Green Crying or Very sad

از شوخي گذشته، موضوع از چه قراره؟


|||||||||||||||||||||
niyosha488, و libero, عزيز،
اگه خدا عمري و وقتي داد، دارم فكرهايي براي جا انداختن فرهنگ «كتابخواني» مي‌كنم Wink (إن شاء الله)

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: پنج‌شنبه 13 مهر 1385 - 21:50    
bahar
سَرور ماست!
سَرور ماست!


پست: 873
عضو شده در: 16 مرداد 1385

blank.gif


امتياز: 8091

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

آقا حمید چیزی نیست به خیر گذشت امید وارم بتونم از نوشته های خوب و مفید شما و دوستان به نحو احسنت استفاده کنم
من یه تصادف جزئی داشتم با ماشین (که تاکسی که از پشت زد ماشین اون بد جوری داغون شد ) مقصر هم نبودم ولی نفهمیدم این نیز بگذرد و کجا باید جا میدادم Question (حالا خدا رحم کرد صدقه دادم والا رفته بودم رو بلوار ) همه میگن اینطوری نکن خدا رحم کرد ممکن بود از این بدتر اتفاق میفتاد ولی من آروم میشم و چند لحظه بد باز .......
ولی نگاه کنین درست بعضی وقتا آدم وقتی به چیزی زیاد فکر میکنه شاید این عاملی بشه برای روی دادن اون ماجرا
انگار اصلا بعضی وقتا باید حتما یه اتفاق بیفته چه بخوای چه نخوای
حالا پیش میاد آدم قبلش یه خوابم ببینه
ولی حالا همه میگن این مشکلی نیست برای همه پیش میاد . اصلا این مشکل من نه یه قضیه هر چی که واقعا به اون آدم بگه مشکل چه جوری باید باهاش کنار بیاد یا همون این نیز بگذرد . منم خیلی جا ها شده برای دوستان نزدیکان یه مسئله ای پیش اومده بهشون گفتم: بابا این چیزی نیست میگذره حل میشه.
ولی سخته . آخ من که بعضی وقتا کلا هر کاری میکنم این فکرمو آزاد کنم تا بهتر نسبت به قضیه فکر کنم قفل میشه بد جور
ببخشید زیادی حرف زدم

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: جمعه 14 مهر 1385 - 07:52    
Hamid
مدیريت كل سایت
مدیريت كل سایت


پست: 5494
عضو شده در: 31 اردیبهشت 1384
محل سکونت: -::ساوه::-
iran.gif


امتياز: 47774

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

bahar, جان،
فرض كنيد، همين الان بيان و به شما بگن: سريع راه بيفتيد كه مي‌خواهيم بريم مكه! اصلا نه، مي‌خواهيم بريم بهشت!
همه قبول داريم كه اين جاها از بهترين و با صفاترين جاهاست!
اما همه بايد اين رو هم قبول كنيم كه:
رفتن به مكه (يا بهشت) مستلزم اينه كه يه زحمت‌هايي رو هم متحمل بشيم!
بايد زحمت بكشيد و لباس بپوشيد، زحمت بكشيد و لباس احرام تهيه كنيد، زحمت بكشيد و به فرودگاه خودتون رو برسونيد و خيلي زحمت‌هاي ديگه!
با اينكه دقيق نفهميدم كه بالاخره شما راننده بوديد يا نه، اما به هر حال، اگر راننده هستيد، بايد قبول كنيد كه در كنار اين موضوع جالب، موضوعات ناجالبي هم هستند كه بايد متحمل بشيد!
اگه راننده شديد، بايد تحمل پشت چراغ قرمز موندن، بنزين زدن، جنگ اعصاب بعد از يك تصادف كوچيك و خيلي چيزاي ديگه رو هم داشته باشيد Embarassed Razz

اين از اين!
يه چيز ديگه:
نمي‌دونم سريال "صاحبدلان" رو مي‌بينيد يا نه؟
اين مبحث رو در يك تاپيك جديد مطرح مي‌كنم، حتما بخونيد Wink

و اما آخرين نكته:
ديشب سر كار داشتم به همين موضوع فكر مي‌كردم!
به اين فكر مي‌كردم كه اين "كورتكس مشبك"ي كه ما ازش صحبت كرديم، يه نقصي بايد داشته باشه!
چون ما داشتيم به يه چيز مثبت مثلا "رفع اضطراب" فكر مي‌كرديم، اما يه دفعه اين اضطرابه اومد سراغمون!
اين كه نشد!
شايد من فردا بخوام به مرگ فكر كنم! Crying or Very sad
بعد يه چيزي به ذهنم رسيد!
گفتم شايد از اين راه بشه اين مشكل رو رفع كرد!
فرض كنيد زبونم لال، قراره يكي از نزديكان شما فوت كنه، حالا براي اينكه شما آماده اين موضوع سنگين بشيد، شايد شب قبل از اين موضوع، ناخود آگاه فكرتون بره به اين سمت كه:
اگه خداي نكرده چنين اتفاقي افتاد، من چه رفتاري داشته باشم Shocked
فهميديد مي‌خوام چي بگم؟
يعني شايد اين موضوع "اين نيز بگذرد..." دقيقا كمي قبل از تصادف (يا در زندگي هر كس، مطابق با اون شرايط) شما مطرح شده كه شما رو "آماده" كنه!
پس به اين موضوع، از ديد ديگه‌اي نگاه كنيد و سعي كنيد از اين ترفند (اين نيز بگذرد) براي رفع مشكلات استفاده كنيد...

