ghodrat
داره كولاك ميكنه!
پست: 568
عضو شده در: 13 بهمن 1384
محل سکونت: کنار دوستان
امتياز: 5469
|
عنوان: روشهای حل مشکلات |
|
|
تكنيكى براى اختراع، ابداع و نوآورى در كشورها - روش خلاق حل مسأله
بعد از دهها سال گام برداشتن در عرصه صنعتى شدن هنوز نتوانسته ايم به جايگاه متناسب با منابع، امكانات و نيروهاى انسانى توانمند كشور دست يابيم.
درآمد سرانه كشور ما در حد ۱۹۰۰ دلار است و همچنان جزو كشورهاى توسعه نیافته به شمار مى آییم و این رقم با درآمد سرانه ۷ هزار و ۳۷۰ دلارى عربستان سعودى و با درآمد سرانه سوئیس (۴۳ هزار دلار) كه بالاترین درآمد سرانه دنیا را به خود اختصاص داده ، فاصله زیادى دارد.
اما راه خروج از این وضعیت بغرنج چیست؟ در گفت وگو با دكتر محمدحسین سلیمى استاد دانشگاه امیركبیر به این سؤال پرداخته شده است.
او معتقد است با اهمیت دادن به مقوله خلاقیت ونوآورى و استفاده از روش خلاق حل مسأله (TRIZ) مى توانیم به پیشرفت هایى اساسى در زمینه هاى سیاسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فنى نائل شویم. اعتقاد او بر این است كه با بهره گیرى از روش خلاق حل مسأله قادر خواهیم بود بسیارى از پروژه هاى تحقیقاتى كلان را با واقع بینى به حد مسائل قابل حل برسانیم و با تكیه بر كمترین هزینه ها و با استفاده از نیروهاى انسانى خود، آنها را حل كنیم و به توسعه مورد نظر و مطلوب دست یابیم. گفت وگو با این استاد دانشگاه در پى مى آید.
به نظر شما چه عواملى موجب شده عقب ماندگى صنعتى كشور همچنان ادامه یابد؟
در مسائل اجتماعى و حتى درمسائل پیچیده صنعتى نمى توانیم عوامل مؤثر را به یك یا دو عامل محدود كنیم. عوامل بسیار زیادى از جمله مسائل فرهنگى ، سرمایه ، امكانات ، منابع و سیاست هاى ما دراین مسأله دخالت دارند. اما به نظر من، عامل كلیدى قاعدتاً فرهنگ است. ما متأسفانه سالیان متمادى تحت سیطره بسیارى از كشورها و ابر قدرت ها بوده ایم و آنها از طریق استعمار سعى نموده اند تفكر یك ملت را منجمد كنند. اگر ملتى ، تفكر و اندیشه نو داشته باشد، مى تواند با استعمار مبارزه كند. به هر حال ما نباید فراموش نكنیم كه هر نوع تغییر و تحولى در جامعه بر پایه نوآورى فكرى و فرهنگى صورت مى گیرد.
وقتى ما درست اندیشه كنیم و ریشه بسیارى از بدبختى هاى خود را مطالعه كنیم مى بینیم كه استعمار فرهنگى ، عامل عقب ماندگى ما بوده است. عقب ماندگى از دید من به این معنا است كه یك ملت نتواند از منابع خودش به نحو بهینه استفاده كند و آزادى هاى لازم را نداشته باشد كه تركیبى از منابع را آنچنان بهینه سازى نماید تا بتواند بهترین سرمایه گذارى لازم را انجام دهد. چون اگر شما درست فكر نكنید، پس از آن درست عمل نمى كنید و در نتیجه دچار عقب ماندگى مى شوید.
