یک شعر از یک دوست

maxpal97

با اجازه بزگترها اینجا از امروز من سعی می کنم هر پست یک شعر توپ از آغاسی بزارم براتون | فقط اهل دل بیان تو | شاید هم بعدا بجای یک شعر شد والپیپر | قرار هم نیست تا ته شعر رو بزارم اگه کسی خواست تا انتهای شعر رو میگذارم | با این شروع می کنم

شد زمان زمان شاعرانه زیستن
با خدا یکی شدن یگانه زیستن
در حیات خلوت طلب غزل شدن
در حضور کوچه ها ترانه زیستن
من به حفظ آبرو ز آبرو گذشته ام
از تمام جاده های روبرو گذشته ام
گردبادم و به گرد پای خود نمی رسم
هر چه می دوم به انتهای خود نمی رسم

..

.
.
شب و سکوت و خلوتی ندارم
که سر به شانه خدا گذارم
کنون که شب هزار پرده تار است
نماز من دو رکعت انتظار است

یا مهدی موعود Wink

niyosha488

آفرين عجب کار جالبي ما خدمت مرحوم آغاسي ارادت خاص داريم دستت درد نکنه

Hamid

ممنون maxpal97, جان،
اگه صدا يا كليپي هم گيرت اومد، لينك بده، ممنون Wink

maxpal97

من خودم اگه خدا بخواد دارم یه چی تو مایه های بانک براش درست می کنم - تقریبا همه کلیپ ها و صدا ها و تصویری هاش رو دارم . فقط حجم بالاست . ..

اینم ادامه همون هست که من خیلی باین یکی حال می کنم .....

روز و شب گویم به آوای جلی
اکفیانی یا محمد یا علی
کیستی ای حامی ختم رسل
اول و آخر تویی ای نفس کل
موج هستی ، کشتی و دریا تویی
حق تویی پیدا و نا پیدا تویی
ای تو پیدا در ظهور کائنات
وی تو پنهان در حجاب ممکنات
بی خود از خود در بیابان طلب
می زنم بر خاک زانوی ادب
همچو دست خود زخود خالی شدم
بی خود از خود گشتم و غالی شدم
آفتاب ای آفتاب ای آفتاب
از نگاه بندگانت رخ متاب
بندگان را جز تو مولایی مباد
برتراز تو هیچ والایی مباد

ادامه دارد چه جورم ... Wink

maxpal97

یا علی جان مقتدای من تویی
فاش می گویم خدای من تویی
در تو تصویر خدا را دیده ام
در صدا صاحب صدا را دیده ام
دوش زهرا می کشد آه مرا
ناله های گاه و بیگاه مرا
ناله هایم را به چاه انداختم
بالهایم را به راه انداختم
یا علی جان تا زعشقت دم زدم
پرسه در شش گوشه عالم زدم
از حظیظ خاک تا اوج فلک
فاش دیدم سر الله و معک
از فروغت دیده ادراک چاک
وز فراغت عدل مدفون زیر خاک

niyosha488

ايول داري

moha1592002

اينم بنويس
شايد اين جمعه بيايد شايد....

maxpal97

باشه . تو لیست بعدی قرار داره
.... ادامه

ساقی امشب باده از بالا بریز
باده از خمخانه مولی بریز
باده ای بی رنگ و آتشگون بده
زان که دوشم داده ای افزون بده
ای انیس خلوت شبهای من
می چکد نام تو از لبهای من
محو کن در باده ات جام مرا
کربلایی کن سرانجام مرا
یا علی درویش و صوفی نیستم
فاش می گویم که کوفی نیستم
لیک می دانم که جز دندان تو
هیچ دندان لب نزد بر نان جو
یا علی لعل عقیقی جز تو نیست
هیچ درویشی حقیقی جز تونیست
لنگ لنگان طریقت راببین
مردم دور از حقیقت را ببین
مست مینای ولایت نیستند
سرخوش از شهد هدایت نیستند
خیل درویشان دکان آراستند
کام خود را تحت نامت خواستند
خلق را در اشتباه انداختند
یوسف ما را به چاه انداختند
کیستند اینان رفیق نیمه راه
وقت جانبازی به کنج خانقاه
فصل جنگ آمد تماشاگر شدند
صلح آمد لاله پرپر شدند
دل به کشکول و تبرزین بسته اند
بهر قتلت تیر زرین بسته اند

ادامه دارد ...

bahar

maxpal97

موجها از بس تلاطم کرده اند
راه اقیانوس را گم کرده اند
موجها را می شناسی مو به مو
شرحی از زلف پریشانت بگو
بازکن دیباچه توحید را
تا بجوید ذره ای خورشید را
یا علی بار دگر اعجاز کن
مشتهای کوفیان را باز کن
باز کن چشمان ناز آلوده را
بنگر این چشم نیاز آلوده را...