البته مطمئنم كه موضوع تصادف، اونقدرها جدي نيست و إن شاء الله به رفع خواهد شد و نيازي به اين صغري-كبري‌هاي فلسفي هم نيست Mr. Green
فقط براي من جالب بود كه اين موضوع "كورتكس" و "اين نيز بگذرد" و "موقعيت تصادف" همزمان اتفاق افتاد، خودم فكر مي‌كنم تونستم به خوبي توي ذهنم اين‌ها رو به هم ربط بدم و نتيجه‌گيري خوبي داشته باشم Razz

دعاگوي شما هستيم،
موفق باشيد...
حميد Surprised

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: جمعه 14 مهر 1385 - 10:23    
niyosha488
کاربر فعال
کاربر فعال


پست: 1537
عضو شده در: 11 مرداد 1385

blank.gif


امتياز: 14831

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

سلام به همگي
راستشو بخواهيد در مورد اين کورتکس فعال که آقا حميد گفت يه اتفاقي برا من افتاد نميدونم دربارش چي بگم خوب يا بد ولي براتون تعريف مي کنم

من چند وقت پيش حدود چند روز بود که مدام به مرگ فکر ميکردم و اصلا تو حال خودم نبودم يه جورايي بودم که زياد نمي تونم وصف کنم که چه حالي داشتم ولي همش تو فکر مرگ بودم اينم بگم که تا قبل از اين جريان فکر مي کردم که از مرگ نمي ترسم ولي بعد از اين ماجرا ....

يه شب خيلي بد خواب شده بودم هر کاري مي کردم خوابم نمي برد مثل ديوونه ها شده بودم خيلي کلافه بودم يه دفعه نمي دونم چقدر گذشت ديدم مي خوام از روي تخت بلند بشم ولي سخته نمي شه خلاصه به هر زحمتي بود از روي تخت بلند شدم و ايستادم يه کم اطرافم رو نگاه کردم يه دفعه نگاهم به پشت سرم افتاد ديدم رو تخت خوابيدم اولش حاليم نشد ولي فوري فهميدم که روحمه که از بدنم جدا شده ولي خواب نبود چون هيچ چيزش به خواب نمي خورد اولش خيلي خوشحال شدم چون خيلي دلم مي خواست بدونم وقتي روح از بدن جدا ميشه چه حالتي ميشه برا همين شروع کردم به گشتن تو خونه و به همه جا سر زدم اينم بگم خيلي حالت جالبي بود .
خلاصه بعد از يه مدتي خواستم بر گردم تو بدنم اما وقتي اومدم بالا سر جسمم ديدم نمي تونم بر گردم تو جسمم هر چي تلاش کردم ديدم نمي شه راستشو بخواهيد يه کم ترسيدم فکر کردم مردم البته دليل داشت که مي گم خلاصه هر چي داد و فرياد مي زدم هيچ کس صدامو نمي شنيد اينقدر فرياد زدم ولي هيچ کس بيدار نمي شد بعدش گريم گرفت و تو اون حالت گريه کردم و از ته دل خواستم که يه فرصت چند روزه ديگه بهم بده تا يه کار نا تموم دارم و اونو انجام بدم بعدش جونمو بگيره تا اين جمله رو گفتم يک دفعه از خواب پريدم تا 5 دقيقه همينطور تند تند نفس نفس مي زدم کلا ريخته بودم به هم ولي روي هم رفته تجربه جالبي بود يه بار مرگو حس کردم و به خيلي نتيجه ها رسيدم حالا هم اون کار نيمه تمومو انجام دادم و خيالم راحت شده و اينم بگم که از اون به بعد نمي ذارم کارم برا بعد بمونه و همون وقع انجام مي دم چون معلوم نيست که آدم تا کي زنده بمونه حالا هم مي گم اگه من مردم حلالم کنيد اگه بدي از ما ديديد ديگه به بزرگواري خودتون ببخشيد ولي اينو مي دونم اين جريانو اصلا نمي شه گفت اين نيز بگذرد چون شوخي بردار نيست که ازش بگذرم برا همين از اون به بعد حواسمو بيشتر جمع کردم .

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: جمعه 14 مهر 1385 - 14:46    
bahar
سَرور ماست!
سَرور ماست!