شما گفتید نوآورى فكرى و فرهنگى موجب تغییر و تحول جامعه است راجع به این بحث بیشتر صحبت مى كنید؟
ریشه نوآورى در یك كشور در درجه اول به عوامل فرهنگى بر مى گردد. یعنى یك ملت باید معتقد باشد پیشرفت كند. این پیشرفت در گرو نوسازى فرهنگى و رفتارى و بعداً نوسازى در تولید، فرایند و بازارها و پس از آنها نوسازى در ابزارها و تكنیك ها است.در جامعه ما وقتى بحث نوآورى مطرح مى شود بیشتر نوآورى ابزارى برجسته مى گردد؛ درحالى كه ما در ابتدا باید فكرمان را نوسازى كنیم. به این معنا كه درست تصمیم بگیریم و بدانیم چگونه پیشرفت مى كنیم. چون پیشرفت هم برنامه ، استراتژى و زنجیره اى از اقدامات را نیاز دارد تا از ایده به عمل برسد و در این راه نوسازى فرهنگى ، اجتماعى بایددر اولویت قرار بگیرد.
به اعتقاد شما چه تحولى باید در فرهنگ به وجود بیاید تا ما از عقب ماندگى جدا شویم؟
به نظر من ،نوآورى فیزیكى مدیون نوآورى فرهنگى است و تا زمانى كه تغییر و تحول فكرى رخ ندهد، مشكل ما برجا خواهدبود. بایستى بپذیریم بسیارى از خرافات ، تفكرات غلط وعادات و رفتارهاى رسوبى فرهنگى ما باید از جامعه رخت بربندد.
وقتى مشخص نمى كنیم كدامیك از عادات ما مانع صنعتى شدن و به تعبیر امروزى تر توسعه كشور ما است، همان حالت قبلى ادامه پیدا مى كند.
بله، همین طور است . منظور من هم این است كه ما اول باید پایگاه فرهنگى مان را درست كنیم و درست بیندیشیم. اگر توانستیم راجع به یك موضوع، درست بیندیشیم مى توانیم درست عمل كنیم. قاعده كلى این است كه اگر ما نتوانیم راجع به مسأله اى درست تصمیم بیگریم درست هم نمى توانیم اقدام كنیم.
در مرحله بعدى به مدیریت بهبود نیاز داریم. یعنى بعد از این كه به این نتیجه رسیده ایم تا به ایجاد تحول دست بزنیم، احتیاج به مدیرانى داریم كه بتوانند تغییر و تحول را هدایت كنند.اما اگر مدیرى،فكرش منجمد باشد نمى تواند نواندیشى كند و اقدام جدید و مثبتى انجام دهد.
در ارتباط با این بحث ، اتفاقى در دوره صدارت میرزاتقى خان امیر نظام (امیركبیر) رخ داده است.این صدراعظم دستور داده بود پول كلانى را در اختیار یك صنعتگر بگذارند تا او سماورهایى مثل سماور ساخت روسیه به صورت انحصارى تولید كند. بعد از عزل امیر، چون القا شده بود كه امیر با آن صنعتگر به لحاظ مالى سر و سر پیدا كرده ، مبلغ اعطا شده از او را پس گرفته و حتى آن صنعتگر ورشكست شد و به گدایى روى آورد...
قطعاً اگر میرزاتقى خان این كار را به افراد بیشترى واگذار مى كرد، این صنعت در كشور ما زودتر توسعه پیدا مى كرد. به هر حال، حرف مهم من این است كه مدیریت ، در پیشبرد اهداف توسعه نقش بسیار اساسى برعهده دارد. یكى از مشكلات جامعه ما این است كه ما مدیران نوآور زیادى نداریم.
حتى تدریس مدیریت نوآورى در دانشگاههاى ما قدمت زیادى ندارد و بدون علت نیست كه مدیران ما با مقوله مدیریت نوآورى آشنا نیستند و با سعى وخطا مى خواهند كارشان را جلو ببرند.
در دهه۱۳۵۰ تحول عظیمى به نام انقلاب تجربه كرده ایم. سن متوسط مدیران ما در آن زمان ۲۳سال بوده و الآن به مرز ۴۵سال رسیده. شما كه این وضعیت پیش آمده را در نظر نمى گیرید؟
اما ما نباید خطاهاى گذشته را تكرار كنیم. مثلاً در جامعه ما بحث «تعهد یا تخصص» مطرح شد. من اصلاً مى خواهم بگویم دامن زدن به این بحث غلط است. جامعه ما همیشه دوقطبى بوده. در حالى كه ما باید بگوییم مدیر متعهد متخصص مى خواهیم و نه اینكه بگوییم یا تعهد یا تخصص. تعهد باید به كار باشد و یك مدیر متعهد باید مجموعه تحت مدیریتش را به پیشرفت برساند.
