اتاق کوچک من!

barfi

به من چه من به دلايلي مجبور شدم اون اتاق رو بردارم . بعدشم داداش من انقدر ترسو هست كه تنها تو اتاق نمي خواه خواهرم هم ترسو هست همه كه مثل من شجاع نيستن تا تنها بخوابن Embarassed

chaser

Hamid

sooraty

حمید جان من خودم 2 سالی هست داستان نویسی میکنم و به همین اندازه کم هم که اطلاعات دارم باید بهت بگم واقعا عالی بود آفرين

بیشتر به داستان کوتاه می خورد تا خاطره نویسی چون خاطره نویسی باید زمان کوتاه و محدودی رو داشته باشه یعنی باید از تاریخی شروع و تا تاریخ معینی رو نوشته باشی . به نظر من همون داستان کوتاه آفرين

sooraty

ولی ما هرکدوم یه اتاق داریم اونم به خاطر این که همش 4 تا هستیم 8) من و داداشم و مادر و پدر گرام.
خواهر هم ندارم Sad

یعنی دارم ها ولی 2 تا هم دارم ولی ندارم

mahnazSALAS

سلام استاد
خیلی از اولین تاپیکتون خوشم اومد واقعا صاف و بی ریا گفتین حرف هاتون رو اما میدونم که خیلی سالی میشه که داره ازین تاپیک میگذره اما میخوام یه راهنماییتون کنم Wink

من هم به مشکل شما حدود سه سال پیش برخوردم و مدام غر غر های مادرم که این چه وضعیه چه اتاق شلخته ای داری را باید تحمل میکردم تازه ما اتاق دیگه ای ام نداریم که یواشکی وسایلم را به اونجا ببرم و اگر این کار را میکردم که چشمتون روز بد نبینه حاج خانوم ما قید ته تقاریش رو میزدو تکه بزرگه اش گوشش بود.. Crying or Very sad

بریم سر اصل مطلب Wink

من وقتی دیدم فایده ای نداره به فکر نور گیر راه پله افتادم Embarassed

به نظر من بهترین اتاق دنیا اتاق کوچک من است که روی هم 6 متر هم نمیشود Embarassed

اما من در ان طوری وسایل را چیده ام که همه وقتی می آیند وآن جا را می بینند بااین که ممکن است زیباترین اتاق را هم داشته باشند اما یکم فکر میکنند وبه درو دیوارش نگاه که میکنند حسرتش را میخورند که عجب جای دنجی داری مهناز..!!!
من هم در همان لحظه همین شکلی میشوم Shocked

دیگر فکرش را کنید که من با گذاشتن 3 میز بزرگ در یک جای 6 متری حتی نماز هم میخوانم وباز هم جا اضافه می آورم !!
فراموش کردم که بگم اتاق من هم بخاری دارد هم پنکه برای تابستان Wink

fereshteh71

آفرین جالب بود

mahnazSALAS

fereshteh71, جان اتاق من جالب بود؟!!!!

sima_vafa

سلام مهناز جان
خوش به حالت! با اتاق مرتب‌ت!
حرف از اتاق و میز و اینجور چیزا انداختی داغ دل من تازه شد، فقط دلم میخواد یکی به کمد و میزو دورو ور من تو سال تحصیلی یه نگاه بندازه... Crying or Very sad

همیشه رو نظم حساسم ولی چون تا یه فرصت گیرم میاد یه کتاب یا دفتر دستمه، یا باید برم کلاس و بهشون نیاز دارم. دیگه از جمع کردنشون خسته میشم و ول میکنم به امون خدا. تازه همه مانتوهامم رو چوب‌رختی آویزونن و رخت‌آویزای کمد دیواری همه خالی‌ان، چون هرروز بیرون میرم و نمی‌صرفه بذارمشون تو کمد...
دیگه ببین من تو چه وضعیم؟! گريه مثل ابر بهار

ولی عید و تابستون همه چیز سرجای خودشه؛ هربار یه کتاب برمیدارم همه‌ش رو میخونم و بعد میذارم سرجاش یا لبا‌س‌هام همه مرتب و تو کمد هستن...

mahnazSALAS

خخخخخخخ خواهری دلت خوشه ها من کی گفتم مرتبه ..! خنده به تمام معنا

ولی خودمونیم به اندازه توام نیست من چون اکثرا تابستوناهم برا خودم کلاس برمیدارم همیشه دورو برم شلوغه
ولی دیگه خداوکیلی پنجشنبه جمعه ها وسایلام مرتبه اون دوروز برا خودم خانـــــــــــومی میشم Mr. Green