مهدی جان، آقای خوبی ها و پاکی ها امشب شب میلاد توست
شبی که همه منتظران شما؛ همه عاشقانت بی تاب اند..
بی تاب قدوم مبارکت آقای من،
بی تاب دیدن یک لحظه روی ماهت
پس کجایی ؟
کجایی که چشمهایم را به زیر پاهایت گذارم تا زمین شرمسار از کم بودن در برابرت باشد..
کجایی ای منتقم خون حسین؟؟؟
کجای ای گل نرگس؟؟
کجایی؟
تا به کی در خیابان ها سرگردان دیدارت باشم ؟ تابه کی ؟
تا به کی در ندبه هایت فریاد بزنم ...؟
.. کجاست آنکه انتقام خون شهید کربلا را خواهد گرفت؟
کجاست فرزند پیغمبر محمد مصطفى؟
و فرزند على مرتضى ؟
تا به کی با چشمانی از اشک و بادلی سوخته و شکسته دست بر آسمان بگیرم:
عزیز علی ان اری الخلق ولا تری، ولا اسمع لک حسیسا
بسیار سخت است بر من که خلق را همه ببینم و تورا نبینم و هیچ از تو صدایى حتى آهسته هم بگوش من نرسد...
کاش مى دانستم کجا دلها به ظهور تو قرار و آرام خواهد یافت؟
کاش میدانستم ...
مرا به غیر تو نیست هیچ سرور و سالاری
مرا به غیر تو نیست هیچ ماهِ تابانی
مرا به غیر تو نیست هیچ امید و باوری...
مهدی جان، دلم بودنت را می خواهد
دلم یک لحظه تنها یک نیم نگاه تو را می خواهد...
پس کجایی ای خورشیدی که سال هاست در پشت ابر ها پنهان است.
سالهاست غروب های جمعه چشم انتظار توست
چشم انتظار یک معجزه ..
من به آمدنت ایمان دارم
و با دسته گلی از گل های یــــآس و نر گس به انتظارت نشسته ام
تا با پاهای برهنه به امید دیدارت دوان دوان به کعبه آیم
مهدی جان ما همه منتظرت هستیم ...
آقـــآی من؛ یا بقیه الله .. قدوم مبــــــارکــــت گـــــلباران
مهناز ثلاث