در آن زمان ما فكر مى كردیم كه اگر مدیر یك كارخانه درجه یك، مسیحى باشد، جامعه ما به انحراف كشیده مى شود. خیر، چنین چیزى نیست. این یكى از خطاهایى بود كه مرتكب شدیم.
اگر ما فردى را به عنوان یك مدیر كارخانه منصوب كنیم، در حالى كه به مسائل مدیریتى آشنا نیست، نه تنها چنین مدیرى، ریشه تعهد را خواهد زد، بلكه كارخانه را ورشكست كرده و در نهایت، حكومت ورشكست مى شود. اگر یك جامعه اسلامى، اقتصادش پیشرفت نكند، پایه هاى حكومت سست مى شود. در آن موقع این تصور وجود داشت كه اگر كسى تعهدش بیشتر باشد، مى تواند یك كارخانه را به خوبى اداره كند.
در مدتى كه من رئیس دانشگاه امیركبیر بودم، دستورالعملى را صادر كردم كه با مدیرانى كه مى خواهند دوره هاى تخصصى را طى كنند، مصاحبه انجام شود. مثلاً من با مدیرى صحبت مى كردم كه حدود ۵۰كارخانه زیر نظر او اداره مى شد ولى حتى یك كتاب مدیریتى نخوانده بود. او فكر مى كرد كه مدیریت یك امر ذاتى است.
هنوز هم برخى افراد هستند كه این شعار را تكرار مى كنند و مثلاً تصور مى كنند كه یك آدم دیپلمه مى تواند كارخانه هاى معظم ما را مدیریت كند. منظور من از مدیر نوآمد این است كه یك فرایند را از ایده به عمل و تولید رهبرى و هدایت كند.
در گام بعدى ما به متدولوژى (روش شناسى) نوآورى مى رسیم كه در كشور ما اهمیت چنداین نیافته است. به عنوان مثال مهندسى ارزش حدوداً ۵۵سال پیش در آمریكا ابداع شد. با گذشت تقریباً ۱۰سال، این تكنیك در اروپا رایج شد و با فاصله اى ۱۵ساله بعد از اروپا به ژاپن، هند، پاكستان و عربستان سعودى انتقال داده شد. الآن ما، در رابطه با به كارگیرى مهندسى ارزش حدود ۱۵سال از عربستان عقب مانده ایم. به این دلیل كه مدیران ما نوآور نبودند و این موضوع هم ریشه فرهنگى دارد.
در اینجا یك فرد كه به عنوان مدیر منصوب شده مى خواهد امروز را به فردا برساند و معیارهاى ارزیابى دقیقى هم در كار نیست.
مدیریت سنتى، مدیریتى روزمره است و اصلاً با نوآورى سر و كار ندارد. ما مى بینیم كه یك كارخانه بعد از گذشت ۳۰سال همچنان مانند گذشته فقط لوله تولید مى كند و فرمول و تكنیك تولید و نحوه تولید و جنس آن ظرف این مدت تغییرى پیدا نكرده است. اما اگر مدیریت همین كارخانه، مدیریتى نوآور بود، حتماً در تولید این محصول، تغییر و تحول ایجاد مى كرد.
چون این كارخانه فقط مى خواهد بازار مصرف داخل كشور را پاسخگو باشد و اصلاً نمى خواهد وارد رقابتهاى تجارى بین المللى شود.
بله؛ اگر یك مدیر نوآور باشد، مجبور است در رقابت با مدیران نوآور دیگر رقابت كند. در اینجا نقش مدیران ارشد جامعه بسیار مهم است و آنها موظفند در جامعه، تغییر ایجاد كنند و حداقل رقابت ملى در سطح كشور ایجاد شود. مثلاً اگر ۶كارخانه در یك زمینه فعالیت مى كنند، هر كارخانه اى كه توید بهترى داشته باشد باید مورد تشویق قرار گیرد.
