عنوان: چرا مکتب شیعه را با نام شیعه جعفری می شناسند؟
و من شر حاسد اذا حسد
سلام دوست عزیز
شهادت امام صادق (علیه السلام) را تسلیت عرض مینمایم و امیدوارم از رهروان راستینشان باشیم.
هر قوم یا ملتی به یک صفت خاص مشهورند، مثلاً هنرِ ایرانیان در دنیا و کنیهای بودن عرب ها. شاید تا به حال این سوال در ذهنتان بوجود آمده باشد که چرا در طول تاریخ شاهد این همه عداوت و دشمنی با پیامبر گرامی اسلام و خاندانش هستیم با وجودی که قوم و قبیله پرستی و وفاداری یکی دیگر از صفات بارز عرب هاست. شاید اکثراً این پاسخ به ذهنتان برسد که "اسلام باعث این میشد که آنها نتوانند به خودکامی هایشان جامعه عمل بپوشانند". این پاسخ هم صحیح است ولی ریشه این همه دشمنی از جایی دیگر نشأت گرفته است و آغاز این بهمن به اجداد پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر میگردد.
... عبد مناف _ هاشم _ عبدالمطلب _ عبدالله _ محمد (صلی الله علیه و آله)
"عبد مناف" یک برادر به نام "عبدالدّار" داشت که تمام مناصب کعبه در اختیار او بود. ولی عبد مناف هرگز به رقابت با او برنخاست؛ بعد از مرگ این دو برادر مناصب میان فرزندان این دو تقسیم شد، یعنی تولیت کعبه و کلیدداری و ریاست "دارالندوه"، به فرزندان "عبدالدّار" رسید و سقایت (تهیه آب برای زایران خانه خدا در ایام حج) و مهمان داری زایران از آن فرزندان "عبد مناف" گشت و این تقسیم تا ظهور اسلام باقی بود.
عبد مناف دو پسر دوقلو به نامهای "عمرو" و "عبدشمس" داشت. "عمرو" دارای فضایل اخلاقی و لقبش "عَلاء" بود و هنگامی که در مکه قحطی شد، چون نانها را میشکست و در بین مردم تقسیم میکرد به او لقب "هاشم" (از هَشَمَ به معنای شکننده نان) دادند. حسادت باعث شد که میان این دو برادر اختلاف و نزاع و کشمکش حاکم شود و این اختلاف در میان اعقاب و فرزندان آنان نیز باقی ماند. طایفه بنی هاشم از اولاد هاشم و بنی امیه از فرزندان عبدشمس میباشند (عبدشمس پسری داشت به نام امیّه و به شام رفت) . این اختلاف به ظاهر ساده مبدأ 130سال کینه و دشمنی شد.
هنگامی که پیامبر گرامی اسلام به پیامبری مبعوث شد، ابوجهل گفت:
ما با بنی هاشم بر سر تصاحب شرف رقابت میکردیم؛ آنها به مردم طعام دادند، ما نیز دادیم؛ آنها به مردم مرکب سواری دادند، ما نیز دادیم؛ آنها پول دادند، ما نیز دادیم؛ تا آنکه با هم زانو به زانو شدیم و مانند دو اسب مسابقه گشتیم. آنگاه گفتند: از ما پیامبری برخاسته که از آسمان بر او وحی میرسد، اینک ما چگونه به ایشان برسیم؟ به خدا سوگند ما هرگز نه به او ایمان میآوریم و نه او را تصدیق میکنیم.
حتی در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) خداوند چندین بار از طریق وحی آیات قرآن، مانند: سوره تکاثر و سبأ، این رفتار زشت آنان را گوشزد میکرد ولی زیربار نمیرفتند.
• تکاثر/آیه1_2: شما را کثرت جویی سرگرم ساخته است تا آن جا که به گورستان و ملاقات قبور رفتید.
• سبأ/آیه 36_37: وگفتند ما اموال و فرزندان بیشتر داریم و مجازات نخواهیم شد، بگو پروردگار من روزی را برای هر کس که بخواهد فراخ یا تنگ میکند، ولی بیشتر مردم نمیدانند. اموال و فرزندانتان شما را نزد ما مقرب نمیسازد جز کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند.