پست: 873
عضو شده در: 16 مرداد 1385

blank.gif


امتياز: 8091

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

بازم ممنون آقا حمید
ولی خوب شما میتونین سریع به حالت اعتدال و آرامش دست پیدا کنین
.......
عجب سرگذشتی داشتین جناب niyosha Exclamation Surprised

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: شنبه 15 مهر 1385 - 09:26    
libero
عضو گروه مديريت آفتابگردان
عضو گروه مديريت آفتابگردان


پست: 1175
عضو شده در: 16 آبان 1384
محل سکونت: تهران
iran.gif


امتياز: 11304

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی ارسال email

جناب niyosha488, یعنی نمردین؟؟؟؟؟؟

عجب . تجربه ی شیرینی .. Mr. Green

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: شنبه 15 مهر 1385 - 09:48    
niyosha488
کاربر فعال
کاربر فعال


پست: 1537
عضو شده در: 11 مرداد 1385

blank.gif


امتياز: 14831

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

خدا نکنه قسمت کسي بشه خيلي ترسناک بود ولي روي هم رفته جالب بود Mr. Green

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: شنبه 15 مهر 1385 - 11:20    
sistemprof
عضو گروه مديريت آفتابگردان
عضو گروه مديريت آفتابگردان


پست: 955
عضو شده در: 3 بهمن 1384
محل سکونت: Tehran
blank.gif


امتياز: 8562

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

سلام
niyosha488 عزيز
اين حالتي كه شما تجربه كردي براي خيلي از افراد اتفاق افتاده . حتي يك كتابي هم به نام آموزش خروج روح از بدن (يا يك همچين عنواني) چاپ شده كه من قبلا داشتمش .

توي اين كتاب هم سرگذشت افرادي هست كه اين حالت براشون اتفاق افتاده و نويسنده هم نكاتي را براي اين كه از اين حالت بتوانيد به درستي استفاده بكنيد را توضيح داده .

من هم چندين بار اينجوري شده شده ام ولي نتوانستم روحم را حركت بدهم فقط تجربه خروج از بدن را داشتم ! يك درد خاصي داره و يك فشاري به آدم وارد ميكنه كه انگار آدم ميخواهد منفجر بشه ! ولي وقتي جدا ميشه خيلي احساس باحالي آدم پيدا ميكنه .

يك مجله هم به يك مدت به نام روح و روان توسط رهبر زاده متخصص علوم روحي منتشر مي شد كه به نوعي شرح اين حالات رو مي داد . ميگفت دقيقا" چرا اين اتفاقات مي افته كه بستنش ! دفترش هم يك موقعي توي هفت تير بود نمي دونم هنوز هم مشاوره ميده يا نه .

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: شنبه 15 مهر 1385 - 11:27    
niyosha488
کاربر فعال
کاربر فعال


پست: 1537
عضو شده در: 11 مرداد 1385

blank.gif


امتياز: 14831

عنوان: خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

sistemprof, جان ممنون از توجهت اون کتاب و چند تا کتاب ديگه رو هم من خودم قبلا خوندم و مارهايي هم در اين زمينه کرده بودم ولي اون موقع نمي تونستم اين کارو انجام بدم ولي اين بار با کليه دفعات فرق داشت يه حس عجيبي بود که قابل وصف نيست خيلي جالب بود . بازم ممنون اگه آدرشي از اون دکتر پيدا کردي ممنون ميشم برام بفرستي Mr. Green

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:

پست تاریخ: پنج‌شنبه 30 دی 1389 - 11:56    
glasy_heart
داره كولاك مي‌كنه!
داره كولاك مي‌كنه!


پست: 191
عضو شده در: 12 آذر 1389
محل سکونت: زیــــر چــــــــتر خــــــــــدا
blank.gif


امتياز: 1928

عنوان: پاسخ به «:: اين نيز بگذرد!» خواندن مشخصات فردی ارسال پیام شخصی

سلام
"اين نيز بگذرد "جمله ي كوتاه اما پر معني
من سال سوم دبيرستان كه بودم واحد طراحي رو پاس كردم كه شامل مواردي مثل كار هاي اسكراچ خوشنويسي جعبه سازي و نقاشي و خطاطي روي چوب بود
از اونجايي كه بي نهايت به كارهاي هنري علاقه مندم روي چوب نوشته هاي زيادي درج ميكردم كه بنا به گفته دبيرم اين جمله رو هم درج كردم و گذاشتم روي ميز كامپيوتر تو اتاقم
هروقت مشكلي برام پيش مياد خيلي راحت از كنارش رد ميشم و از بالا بهش نگاه ميكنم و بر عكس در موقع شادي خدارو شكر ميكنم و ميدونم كه در حين شادي من غم در حال استراحته و هر لحظه ممكنه بيدار شه
چون جمله كوتاهيه بيشتر تو ذهن ميمونه منم فراموشش نكردم چون واقعا به آدم درس ميده

ممنونم از انتخاب موضوع

[ وضعيت كاربر: ]

تشکر کردن از پست  پاسخگویی به این موضوع بهمراه نقل قول 
تشکرها از این پست:


نمایش پستها:                 مشاهده موضوع قبلی :: مشاهده موضوع بعدی  
پاسخ دادن به این موضوع
 
رفتن به صفحه قبلی  1, 2, 3, 4  بعدی
صفحه 3 از 4

تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours می‌باشند
 Related Topics 


 information 

 

پرش به:  
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید
شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید
شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید
شما نمی توانید در این بخش رای دهید


Copyright 2004-2024. All rights reserved.
© by Aftabgardan Cultural Center : Aftab.cc