اما چندسالى است كه در سطح كشور، جایزه ملى كیفیت به شركتهاى برتر اعطا مى شود.
بالاخره در ۱۰سال اخیر در صنعت ما تحول زیادى رخ داده ولى ما حدود ۲۰سال نسبت به این قضایا غفلت كرده ایم. الآن خدمات بانكهاى دولتى ما حدود ۴۵سال نسبت به میزان خدمات بانكهاى اروپایى عقب مانده است. چون سیستم بانكهاى ما رقابتى نیست.
فرهنگ نوآورى هم كه یك امر دستورى نیست؟
دستورى نیست ولى مدیران ارشد ما مى توانند مكانیزم هایى را انتخاب كنند و باعث شوند جامعه به سمت رقابتى شدن سوق پیدا كند. مثلاً دولت مى تواند شركتها و وزارتخانه ها را مكلف سازد با بانكهایى سر و كار داشته باشند كه بهترین سرویس و خدمات را به مشترى عرضه مى كنند. این كار باعث مى شود رقابتى بین بانكهاى ما به وجود بیاید وبانكهاى دولتى تصور نكنند، شركتهاى دولتى و وزارتخانه ها مشترى دایمى آنها هستند و بنابراین ریسكى هم قبول نمى كنند.
ترویج نوآورى به چه محیطى نیاز جدى دارد؟
نوآورى در سطح یك كشور نیاز به شبكه سازى دارد. یك محقق دانشگاهى مى تواند ایده جدیدى را ابداع كند ولى تبدیل یك ایده به یك محصول و كالا باید توسط بخشى صنعت صورت بگیرد. چون دانشمند دنبال این نیست كه كارخانه تأسیس كرده و كالا تولید كند. در قضیه تبدیل ایده به تولید یك محصول، كارآفرین، بانك و سرمایه گذار هم وارد مى شوند و در مجموع یك شبكه را به وجود مى آورند كه آن را شبكه نوآورى مى نامند. متأسفانه به شبكه سازى اهمیت نمى دهیم و انتظار دایم یك محقق دانشگاهى شخصاً خودش ایده اش را به محصول تبدیل كند. به همین دلیل ما از دانشگاهى مى پرسیم كه تولید شما چیست؟ اصلاً این سؤال نابجایى است. در حالى كه یك شبكه باید وجود داشته باشد تا یك ایده را به محصول تبدیل كند.
مى خواهم بگویم كه دیالوگ فعلى با دانشگاه یك دیالوگ غلط است. یك دانشگاهى شاید بتواند چیزى را اختراع كند ولى او لزوماً فردى نوآور هم نیست. یعنى صنعت، كارآفرین و بانك ما و شبكه نوآورى است كه یك ایده را به سمت تجارى شدن مى رساند. تبدیل یك ایده به یك محصول هم طى یك فرایند نوآورى اتفاق مى افتد. نوآورى یك حركت فرایندى است و در این راه باید عوامل مؤثر بر آن را شناسایى كرد و مورد توجه قرار داد.
كشورهاى توسعه یافته به شدت از اختراع صورت گرفته توسط یك مخترع یا محقق حمایت مى كنند و از آن مواظبت مى كنند تا آن را به یك محصول ونوآورى تبدیل كنند.
آخرین مرحله در مراحل مختلف نوآورى بحث مرتبط با ابزارها و تكنیك هاى نوآورى است. ما حتى از ابزارهاى موجود و در دسترس به دلیل فقر فرهنگى و عدم توجه به مقوله نوآورى استفاده نكرده ایم.
ما الآن از مهندسى ارزش چیزى حدود سه سال است استفاده مى كنیم. در حالى كه این روش سبب مى شود به طور متوسط ۳۰درصد صرفه جویى مالى صورت بگیرد، كیفیت هر طرح ارتقا یابد و بهره ورى حدود ۸۰درصد بهبود پیدا كند و زمان بهره بردارى از پروژه كاهش یابد. ما به خاطر ضعف در فرهنگ و بینش نوآورى و الگوى غلط مدیریتى از این نوع فناورى و روش استفاده نكرده ایم. اگر ما مدیریت نوآورى مى داشتیم، مدیران ما دانش فنى و به كارگیرى این نوع روشها و تكنیك ها را وارد محیط صنعت و خدمات مى كردند. یكى از روشها و تكنیك هایى كه در سطح جهان به شدت رایج شده، روش حل خلاق مسأله (TRIZ) است و یك مخترع با استفاده از آن مى تواند به طور میانبر و به صورت كاملاً خلاق، یك مسأله را حل كند. این روش به ما كمك مى كند كه ما دانش فنى مخترعین كشورهاى پیشرفته جهان را فرموله كنیم وبه متدولوژى تبدیل كنیم و مسائل خود را حل كنیم.
این روش در سطح كلان چه كمكى مى تواند به ما عرضه كند كه عقب ماندگى هاى توسعه اى را جبران كنیم؟
روش خلاق حل مسأله (TRIZ) مى تواند به ما، در حل مسائل سیاسى ، اجتماعى ، فنى و مدیریتى كمك كند. مبدع آن «آلتشولر» روسى است كه معتقد است روش او موجب انفجار اختراعات، ابداعات و نوآورى ها مى شود .
در مجموع ، این روش مى تواند زمان را براى حل یك مسأله كوتاه كند ، هزینه حل مسأله را كاهش دهد . بسیارى از مسائلى كه ما آن را پروژه تحقیقاتى مى نامیم و هزینه هاى كلان به آن اختصاص مى دهیم تا حد یك مسأله تقلیل مى یابند و یك نفر مى تواند آنها را حل كند و دیگر نیازى به تخصیص بودجه هاى كلان ندارد .
این تكنیك مى تواند به مدیران ارشد و میانى ما كمك كند ولى مدیران ما هنوز نسبت به این روش ، استقبال مثبتى نشان نداده اند .
مثال هایى مدنظر دارید كه با تكیه بر روش حل خلاقه مسأله ، مشكل به وجود آمده حل و به توسعه هم كمك كرده باشد؟
دولت فرانسه، تصمیم گرفته بود تعدادى از خیابان هاى آن كشور را سنگفرش كند ولى هزینه خاصى متوجه دولت نشود . آنها آمدند از این تكنیك استفاده كردند و اعلام كردند هر كس پنج متر مربع از آن خیابان ها را سنگفرش كند ، نامش را روى یك لوح در همان محل نصب مى كنیم و این لوح قرنها آنجا باقى خواهد ماند .
در همان كشور به منظور جلوگیرى از آلودگى آب رودخانه ها توسط كارخانه ها مقرر شد كارخانه هاى واقع در مسیر رودخانه ها از پایین دست ، آب مصرف كنند و آب مصرف شده را تصفیه و با لوله به سمت بالا دست خود هدایت كنند . در اینجا آن كارخانه ها مجبور شدند كار تصفیه آب را به دقت انجام دهند وگرنه آب آلوده را خودشان مصرف خواهند كرد . این اقدام نیاز به سركشى مأموران به اصطلاح بهداشت محیط را براى بررسى وضع آنجا منتفى مى سازد و بسیارى از هزینه ها را كاهش مى دهد .
تحت چه شرایطى مى توانیم از این تكنیك و تكنیك هاى معتبر دیگر بهره بردارى كنیم و كشور را در راستاى یك تحول مثبت قرار دهیم ؟
اگر ما فلسفه نوآورى و الگوى مدیریت نوآورى را بپذیریم و فرهنگ خود را با فرهنگ نوآورى كه بر مبناى خلاقیت و نوآورى است انطباق دهیم و آنها را به صورت عملیاتى وارد سیستم هاى خودمان كنیم و متدولوژى هاى نوآورى را در دانشگاه ها و مراكز علمى و تحقیقاتى آموزش بدهیم و به كار بگیریم و فرآیندهاى نوآورى را بیاموزیم و گسترش دهیم، به طور اتوماتیك ابزارها و تكنیك هاى نوآورى در خدمت نوآورى محصول و بازار و فرآیند آن قرار مى گیرد. ما بدین طریق مى توانیم وارد عرصه داد و ستد علمى و تكنولوژیك جهانى شویم.
اگر چنین اتفاقى بیفتد ما به سمت توسعه حركت خواهیم كرد و با پیوست به سازمان تجارت جهانى ، موفقیت زیادى كسب خواهیم كرد و گرنه ما به عنوان یك زائده تجارى جهانى باقى خواهیم ماند . به عنوان كشورى كه دائم تا نفت دارد مى تواند وارد كننده كالا و محصولات ، ایده ها ، افكار و فناورى هاى خارجى باشد ، در حالى كه اگر ما به سمت زایش فكرى ، محصول و فرایند حركت كنیم و تولید كننده فكر باشیم مى توانیم تولید كننده محصول و خدمات هم باشیم.
ما معمولاً در حوزه تئوریك و انتزاعى زیاد بحث مى كنیم ولى در جنبه عملیاتى كردن آن ایده تازه همیشه مشكل داریم. ما مایلیم فناورى خودرو داشته باشیم ولى برخى كارخانه هاى خودرو سازى حاضر نیستند بعد از گذشت چند سال تولید در ایران ، تكنولوژى خودرو را به ما منتقل كنند .
فناورى یك مقوله اخذ كردنى است نه اهدایى. اگر ما انتظار داشته باشیم كه فناورى خاصى را به ما اهدا كنند ، قابلیت گرفتن اش را نداریم . اما اگر ما ملتى هستیم كه مى خواهیم یك فناورى را اخذ كنیم، انتظار اهدا نباید داشته باشیم. یعنى ما باید این آمادگى را در خود ایجاد كنیم تا بتوانیم فناورى دلخواه را بومى كنیم.
اخذ و گرفتن یك فناورى نیاز به قابلیت هاى فنى، مدیریتى و فراست و تیزهوشى دارد . به نظر من كشورهایى مثل ژاپن و كره جنوبى با فراست و تیزهوشى توانستند فناورى ها را به دست آورند و چه بسا كشورهاى غربى نمى خواستند این فناورى ها را به آنها منتقل كنند .
رمز موفقیت در این فرایند، گرفتن تكنولوژى تحقیقات است و اخذ فناورى نیازمند گروه هاى تحقیقاتى بسیار قوى است . خوشبختانه ما الان در صنعت خودرو گامهاى مثبتى در این زمینه برداشته ایم و مراكز تحقیقاتى این صنعت خواهند توانست در مدت كوتاهى دانش فنى لازم را در این خصوص به داخل انتقال دهند ولى اشتباه نكنیم كه یك كارگر خط تولید مى تواند دانش فنى را به داخل كشور منتقل كند . چون این دانش فنى باید مكتوب و سپس به دانش فنى مكتوب تبدیل شود .
به تعبیر دیگر من معتقدم ما نیاز به تربیت نیروهاى متخصصى داریم كه آنها را درگیر نیازهاى روزمره نكنیم. یعنى وقت آنها صرفاً در زمینه بومى كردن دانش فنى به كار گرفته شود و تمام هم و غم آنها این باشد كه اگر یك شركت خارجى با ما شریك شد و محصولى را در داخل كشور ما تولید كرد ، آنها سعى كنند كه دانش فنى آن را بومى كنند و به جذب و هضم آن فناورى توجه كنند . عملى شدن چنین اقدام خطیرى نیازمند وجود مدیران نوآور است ولى این كار شدنى است و مثلاً ما مى توانیم در صنعت خودرو ، فناورى خاصى را ظرف پنج سال بومى كنیم. در زمینه هاى دیگر به طور بالقوه توان لازم را داریم. ما بایستى قابلیتى در داخل كشور ایجاد كنیم كه شركتهاى خارجى تأمین منافع خود را در حالت مشاركت با ما به دست آورند .یعنى با تعریف یك استراتژى «برد - برد» و هم ما و هم آنها از همكارى مشتركى سود ببریم. اگر ما سعى كنیم كه نیروهاى بالقوه را به نیروهاى بالفعل تبدیل كنیم ، توسعه و پیشرفت كشور هم كاملاً قابل تحقق یافتن است. |
|