این کینه و عداوتها همچنان ادامه داشت و با موقعیتی که حضرت علی (علیه السلام) در نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) داشت و داماد و جانشین حضرت شد، به اوج خود رسید. لذا در همان زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم برخی حسد خود را بروز میدانند و حضرت علی (علیه السلام) را مورد اذیت و آزار قرار میدانند. از سعدبن ابی وقاص نقل شده است که:
من و دو نفر دیگر در مسجد نشسته بودیم و از علی بدگویی میکردیم که پیامبر با حالت عصبانی به سوی ما آمد و فرمود: "با من چه کار دارید، هر کس علی را اذیت کند، مرا اذیت کرده است. "
امام باقر (علیه السلام) نیز میفرماید:
"هرگاه پیامبر اکرم از فضایل حضرت علی (علیه السلام) میگفت یا آیهای را که درباره ایشان نازل شده بود، تلاوت میکرد، عدهای از مجلس بر میخاستند و میرفتند. "
از طرفی دشمنی قریش با حضرت علی (علیه السلام) نیز به این آتش دامن میزد. زیرا قریش از حضرت علی (علیه السلام) ضربه دیده بودند؛ چرا که آن حضرت در جنگهای زمان پیامبر، پدران، برادران و خویشان کافر آنان را کشته بود؛ چنان که یعقوبی (تاریخ نویس/ کتاب تاریخ یعقوبی) در حوادث روزهای نخستین خلافت حضرت علی (علیه السلام) مینویسد:
"همه مردم با ایشان بیعت کردند جز سه نفر از قریش؛ مروان بن حکم، سعید بن عاص و ولید بن عقبه. ولید از جانب آنان گفت: تو به همه ما ضربه زده ای، پدر مرا بعد از بدر گردن زدی، پدر سعید را در جنگ کشتی و در برگرداندن پدر مروان به مدینه از عثمان ایراد گرفتی. "
خود حضرت علی (علیه السلام) بعد از ضربت خوردن درقالب شعری فرمود:
"قریش آرزو داشتند که خودشان مرا بکشند، ولی موفق به این کار نشدند. "
لذا نقش قریش را در رخداد سقیفه نباید نادیده گرفت؛ زیرا قریش تنها مردمی بودند که میتوانستند حق عترت پیامبر را تصاحب کنند. همچنین حضرت علی (علیه السلام) در موارد متعددی به ظلم و ستم قریش تأکید دارد.
آغاز تشیع
بعضی از نویسندگان پیدایش تشیع را در روز سقیفه و برخی دیگر در اواخر خلافت عثمان و دسته سوم معتقدند شیعه بعد از قتل عثمان و دسته چهارم میگویند بعد از شهادت حضرت علی (علیه السلام) و دسته آخر نیز پیدایش تشیع را بعد از واقعه کربلا میدانند. درست است که همه این موارد وجود داشته است و طی هر مرحله تشیع پر رنگتر شده است. اما حقیقیت این است که اولین بار پیامبر گرامی اسلام این نام را به پیروان و محبّان حضرت علی (علیه السلام) اطلاق کرد. مثلاً احادیثی که سیوطی_از مفسران اهل سنت_ در تفسیر آیه "اولئک هم خیر البریّة" از پیامبر آورده است؛ از جمله این حدیث است که:
"آنان[اولئک هم خیر البریّة] علی و شیعیان او هستند، آنان از رستگاران روز قیامت اند. "
یا اینکه باز پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
"هفتاد هزار نفر از امتم بدون حساب وارد بهشت میشوند. علی" (علیه السلام) پرسید: آنان کیانند؟ فرمود: آنان شیعیان تو هستند و تو امام آنهایی. "
اوج تشیع و مکتب شیعه در زمان امام صادق (علیه السلام)
بعد از سقیفه که در رهبری مسلمانان انشعاب بوجود آمد و مسلمانان به دو دسته تقسیم شدند، اهل سنت در مشکلات علمی، فقهی، اعتقادی و ... به خلفای وقت و شیعیان به حضرت علی (علیه السلام) مراجعه میکردند. اختلاف شیعیان با اهل سنت که به تدریج در طول قرون بوجود آمد، به علت همین است که مراجع دینی این دو دسته جدا بود.
با روی کار آمدن بنی امیّه، یکی از دشوارترین زمانها برای شیعیان شروع شد و این مشکلات تا سال 132ه. ق که زمام امامت امام صادق (علیه السلام) و مصادف با انحطاط امویان و روی کار آمدن عباسیان بود، ادامه داشت. بنی عباس و آل الله (بنی علی علیه السلام) در ابتدا با هم در یک مسیر حرکت میکردند و این زمان مناسب سیاسی بود که امام صادق (علیه السلام) از آن استفاده کرد و دانشگاه بزرگ جعفری را پایه گذاری کرد و با تربیت شاگردان بزرگی چون هشام بن حکم، ابان بن تغلب، مؤمن طاق، جابر بن حیّان و ... در علوم مختلف این مهم را محقق ساختند و تصنیفات این شاگردان که به اصول اربعمائه معروف است، اساس کتابهای چهرگانه حدیثی شیعه _اصول کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و الاستبصار_ است.
شاگردان امام منحصر به شیعیان نبودند، بلکه پیروان اهل سنت و از نقاط مختلف به نزد امام میآمدند. پیشوایان اهل سنت، بلاواسطه یا باواسطه، شاگرد امام بودند.
عصر امام صادق (علیه السلام) عصر برخورد اندیشهها و پیدایش فرق و مذاهب مختلف نیز بود. در اثر برخورد مسلمین با عقاید و آرای اهل کتاب و نیز دانشمندان یونان، شبهات و اشکالات گوناگونی پدید آمده بود. در آن زمان فرقههای زیادی پدید آمده بود که هر کدام عقاید خود را ترویج میکردند و هر کس به نحوی نظر میداد و از عقیدهای طرفداری میکرد. امام صادق (علیه السلام) با تمام جریانهای فکری و عقیدتی آن روز برخورد کرد و موضع اسلام و تشیع را در برابر آنها روشن ساخت.
موفق باشید.
[ وضعيت كاربر: ]
تشکرها از این پست:
صفحه 1 از 1 تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours میباشند
Related Topics
information
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید